از سوی دیگر، داریوش طلایی نیز، با رسم نمودارهایی، دانگهای تشکیلدهندهی گوشههای مختلف راک را ترسیم کرده است (طلایی ۱۳۷۲: ۳۵). این تحلیل بهروشنی دانگهای اصلی تشکیلدهندهی هر یک از گوشههای راک را معرفی میکند؛ با اینحال، چنین نموداری نمیتواند توضیحدهندهی پویایی مدال گوشههای راک باشد و ضمناً در آن به دانگهای فرودی نیز اشارهای نشده است. همچنین، با اتکا به این نمودار نمیتوان به مطالعهی رفتار ملُدیک گوشهها و فنکسیون دانگها در روند پیشرویِ گوشه پرداخت. گذشته از موارد ذکرشده، طلایی در نمودار خود راک را ـ که مشخص نیست مقصود وی کدامیک از گوشههای راک است ـ متشکل از دو دانگِ چهارگاه (C) و ماهور (M) میداند.
اگر فرض کنیم مقصودْ هستهی اصلیِ راک است ـ آنگونه که در ادامه خواهد آمد، متناظر است با گوشهی راک هندی ـ چنین ترکیبی نمیتواند صحیح باشد. ضمناً، آنگونه که کردمافی در نقد این ترکیب مینویسد، طلایی «برای حفظِ قانونِ بنیادیِ تئوریِ خویش، مجدداً به وارونه کردن ترتیب دانگها» دست زده است (کردمافی ۱۳۸۸: ۴۲).
بااینحال، به نظر میرسد کردمافی نیز استفاده از دانگِ ماهور در ساختار گوشههای راک را تنها منحصر به دانگ فرودی راک به ماهور (دانگ دو ـ فا در بالادسته) دانسته، درحالیکه با انتقالِ ترکیبِ دانگیِ ترسیمیِ داریوش طلایی به یک اکتاو بالاتر، به یکی از ترکیبهای احتمالی موجود در گوشهی راک کشمیر میرسیم.
به عبارت بهتر، به نظر میرسد از آنجا که هدف مقالهی کردمافی، نه توضیح مدال همهی فراز و نشیبهای ملدیکِ گوشههای راک در ردیف میرزا عبدالله، بلکه، همانگونه که خود میگوید، صرفاً به دست دادن گامهای اکتاوی ِ موجود در مناطق مدال گوناگون است، در نقدی که به طلایی وارد کرده، خود وجود دانگ دو ـ فا در پایین دسته (با محوریت درجهی هشتم بالاتر از شاهد ماهور) را نادیده انگاشته است.
حسین علیزاده راک را «گوشهای مفصّل و مهم» در دستگاه ماهور ذکر میکند که «در دانگهای آواز اصفهان نواخته میشود» و شاهد و ایست این گوشه را «Do یک اکتاو بالاتر از شاهد و ایست درآمد» میداند (علیزاده ۱۳۸۷: ۹۸). علیزاده همچنین راک را گوشهای با انگارهای آهنگین مشابه چهارگاه معرفی میکند که در راک با «فواصل اصفهان» ادامه مییابد (همان).
آنگونه که در ادامهی نوشتار حاضر اشاره خواهد شد، شاهد و ایست گوشه نهتنها در طول پیشرویِ گوشه یکسان نیست، بلکه حتی در محدودهی یک دانگِ ثابت نیز تغییر میکند.
ضمناَ، با گذر از گوشههای مختلفی که با نام راک شناخته میشوند، بهسادگی میتوان دریافت که فواصل و دانگهایی که علیزاده آنها را مشابه دانگهای اصفهان میداند بههیچوجه ثابت نیستند و نمیتوان گوشههای راک را منحصر به آنها دانست.
هرمز فرهت نیز، در تحلیل گوشههای راک، چنین مینویسد: «مقام راک از حیث گستره و نقش تُنهای آن شبیه به مقام عراق ـ نهیب است. هرچند تفاوتهای مهمی نیز بین آنها وجود دارد» (فرهت ۱۳۹۱: ۱۵۷) و دو خصوصیتِ «ثابت بودن هفتمِ بالا» و «خنثی بودن ششم» را مهمترین تفاوت این دو مقام میداند. وی در ادامه نیز به بررسی خصوصیات ریتمیک، ملدیک و ـ تاحدّ کمتری ـ ساختاری دو گوشهی راک هندی و راک کشمیر میپردازد (فرهت ۱۳۹۱: ۱۵۸ ـ ۱۵۹). البته مسئلهی قابلتوجه و تا حدودی عجیب، در تحلیل فرهت، ذکر نام راک بهجای راک هندی، راک کشمیر بهجای راک عبدالله و راک هندی بهجای راک کشمیر است (همان).
پی نوشت
۱- احتمالی دانستن این ترکیبها در اینجا بیدلیل نیست، زیرا آنگونه که در ادامه اشاره خواهد شد، فواصل یکی از دانگهای مورد استفاده در روند گوشهی راک کشمیر کاملاً روشن نیست.
۱ نظر