گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

نقش و جایگاه محمدرضا شجریان و فردوسی در موسیقی و ادبیات ایران (۱)

تصویری از لحظات خاکسپاری پیکر محمدرضا شجریان در کنار آرامگاه فردوسی

مدت‌هاست که می خواستم در این‌باره بنویسم؛ حتی قصد داشتم همین موضوع را در مقاله ای که در زمان مرگ استاد شجریان نوشتم، این مورد را هم قید کنم که درست دیدم زمانی بگذرد تا به این نقد بپردازم. با دیدن و خواندن مقاله آقای مهدی فیروزیان درباره استاد شجریان و فرزندش همایون، به دلایلی زمان نوشتن را مناسب دیدم…

نقش و جایگاه محمدرضا شجریان و فردوسی در موسیقی و ادبیات ایران 
هر فردی با تمام استعدادها و ظرفیت ها، هیچگاه نمی‌تواند خود جایگاه آینده خویش را تعیین کند. ظرفیت‌های هر فرد و آثار و کارهایش در سیالیت تاریخ مشخص می شود. محمدرضا شجریان در زمان زنده بودنش القاب «استاد آواز ایران» که طبیعی بود و دیگری «خسرو (پادشاه) آواز ایران» که موسیقی‌دانان می توانند مقایسه و بحث کنند که «پادشاه!» موسیقی چه کسی می‌توانست باشد و یا در آینده چه کسانی می‌آیند و می‌توانند باشند! دیگر چه نیازی است که خود استاد آواز خود را با فردوسی مقایسه کند و مثل فردوسی شود؛ محمدرضا شجریان می گوید: «همچنان که فردوسی زبان من را نجات داد، من هم باید موسیقی مملکتم را نجات بدهم…» و در جمله آخر گفت: «و تا الان هم موفق بوده‌ام»

همانطور که گفتم، همان که شجریان استاد آواز شد کافی است و نقش خود را ایفا کرده است. دیگر چه نیازی بود که خود را با فردوسی مقایسه کند و با این عنوان چه جایگاه دیگری به او داده می‌شود؟ با همه ضعف‌ها و قوت‌ها و یا اینکه اصلاً کار این دو با هم قابل مقایسه است؟!

اولا به نادرستی، استاد شجریان فهمیده که فقط «فردوسی» نجات دهنده زبان فارسی است و آن را از گزند عرب‌ها و زبان‌شان دور داشته است؛ البته نقش مثبتِ فردوسی را در اعتلاء زبان فارسی در ادامه توضیح خواهم داد؛ اما آنچه برخی در روزگار نو می‌گویند: «اگر شاهنامه نبود ما همه عرب می شدیم»، بسیار سخن غیر متخصصانه و غیر منصفانه‌ای است. مگر می‌شود فقط یک نفر در تاریخ ادبیات فارسی بتواند چنین کار سترگی را انجام دهد. باید دید تاریخ مردم و تاریخ زبان ایرانیان چه بوده است و سیر تحول آن چگونه بوده است که توانسته فردوسی و امثال او را پدید آورد. می‌توان در مورد موسیقی ردیف دستگاهی نیز چنین سخنی را بیان کرد.

زنده‌یاد شجریان در جمله بالا که کمی خودخواهانه به نظر می‌رسد، می گوید: «فردوسی زبانِ من (!) را نجات داد» و در ادامه می گوید: «من! هم باید موسیقی مملکتم را نجات بدهم…» (علامات تعجب از من است)

گویا که دیگر هیچکس جز او به این زبان سخن نمی‌گوید و  موسیقی‌دانان  و آوازخوانان ردیف دستگاهی دیگری هم وجود نداشته و ندارد و نخواهد داشت تا ادامه دهندۀ درست راه او و گذشتگان باشند. اوست که منجی ایران، زبان فارسی و موسیقی ردیف دستگاهی ایران است و با صراحت بسیار نچسب یا… می گوید: «تا الان هم موفق بودم!»

کیوان پهلوان

کیوان پهلوان

۱ نظر

  • درود بر شما. در روزگار ما هر نقدی اگر متوجه خدایگان های برساخته ی خود ما باشد؛ شجاعت و بینش و بصیرتی شگرف خواهد. به امید تداوم این نقدها

بیشتر بحث شده است