در نقاط روشن تاریخچه ارکستر سمفونیک رادیو اشتوتگارت آلمان، بی درنگ باید از کنسرتهای رهبری شده توسط سرجیو چلیبیداکه (Sergiu Celibidache) نام برد. این نه تنها در تاریخچه ارکستر بهترین دوران است بلکه از لحاظ خود آثار، درخشان است. سال ۱۹۸۵ اولین باری بود که سرجیو چلیبیداکه برای رهبری به ارکستر دعوت شد. او شش سال پس از آن دعوت، تیل ائولنسپیگل (Till Eulenspiegel)، اثر ریچارد اشترائوس را برای تلویزیون ضبط کرد و کنسرت آخر از مجموعه کنسرتهای طولانی یک هفته ای را که توسط سودئوتشر روندفانک (Süddeutscher Rundfunk) برنامه ریزی شده بود را رهبری کرد و رابطه وی با ارکستر محکمتر و قوی تر شد.
زمانی که رهبر اصلی آن ارکستر، هانس مولر کری (Hans Müller-Kray) در سال ۱۹۶۹ از دنیا رفت، سوال مهمی که مطرح می شد آن بود که از این پس چه کسی شایستگی رهبری ارکستر را دارد، به خصوص در سال ۱۹۷۱ در بیست و پنجمین سالگرد تاسیس آن. نوازندگان ارکستر، خود، سرجیو چلیبیداکه را برگزیدند!
برنامه شامل اجرای سمفونی متیس-در- مالر (Mathis der Maler) اثر هیندمیث (Hindemith) بود و نه تنها این اجرا انتظارات را بر آورده ساخته بود، اثر نیز بسیار قابل ستایش بود. زمانی که چلیبیداکه در ژانویه ۱۹۷۲ به عنوان کارگردان هنری ارکستر منسوب شد، رویای نوازندگان ارکستر به حقیقت پیوست؛ به همراه این رهبر آنان توانستند شهرتی بین المللی برای خود کسب کنند. سفرهای ارکستر به برنامه های آنان افزوده شد.
شبکه های رادیویی هم در خود آلمان و هم در کشورهای دیگر کنسرتهای آنان را پخش می کردند. استندارد فوق العاده بالایی که چلیبیداکه آرزو داشت نوازندگانش به آن دست یابند، از طریق رسیتالهای فشرده و اجراهای فراوان به دست آمد. فلسفه چلیبیداکه، او را بر آن می داشت تا جهانی غنی را از خود بر ارکستر به جای بگذارد، چلیبیداکه همواره از طریق حافظه اش رهبری می کرد!
درباره تاثیری که چلیبیداکه از خود به جای گذارد، نکته ای بسیار زیبا و با شکوه وجود دارد؛ او دارای قدرتی معجزه گون بود که قادر بود آنچنان صداهای شگفت آور را خلق کند. اما تنها، با بودن در رسیتالهای ارکستر می توان درک کرد که نوازندگان چه طور به آب و آتش می زدند تا بتوانند آنچه را که چلیبیداکه از آنان انتظار دارد به اجرا بگذارند حتی اگر وی بارها چیزی را از آنان تقاضا داشت تکرار کنند. با اینحال او هیچ وقت از آنان بیشتر از توانایشان توقعی نداشت.
قسمتی از اجرای سرجیو چلیبیداکه را ببینید
وی به قابلیتهای آنان آشنا بود و همیشه اطمینان حاصل می کرد که سرعت هر نوازنده ای طوری تنظیم شود که اجرایی واضح از آن ارائه شود. زمانی که او احساس می کرد ارکستر به اوج خود رسیده، دیگر علاقه خود را از دست می داد. او به مجموعه ای از نوازندگان احتیاج داشت تا بتواند آنان را همچون گل ورز دهد و مجسمه ای شایسته بیافریند، شایان ذکر است که خود اعضای ارکستر نیز باید تمایل به ورزیده شدن در دستانش را داشتند!
تفسیر و تعبیر وی از موسیقی بسیار شخصی و مختص به خود بود. اجراهایش نسبت به دیگر رهبران جاودانه تر ماند. موج سمفونیکی که او آن را رهبری می کرد مملو از شور زندگی بود. آثار بزرگانی همچون؛ بتهوون، برامس، بروکنر و چایکوفسکی از آثار مرکزی اجراهایش بودند. او در ارتباط برقرار کردن با آثار موزار و شوبرت دچار مشکل بود اما با آثار دبوسی و راول ارتباط مناسبی داشت!
حیرت آور است که چلیبیداکه سایه های صوتها را در آثارش به همراه ارکستر از آثار امپرسیونیستها درک و دریافت کرده بود. از آثار آهنگسازان قرن بیستم؛ استراوینسکی و بارتوک اشخاصی بودند که او آثار آنان را بارها اجرا می کرد. چلیبیداکه، تمام جزئیات آثار آهنگسازان را با ظرافت و درایت اجرا کرده است.
چلیبیداکه در سال ۱۹۱۲ متولد شد و اولین شخصی بود که در زمان اندکی بعد از جنگ جهانی دوم به شهرت رسید.
وی در سرزمین مادریش رومانی و پس از آن در پاریس و برلین تحصیل کرد. آرنولد شرینگ (Arnold Schering) شخصی بود که چلیبیداکه زیر نظر وی پایان نامه دکترایش را درباره ژوزکین دسپرز (Josquin Desprez) نوشت. وی سی و سه ساله بود زمانی که جای ویلم فورت ونگلر (Wilhelm Furtwängler) را در فیلارمونیک برلین در سال ۱۹۴۵ پر کرد، زیرا در آن زمان فورت ونگلر اجازه اجرا در مناطق اشغال شده آلمان را نداشت!
چلیبیداکه با آنکه تجربه فراوانی نداشت اما بسیار زود اختیار را در دست گرفت و به عنوان یکی از درخشان ترین رهبران نسل جوان مطرح شد. فورت ونگلر در سال ۱۹۵۲ به ارکستر بازگشت و چلیبیداکه جای را برای او خالی کرد. با مرگ فورت ونگلر در سال ۱۹۵۴، برلینیها به جای چلیبیداکه، هربرت فُن کاریان (Herbert von Karajan) را برگزیدند، به نظر می آمد چلیبیداکه هیچ گاه نتوانست بر آن مایوسی خود غلبه کند و تا مدت زمانی طولانی در برلین رهبری نکرد!
اما برلینیها او را فراموش نکردند و زمانی که به همراه ارکستر سمفونیک رادیو اشتوتگارت آلمان، سمفونی هشت بروکنر (Bruckner) را رهبری کرد، استقبال باشکوهی از وی انجام دادند. قبل از سمت رهبری اصلی ارکستر سمفونیک اشتوتگارت، چلیبیداکه اغلب به عنوان رهبر میهمان در ارکسترهای بزرگ دنیا ظاهر می شد.
تنها برای مدت زمان نسبتا کوتاهی به خود اجازه داد تا در ارکسترهای روم، کلونگ و استوکهلم مدت بیشتری بماند. تحت رهبری وی، ارکستر سمفونیک رادیو اشتوتگارت به عنوان یکی از بهترین ارکسترهای جمهوری فدرال شناخته شد. چلیبیداکه سرانجام در سال ۱۹۸۳ ارکستر را ترک کرد و رهبر اصلی فیلارمونیک مونیخ شد، سمتی که تا دم مرگش یعنی سال ۱۹۹۶ آن را ادامه داد.
اگرچه شخصیت سرسخت و مصمم چلیبیداکه نتیجه از بی خود شدن به طور مستقیم و خروشان وی بود و اگرچه هر چقدر سعی می کرد در مرکز توجه قرار گیرد، دیگر ستاره رهبری در موسیقی مدرن نبود، اما هنرمندی توانمند در هنر خود بود و این همان چیزی بود که اهمیت داشت “تاثیر عمیقی که چلیبیداکه توانست بر روی ارکستر و شنوندگان بر جای بگذارد!”
از ضبط کردن اجراهایش فراری بود. اکثر اجرهای ضبط شده او از لحاظ تمپو کند تر از اجراهای ضبط شده دیگران است ولی کسانی که کنسرتهای او را تجربه کرده اند می گویند که او همچون فورتوانگلر آنچنان فضایی درکنسرت و در حین اجرا خلق میکرد که تمپوی قطعه دقیقاً همان که باید باشد به نظر می رسید.
در ضمن او به بوداییسم گرایش داشت و از تاُثییر این آیین بر دید او به موسیقی نباید غافل شد.
خیلی عالی بود ممنون
لطفن اسم نویسنده و مترجم و یا منبع رو هم ذکر کنید.