Posts by علیرضا میرعلی نقی
درباره جلیل شهناز: پنجه طلایى تار (۲)
جلیل شهناز زیر نظر پدرش شعبان خان با تار آشنا شده و از سن خیلى کم، شاید حدود پنج سالگى، تار را به عنوان نزدیک ترین همدم و دوست یک عمر خود برگزیده است. محیط زندگى او سرشار از موسیقى بود؛ برادرانش همه اهل نوازندگى بودند و شهناز از استعداد «آن یکى که جوانمرگ شد» با حسرت و غم یاد مى کند. به علاوه، موسیقى، حرفه خانواده او بود و محیط خانه، هنرستان شبانه روزى او که امروزه کمتر استعدادى از آن برخوردار است. دوره کودکى او در اصفهان، بهشت موسیقى ایرانى بود و جز نغمه هاى اصیل، صداى دیگرى شنیده نمى شد.
درباره تاریخ نگاری موسیقی در ایران (۲)
ما چیزهای فراوانی داشتهایم که از بین رفتهاند. برخی از اسنادی که داشتیم هم از بین رفته است. از دو قرن اول ظهور اسلام در ایران تا زمان استقرار دوره قاجاریه، یک سری دورهها وجود دارند که تاریک هستند و از این دورههای تاریک هیچ چیزی در دست نیست. در دوره صفویه دو اتفاق بسیار مهم و تراژیک افتاده است که یکی از آنها مهاجرت کلی موسیقیدان به سمت هند و ترکیه است و دیگری، به دار کشیدن یک سری موسیقیدانها بوده است.
درباره جلیل شهناز: پنجه طلایى تار (۱)
میراث دارى «تار»، شاه سازهاى موسیقى دستگاهى ایران، در دو حوزه شهرنشینى مهم ـ تهران و اصفهان ـ به دست دو خانواده بوده است: شهنازى و شهناز. خاندان اول در تهران ابتدا به نام «فراهانى» شهرت داشتند و با مرگ استاد بزرگ، حاج على اکبر خان شهنازى در بیست سال پیش، تاریخ حیات ظاهرى آنها به پایان رسید. اما خاندان قدیمى شهناز در اصفهان هنوز به برکت وجود هنرمند برگزیده اى چون جلیل شهناز، زنده است. قدما در اصطلاح به این بزرگان، «تتمه دوران» مى گفتند و به تعبیر استاد حسن کسایى، همکار هنرى و دوست یک عمر سفر و حضر جلیل شهناز، «ایشان چکیده موسیقى و تار است».
درباره تاریخ نگاری موسیقی در ایران (۱)
با کمال واقعگرایی و فروتنی عرض کنم که بدون هیچ ادعایی در این عرصه کار کردهام. در واقع میتوان گفت شاید یک فعال عاشق بودهام که تمام وقت سعی کردهام در این حوزه کار کنم. تاریخنگاری موسیقی در ایران مقوله بسیار تازهای است و اصلاً به اندازه خود تاریخ موسیقی ایران قدمت ندارد.
از سنطور تا سنتور (۳)
پریشان احوالی ده سال آخر عمر صبا، فرصت تحقق آرزوهای او را از بین برد. با این حال، او برای معرفی «سنطور» کوشش هایی ارزنده کرد: مطالب و مضراب های حبیب را فراگرفت. نوشت، نواخت و یاد داد. حسین ملک را در روشی که برای نوازندگی و سنتورسازی انتخاب کرده بود راهنمایی کرد. همچنین منوچهر جهانبگلو را تا حدی یاری داد تا در حد استعداد خود، با سنتور آشنا شود.
به احترام استاد همیشه ماندگار: عبدالوهاب شهیدی
نمی شد گفت انتظارش را نداشتیم. اما می توانیم بگوئیم هیچوقت در انتظارش هم نبودیم. چطور می توان به انتظار خبر سفر هنرمندی این چنین بود؟ آنهم هنگامی که نزدیک به یک قرن را چنین سپری کرده باشد. اکنون از چهار خواننده اصلی برنامه های گلها، تنها استاد اکبر گلپایگانی باقی مانده، که سایه شان مستدام باد. بازماندگان دیگر نیز انگشت شمارند. کاش بیش از این قدر و منزلت شان را بدانند.
از سنطور تا سنتور (۲)
آشنایی صبا با حبیب سماعی در سالهای ۱۳۱۶ – ۱۳۱۵ و شنیدن بداهه های ظریف و پیچیده او، علاقه به این ساز، دوباره بیدار کرد. او برای سماعی کلاس سنتور ترتیب داد و با مطالعه هنر نوازندگی او که دنباله هنر اساتیدی چون سماع حضور و سرورالملک بود، قابلیت های دیگری از سنتورنوازی را شناخت که در روش نوازندگی علی اکبر شاهی، حسن خان و اسدالله خان اتابکی نبود. فرهنگی فراموش شده، با اجرای یک هنرمند خلاق، از نو مطرح شد و هنرمندی استاد، آن را پروراند و تا حدی که شرایط زندگی اش اجازه می داد، دستاوردهایش را منظم و مدون کرد.
از سنطور تا سنتور (۱)
ابوالحسن خان نوجوان، فرزند ابوالقاسم خان کمال السلطنه پزشک دربار مظفرالدین شاه نیز یکی از آن افراد انگشت شمار بود. علاقه های شخصی او به کنار، نمی توان به این نکته نیندیشید که مشکلات کوک و حمل و نقل و نگهداری «سنطور» و محدودیت های فنی آن در اجرای برخی گوشه ها و دستگاهها، هیچگاه این ساز را در حد و مرتبه کاربرد تار و کمانچه (و البته بعدها ویولون) مطرح نکرد. صبای جوان هم از این مسائل آگاه بود و تقدیر، او بنا نداشت که از او نوازنده سنتور بسازد. هرچند که او سرنوشت سازترین چهره موسیقی معاصر در ارتباط با «این ساز ملی و باستانی» (اصطلاح از استاد صبا) بوده است.
نقد و بررسی کتاب «هزاردستان؛ انگاره موسیقی ایران» (۳)
موضوعی که جناب میرعلینقی اشاره فرمودند در خصوص کارکرد تحریرهاست. در کتاب هم اشارهای به این موضوع شده که ما به طور کلی دو نوع تحریر داریم؛ یکی تحریرهای مستقل که یک تم کامل را تشکیل میدهد و وابستگی به شعر ندارد. یکی تحریرهای وابسته که در تکمیل ملودی شعر اجرا میشود و یا حکم زینت برای شعر دارد. استاد مجید کیانی هم به این موضوع معتقد هستند که در موسیقی ایرانی، موسیقی بر کلام غالب است.
نقد و بررسی کتاب «هزاردستان؛ انگاره موسیقی ایران» (۲)
پس این مربوط به یک بازهی زمانی خاص است که موسیقیدان با طبیعت خیلی بیشتر ارتباط داشته و در واقع منبع الهامش طبیعت بوده. آیا میتوان گفت که بر طبق فرضیهای که شما آنجا مطرح کردید روند تحریرها از آن شکل طبیعتگرا به یک روند ملودیک در طول دورهی گلها تبدیل شده؟ یعنی شما این را به صورت اضمحلال و انحلال تحریر میبینید یا اینکه تحول تحریر به صورت یک انگارهی موسیقی نو یا هیچکدام؟