بهاینترتیب هزار جنگ به هزار شکل و صحنهآرایی مختلف از آن حیث که جنگاند بارهای عاطفی نسبتا مشابهی را بازمیتابانند و موسیقی همراهشان اگر بخواهد آنها را توصیف کند لابد از لحاظ مقام مشابه میشود. درنتیجه امر نمایشی اولین قربانی موسیقی خواهد بود و پسازآن خرده داستانهای شکلگرفته در مسیر روایت اصلی. بدین ترتیب شعر/داستان که هنگام خواندن، اگر آمادهی درک لذت زیباشناختیاش باشیم با همین جزئیات نمایشی ما را جذب میکند و ابعاد ناگفتهای از جهان داستان را میگشاید، به هنگام خوانده شدن با آواز یا دکلمه همراه موسیقی، ابعادش را از دست میدهد. بهجای آن که موسیقی در توافق با شعر باشد و آن را تقویت کند یا حتا تضاد طراحیشده بهقصد اثربخشی زیباشناختی داشته باشد، با آن بیربط مینماید و همان لذت نهفته در معنای کلام را هم زایل میکند (۵).
اینگونه است که یک اثر، یک آلبوم، نشانهی گسترهای از جاهای خالی در تجربهی آفرینش موسیقایی ما میشود. با ساختار خود ما را فرامیخواند به یاد آوریم موسیقیمان روش دوم و سوم آهنگسازی برای شعر روایی/داستانی/نمایشی را نمیشناسد یا بسیار کم میشناسد. علاوه بر آن دشواری پرداختن به این دو روش و راه ناهموارش را هم به خاطرمان میآورد. به دلیل همین ناهمواری راه است که متبسم از همان تهرنگ روشهای دوم و سوم نیز که در سیمرغ به کار گرفته بود عقبنشینی کرده است.
درنتیجه در تار و پود نکتهی شاخصی از این باب به چشم نمیخورد. میتوانیم این موضوع را تا حد ممکن ساده کنیم و همهی بار آن را به شکلی شخصی بر دوش آهنگساز بیندازیم. میتوانیم بگوییم متبسم خودش را تکرار کرده و بگذریم، اما بدبختانه موضوع نه تنها محدود به یک تکرار حالت کلی است و نه منحصر به ته کشیدن احتمالی خلاقیت یک آهنگساز یا نقصان موقتی در برونداد هنریاش. چنانکه دیدیم در لایههای زیرین این فقره موضوعی بسیار ژرفتر و کلیتر نهفته است. بزرگی مسئله و نیروی عظیم مورد نیاز برای گذشتن از سد آن است که آهنگساز(ان) را زمینگیر کرده.
بااینحال دانستن دشواریهای کار و یادآوری این که یک نمونهی خاص از همراه کردن شعر و موسیقی، نمونهای نادر یا حتا اولین نمونه است، بار مسئولیت را از دوش آهنگسازان برنمیدارد. برعکس، این بار را افزونتر میکند. چنین وضعیتی آنها را متعهد میکند که با پشتوانهی موسیقایی مایهورتری وارد میدان مورد ادعای خود شوند و با ظرافت و حساسیتِ تمام نسبت به جزئیات، کارِ خلق را پیش ببرند.
پی نوشت
۵- بخشی از این اشکال به درک ادبی موسیقیدانان از ظرافتهای این متنهای داستانی بازمیگردد. درنتیجهی حضور نداشتن این نوع اشعار در سنت آموزش موسیقی کلاسیک ما اگر آهنگسازی هم با آنها دمساز است علاقهی شخصیاش بوده و بس. برای مقایسه کافی است به این بیندیشیم که چه اندازه شعر حافظ یا سعدیِ بر موسیقی نشانده با ملودیها و حالتهای متفاوت به یاد میآوریم.
هنر موسیقی شماره ۱۷۱
۱ نظر