کتابهای نامبرده به غیر از یکی همگی ترجمه است، بنابراین کیفیت ترجمه نیز میتواند یکی از عوامل مقایسه باشد. هر چند این موضوع دقیقا جزیی از کیفیت مطلب را تشکیل نمیدهد، اما چون خوانندگان فارسی زبان (احتمالا) تنها از طریق همین ترجمهها به کتاب دسترسی دارند، باید آن را نیز بررسی کرد.
مقایسه
از میان ۹ عنوان یاد شده [۲]، [۵ الف]، [۵ ب]، [۶] و [۸] را کاملا کاربردی و [۴] و [۷] با گرایش میانه (مثالهای تحلیلی همراه دستورات کاربردی) است. [۳]و بیشتر از همه[۱] و [۹] را میتوان جزء دستهی کتابهای تحلیلی دانست، هر چند که هیچکدام کاملا خالی از دستورات کاربردی نیستند.
در میان کتابهای مورد بررسی تنها [۱]و [۹] با دقت به بررسی دورهای بسیار قدیمی از کاربرد هارمونی پرداخته و ترتیب تاریخی دارند.
نخستین فصلهای [۱] از دورهی رنسانس پایانی/باروک آغازین شروع میشود و تنها کتابی است که همهی دستورالعملها و نتیجهگیریهایش از روی آثاری است که مورد بررسی قرار داده است. معمولا در کتابهای هارمونی یک دستور ارائه شده، سپس مورد بحث قرار میگیرد (حالتهای مختلفاش بررسی میگردد) و در آخر مثالی از یک یا چند آهنگساز برای نشان دادن استفادهی هنری آن روش ارائه میشود.
مثال زیر نشان دهندهی روش ارائهی مطالب کتاب است: «در آکوردهای کامل بزرگ همواره پایۀ آکورد تکرار میشود. تقریبا همیشه با تمام نتها به کار میروند. تنها در مورد لئونارد لکنر، در آخرین آکورد صوت پنجم حذف شده است. (بسیار معمول بود که در این آکورد پایه سه بار تکرار شود) صوت سوم که تا سال ۱۵۵۰ در آکورد آخر حذف میشد، در سالهای ۱۶۰۰ عضو حذف ناشدنی آکورد به شمار میرفت.» ص ۳۳.
این مطلب که در مورد کاربرد آکوردهای کامل بزرگ است پس از ارائهی پنج مثال از آثار آهنگسازان دورهی مذکور آمده و در حقیقت نتیجهگیری منطقی خوانندهی هوشیار از روند مثالها است. مترجم [۹] این موضوع این طور شرح داده که به نظر وی «در مرحلۀ بالای هارمونی بررسی تاریخ تحول آن به دانشجویان کمک میکند». از همین رو مولف کتاب از دورهای بسیار دور کار را آغاز میکند؛ دورهی گریگوریایی و برحسب توصیهی بعضی از آهنگسازان از خوانندگان میخواهد چنین ملودیهایی را طوری هارمونی کنند که به سبک آنها لطمهای وارد نشود.
پس از آن این کتاب هم موضوع را از قرن سیزده و چهارده که حرکت به سوی هارمونی در تاریخ شروع شده است پی میگیرد و سعی میکند با مثالهایی از آثار آهنگسازان هر دوره جریان کلی حرکت فن هارمونی را روشن کند. این روند که ابتدا با مثالهایی از «دولاکروا» و «گیوم دو ماشو» شروع شده و طبعا حول محور معرفی چیدمانهای جدید از آکوردها در دورهی مورد بحث دور میزند، در بخشهای بعدی به تکنیکهای وصل و روشهای بیان موسیقایی میرسد.
به جز تفاوت در برگزیدن مثالها که با توجه به بزرگی حجم رپرتوار این موسیقی کاملا طبیعی به نظر میرسد، عمدهترین تفاوت این دو کتاب تحلیلی در این است که [۱] بیشتر ترتیبی براساس دورههای تاریخی دارد و تمرکزش بر این دورههاست و در حالی که [۹] ضمن رعایت ترتیب تاریخی (به جز بخش «اجازهها» که در این روند قرار نمیگیرد) گرایش بیشتری به شناخت سَبکِ نامهای مشهور دارد. در حقیقت درست است که [۹] بخشهای جدایی برای دورههای تاریخی دارد اما در دل این قسمتبندی (بهویژه در بخشهای میانی) کاملا براساس نام افراد سازماندهی شده است.
برای این که تفاوت این نوع نگاه با دیگر کتابهای این مجموعه مشخص شود مطلبی مشابه از [۳] نقل میشود: «تریادی را که از سوم بزرگ و سوم کوچک یا از سوم بزرگ و پنجم درست تشکیل شده است، بزرگ یا ماژور مینامند» ص ۴۱. این مطلب به صورت یک دستور و نه استخراج از مادهی موسیقی بیان شده و بر خلاف نمونهی قبلی با مثالهای زیاد نیز همراه نیست. با وجود این [۳] کتابی است که بیش از بقیه (غیر از [۱] و [۹]) نگاه تحلیلی دارد. در این کتاب نیز مثالهای زیادی از تاریخ موسیقی نقل شده و حتا جزء تمرینها قرار گرفته است؛ اما در آن، مثالهایی به قدمت مثالهای [۱] و [۹] وجود ندارد و تمرکز کتاب بر قرن ۱۸ و ۱۹ است.
۱ نظر