گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

نگاهی به کارنامه شهرام ناظری

در سال گذشته مطلبی در مورد حافظ ناظری فرزند شهرام ناظری در این سایت نوشته شد که به خاطر نوع فعالیت فرزند، گاهی بحث هایی هم در مورد فعالیت پدر به میان می آمد. قصد دارم در چند روز آینده قسمت پایانی از مطلبی که در مورد حافظ ناظری مدت ها پیش نوشته شده را به انتشار بگذارم ولی پیش از آن برای به حاشیه نرفتن مطلب لازم است به صورت جدا گانه به تاریخچه فعالیت هنری شهرام ناظری خواننده پر آوازه ایرانی بپردازم.

شهرام ناظری در واقع پس از انقلاب به رشد و شهرت مردمی رسید، هرچند شروع فعالیتاش به پیش از انقلاب برمی گردد.

همکاری شهرام ناظری با استادان جوان موسیقی آن روزگار، نام او را هم رده خواننده کارکشته تر آن روزگار که یکه تاز آواز در اوایل انقلاب بود، محمدرضا شجریان جای داد. شجریان در روزهای اول انقلاب، خود مشغول تدریس آواز به شهرام ناظری بود و با استفاده از تجربه و توانایی ها خاص خود، استاد زبده ای در حد و اندازه بزرگترین استادان پیشین آواز محسوب می شد.

ناگفته نماند که غیر از این دو خواننده، خوانندگان انگشت شمار دیگری نیز اجازه فعالیت داشتند ولی به خاطر همکاری کمتر با استادان به نام آن دوره موسیقی ایران از جمله، مشکاتیان، علیزاده و لطفی، کمتر مورد توجه بودند.

صدا و تکنیک شهرام ناظری در سالهای ابتدایی بعد از انقلاب، در قیاس با آوازهایی که در دوره اوج او یعنی اواخر دهه ۶۰ خوانده، خام و کم کاراکتر است. گاهی تشخیص صدای آن روزگار ناظری برای افرادی که با صدای او آشنایی کافی را ندارند، مشکل است.

در چندین اثر ناظری که فضای انقلابی هم دارد، استیل آوازی ناظری چیزی میان استیل آواز کلاسیک و آواز ایرانی است؛ شاید برای نزدیک شدن به صدای کوبنده و با صلابت مارش خوان های آن روزگار، این استیل انتخاب شده است. در سالهای اولیه انقلاب که مجموعه کارهای گروه چاووش یکه تاز میدان موسیقی ایرانی بود، کمتر رنگ خاص و شیوه خاصی از شهرام ناظری می شنویم و بیشتر استیلی ترکیبی در صدای او به گوش می رسد.

audio file بشنوید سرود «ای ایران» را ساخته محمدرضا لطفی و آواز شهرام ناظری پیش از آغاز دهه ۶۰

بعد از گذشت سالها، ناظری با رویکرد به تغییر سبک آوازیش به شیوه ای شخصی، کم کم توانست استیلی خاص و حال و هوایی دیگر گونه را بیابد که این تحول مورد استقبال بیشتر علاقمندان موسیقی ایرانی قرار گرفت. هرچند اشکالاتی که در این استیل وجود داشت باعث می شد، فشار بیش از حدی به حنجره وارد گردد و گاهی خواندن در نغمه های بالای سل چهار برای او که جایگاه صدایی تقریبی تنور داشته، بوجود آورد. البته نباید فراموش کرد که در طی مدتی در دهه ۶۰ آثاری از ناظری ارائه شد که با استیلی متعادل (نه بدون کاراکتر مانند پیش از دهه ۶۰ نه با رنگی غلیظ و با هدایت نادرست صدا مانند اواخر دهه ۶۰ و بعد از آن) ضبط شد مانند
audio file

“شعر و عرفان”

ساخته جلیل عندلیبی در سال ۱۳۶۳،

audio file

“نجوا”

ساخته حسن یوسف زمانی در سال ۱۳۶۳ و
audio file

“یادگار دوست”

ساخته کامبیز روشن روان در سال ۱۳۶۴ که نشان دهنده بهترین کیفیت صدایی ناظری است.

بارها در کنسرتهای مختلف این استیل خواننده را دچار مشکل کرد، حتی در سنین جوانی که گاه خوانندگان می توانند با توانایی بدنی ای که دارند بر مشکلات استیل فائق آیند و با سختی مشکلات بوجود آمده را پشت سر گذارند.

ناظری به همین دلیل از سنین جوانی با وجود داشتن لحنی شیرین و خاص، مورد فشار قرار می گرفت و مخصوصا این اشکالات در اجراهای زنده نمود بیشتری داشت.

audio file بشنوید قسمتی از کنسرت “شورانگیز” را و توجه کنید به مشکلی که برای خواننده در ادای نتهای اوج پیش می آید

با گذشت سالها، تولیدات آهنگسازی هنرمندان نوظهور دهه ۶۰ که دیگر استادان کاربلد شده بودند، رنگ ها و بدعت های تازه ای می یافت. جلیل عندلیبی، پرویز مشکاتیان، حسین علیزاده، محمدرضا لطفی، جلال ذوالفنون، کامبیز روشن روان و… همگی با بوجود آوردن آثار بدیعی به همکاری خود با شهرام ناظری ادامه میدادند و با استفاده از رنگ و فضای خاص صدای او، آثاری بینظیر خلق کردند که شنیدن آنها بدون صدای این خواننده لطفی ندارد.

audio file بشنوید تصنیف «به جهان خرم از آنم» ساخته جلیل عندلیبی و توجه کنید به موسیقی قوی اثر و کیفیت بالای صدای خواننده


ناظری با استفاده از طبع ملودی سازی درخشان خود در آن سالها گاه دست به خلق آثاری می زد که با همکاری استادان همکارش تبدیل به آثاری جاودانه شدند. یکی از درخشان ترین آثار ناظری که در سالهای انتهایی دهه ۶۰ می شنویم، «آتش در نیستان» با همکاری جلال ذوالفنون که هنوز درخشش ساز سه تار مدیون این اثر با ارزش است؛ سبک خاص جلال ذوالفنون با همکاری شاگرد با استعدادش شهرام ناظری اثری درخشان و کم نظیر را رقم زده که چه از نظر ساز و آواز و چه از نظر تصنیف هنوز مورد توجه و احترام است.

audio file بشنوید قسمتی از آواز «یار مرا غار مرا» با اجرای منحصر به فرد شهرام ناظری از آلبوم «آتش در نیستان»

پس از پایان دهه ۶۰ و تولید آثار درخشان و بی نظیری مانند: «شورانگیز» و «لاله بهار» و … کم کم تولید آثار درخشان موسیقی از طریق آهنگسازان رو به کاستی رفت. تغییرات مدیریت موسیقی در دولت جدید و پایان یافتن اتمسفر اجتماعی دوره انقلاب و جنگ و فروکش کردن شور و حال آن دوره تاثیر بزرگی روی اجتماع و همینطور هنرمندان گذاشت. اوضاع کشور حالت کسالت باری به خود گرفت و فضای جامعه به طرف روزمرگی و تکرار قدم گذاشت.

وضعیت به صورتی پیش رفت که در پایان دهه ۷۰ دیگر به ندرت اثر قابل توجهی از بزرگان موسیقی شنیده میشد. شهرام ناظری در آن سالها کمی کم کار شده بود و حتی از مصاحبه های زیاد هم پرهیز میکرد تا اینکه پس از مدتی سکوت، ناظری با گروه تنبور نوازان شمس کاسِتِ «حیرانی» را وارد بازار کرد. نکته خاصی که در همان لحظات ابتدایی این اثر توجه شنونده را به خود جلب میکرد، نوع خواندن خاص ناظری بود که کمی حالت تصنعی پیدا کرده بود. خواندن شعری در قسمت بم صدا که جز قسمت خوش زنگ صدای او به حساب نمی آمد و با حالتی ابتدایی سعی داشت مفهوم شعر را برساند:

«تا آب شدم، سراب دیدم خود را

دریا گشتم، حباب دیدم خود را»

audio file بشنوید آواز «حیرانی» را با اجرای شهرام ناظری و توجه کنید به کم دقتی در کوک و استیل خواننده

هرچند هم این آواز و هم مجموع اثر توانست نمره قبولی را در کارنامه ناظری داشته باشد ولی زیاده روی در احیای این فضاها که بیشتر مورد پسند ذهن ساده اندیش و ابتدایی مخاطبین غربی بود تا فضای عمیق معرفتی جامعه فرهیخته ایران، در آینده ای نزدیک شهرام ناظری را به یک خواننده ساده انگار از اشعار پر مایه عرفایی چون مولانا بدل کرد.

کنسرتهای بسیار زیاد در فستیوالهای خارجی، استقبال مخاطبین غربی و مخصوصا فرانسوی از نوعی

audio file تفسیر ابتدایی از اشعار عرفانی


ایران، بالا رفتن سن و کم توانتر شدن قدرت بدنی برای مواجهه با استیل خاص ناظری، این هنرمند نامدار را تبدیل به یک خواننده متوسط کرد. با گذشت زمان و افت بیشتر وضعیت آهنگسازی و کنار کشیدن بسیاری از بزرگان، ناظری خود مشغول به تصنیف سازی شد و در همین حال، نحوه پوشش، طراحی صحنه و حتی نوع حرکت دادن دست و سر او مورد تغییرات اساسی قرار گرفت.

audio file بشنوید قسمتی از آواز ناکوک کنسرت تبریز را

اشکالات قدیمی ناظری در

audio file پیدا کردن تونالیته

،

audio file پیدا کردن ریتم
و
audio file مشکلات در ادای نتها در فرکانسهای بالا
، در این سالها نمود بیشتری داشت و حتی گاه به

audio file استودیو

هم کشیده شد.

اما عجیب این بود که با افول سطح کیفی اجرا در بسیاری از ارکان اصلی موسیقی او، استقبال جهانی از آثار او بیشتر و بیشتر شد و تا امروز نیز ادامه دارد. مرکزی به او عنوان و مدال شوالیه هنر می دهد، روزنامه ای او را پاواروتی شرق میخواند، درب بهترین سالنهای موسیقی اروپا و آمریکا به روی او گشوده میشود و البته همه این حمایتهادر کنار کمک های مالی و معنوی ایرانیان مقیم غرب است… این وضعیت شهرام ناظری ستاره آواز ایران و استعداد قابل تحسین دهه ۶۰ تا کنون بود.

داستان ناظری و پیشرفتهای ظاهری او در جوامع غربی همانند وضعیت سینماگران جشنواره ای ماست. آیا منتقد غربی که در مورد موسیقی ایرانی سالها تحصیل کرده و توانایی تشخیص چند سنت ناکوکی را دارد، با تاریخ موسیقی ایران آشنا است و صعود و نزول تکنیکهای آوازی ایران را مورد ارزیابی قرار داده، توانایی تشخیص اشکالات ابتدایی ای مثل ناکوکی، پیدا کردن تن، افتادن از ضرب و افول استیل آوازی ناظری را ندارد؟

آیا واقعا ما از منتقد غربی یک غول موسیقایی ساخته ایم و مانند بسیاری از موارد مشابه، مرغ همسایه غاز است و ما با یک عده منتقد بی اطلاع روبرو هستیم؟ یا نه با یک تیم خبره مسیر ساز غربی برای ویران کردن آینده موسیقی این کشور طرف هستیم؟ پاسخ به این سئوالات بحث و مجالی دیگر می طلبد که می توان در فرصتهای دیگر به آن پرداخت ولی مسئله مهمی که در این مطلب باید مورد توجه قرار گیرد، عبرت گیری از داستان پادشاه عریان است که بی توجهی به آن میتواند منجر به سقوطی بیش از این باشد.

سجاد پورقناد

سجاد پورقناد

سجاد پورقناد متولد ۱۳۶۰ تهران
نوازنده تار و سه تار، خواننده آواز اپراتیک و سردبیر مجله گفتگوی هارمونیک
لیسانس تار از کنسرواتوار تهران و فوق لیسانس اتنوموزیکولوژی از دانشکده فارابی دانشگاه هنر تهران

دیدگاه ها ۱۳۰

  • با تشکر از آقای پورقناد؛ لطفا در رابطه با سایر خوانندگان نظیر آقایان شجریان، قوامی، ناصح پور و… نیز نقد بنویسید.بی شک نقد خوب بدون غرض ورزی و با در نظر گرفتن نکات مثبت و منفی یک هنرمند در پیشرفت هنر اثرگذار است.

  • خدا را شکر که حمید متیسم آثار با ارزشی چون ساز نو آواز نو. لولیان.را برای ایشان نساخت و گروه دستان نیز دست ایشان را نگرفت و در سراسر اروپا و امریک برای هر سی دی یک تور کامل نگرداند.

  • میبینم که این جریان شوالیه هنری شدن ناظری به خیلیها گران اومده…
    هر تغییری در موسیقی سنتی که چیز بدی نیست مگه ما قراره که تا ابد همین دستگاهای موسیقی رو ایرانی رو دنبال کنیم…

    ضمنا اجماع جامعه هنری بیخود نیست…شما خیلی باهوش نیستید…

  • پورقناد عزیز:

    در شرایطی که اکثر مردم در داخل ایران با موسیقی سنتی خویش بیگانه اند و هیچ یک با آثار بزرگ ناظری و شجریان آشنا نیستند و مراسم وفات مشکاتیان از مردم عادی نیز ساده تر است، شما از این که درز خارج ایران ناظری را می خواهند دوست داشته باشند ناراحتید؟

    شاید ناظری گاهی ناکوک باشد اما هنوز خیلی جا دارد که در مقابل موسیقی سخیف خیلی کشورها برای ما باعث افتخار باشد و اتفاقا بهتر این است که آن ها ابتدا با شنیدن آوارهای ناکوک باموسیقی ایرانی آشنا شوند تا به موقعش آوازهای کوک را بشنوند و آنجا فرق کوک و ناکوک راحت تر فهمیده می شود.

  • بابا سجاد جان بی خیال! شما درست میکی، این ناظری و اون غربیها اشتباه میکنن. طرف خودش هم نمیدونه استیلش ایراد داره. دست شما درست، یه کلاس واسه همشون بذارین یادشون بدین. بحث های قدیمی رو نیمه تموم رها کردین هر سال از نو شروع میکنین. شاد باشی.

  • با توجه به نمونه های آورده شده، افول روزافزون خوانندگی ناظری به وضوح دیده میشه و جالب اینه که الان خیلی بیشتر از دوران شکوفاییش مورد توجه است!

  • سلام بر همه

    نقد بی غرض نوشتن کار سختی هست که سجاد پورقناد نشان داده در این راه سخت کم توان است.
    شما که میگید بعد از آتش در نیستان شهرام ناظری سکوت کرد و بعد البوم حیرانی را ارایه کرد و در نهایت کم کم به جایی رسید که خودش برای خودش آهنگ ساخت به این نکات دقت کنید لطفا:
    و ساقی نامه ۱و ۲ که همان دوران آتش در نیستان ارایه شد با آهنگسازی کامبیز روشن روان
    کنسرت اساتید موسیقی ایران ۱۳۶۸
    دل شیدا ساخته استاد پایور ۱۳۷۲
    کنسرتی دیگر داریوش طلایی ۱۳۷۱
    مهتاب رو کیخسرو پورناظری (قبل از حیرانی)
    البوم نوروز با حسین علیزاده
    کنسرت کامکارها و کنسرت ۷۷ با گروه کامکار
    بعدها هم که حمید متبسم لولیان و سازنو آواز نو را ساخت.
    لوریس چکناوریان در اوایل دهه هشتاد با ناظری همکاری کرد.
    پرویز مشکاتیان سال ۱۳۸۴ اجرا داشت.

    همینطور نوشتید که خواننده دراثر حیرانی متوسط کار کرده که یک نظر شخصی هست و این اثر از پرطرفدارترین کارهای ناظری هست.

    اگر در مقامی نیستید که نقد بنویسید تا نقدتان را بخوانند با حمله غیرمنتقدانه به موسیقی دانان بدنبال جذب مخاطب نباشید. مطمینا شما از این استادان آهنگسازی که کار را ارایه دادند بیشتر درک موسیقی ندارید.

  • با سلام و احترام
    بنده نه تنها منتقد شهرام ناظری که از آواز او متنفرم اما شما هم در بعضی اوقات برداشت های اشتباهتان را منتقل میکنید
    دوست عزیز قطعه ی وارانه مشکل ریتمی ندارد و آهنگ ساز این گونه قطعه را تنظیم کرده

  • آقای پورقناد،
    بررسی بسیار کاملی کردین. دست شما دارد نکنه و من هم امیدوارم نقدهای بیطرف از این نوع رو در مورد هنرمندان دیگر هم ادامه بدهید.

  • آقای امین معلوم است که اگر ما منتقد بی غرض نشدیم شما حسابی شدید! پیدا کنید این ادعای من را در نوشته “شما که میگید بعد از آتش در نیستان شهرام ناظری سکوت کرد و بعد البوم حیرانی را ارایه کرد و در نهایت کم کم به جایی رسید که خودش برای خودش آهنگ ساخت به این نکات دقت کنید”! واقعا اینقدر متن را سر سری خواندید! دوست عزیز اگر توان پاسخ نقد را ندارید با تغییر گفته های منتقدین آنها را نکوبید.
    ضمنا پرطرفدار بودن هم دلیل خوبی برای ارتقای کیفیت نیست، آیا یک شنونده عادی میتواند اشکالات کوک را در همین نمونه ای که گذاشتم بفهمد؟ (همین نمونه را عرض میکنم که ناکوکی بیشتر خودنمایی میکند) ازدیاد شنونده دلیل بر قوی بودن اثری نیست، نیاز به توضیح نیست که امروز چه ترانه ای پر طرفدارتر از همه این آثار و آثار گرانقدر گذشتگان است.
    در پاسخ Anonymous
    در مورد وارانه هم شما حاضر هستید ریتم تمام اعضای ارکستر را زیر سئوال ببرید تا خدایی نخواسته ریتم ایشان زیر سئوال نرود! حتی اگر قرار بوده ریتم اینقدر کند شود و همه به جز آقای ناظری اشتباه کرده اند ایشان باید خودش را با ریتم ارکستر هماهنگ میکرد، همانطور که هر سولیستی در همان لحظه خودش را در همه جای دنیا با ریتم ارکستر هماهنگ میکند.

  • به اعتقاد من آلبوم های “کنسرت ۷۷” ، “ساز نو آواز نو” و “آواز اساطیر” که در اواخر دهه ۷۰ و اوایل ۸۰ منتشر شده اند چیزی از بهترین کارهای ناظری در اواخر دهه ۶۰ کم ندارند و حتی قویتر هم هستند. که متاسفانه شاهکار آواز اساطیر کمتر مورد توجه قرار گرفته (شاید به دلیل کردی بودن)

  • سلام
    شاید از نظر ریتم و کوک نظر شما درست باشد. اما در همان قطعه مربوط به حیرانی که شما انتقاد کردید باید عرض کنم خواننده توانسته آن حس را به خوبی منتقل کند.
    صدای ناظری صدایی است که شنونده تشنه شور و شوق را سیراب می کند گرچه از نظر شما اصولی از موسیقی در آن مشکل داشته باشد و مهم پیام موسیقی است.

  • ba tashakor az sajade aziz,aghlabe doostan be in mohem tavajoh nadarand ke avaze nazeri az dorane oje khod rooz be rooz ro be ofool rafte.vaghean bayad tavajoh dasht ke har shenavandei haghe ghezavat nadarad.be shoma dooste aziz jenabe pour ghannad khaste nabashid migam va dastetoon ro mifesharam.dorood

  • سلام

    من میخواهم در جواب به آقا امین بگم که چرا شما حالا یا یک انسان عامی یا یک موزیسین ، یک طرفدار شهرام ناظری یا یک شنونده ی بی طرف که فقط از موسیقی لذت میبره
    چرا شما و امثال شما ( در مقاله های خواننده سالاری از این دست اظهار نظر ها زیاد بوده)
    چرا واقعا شما فکر میکنید وقتی کسی نقدی راجب شخصی می نویسد ۹۰% با او ۱-مشکل شخصی دارد ۲- از فرد مورد نقد قرار گرفته بدش میاد ۳ -چشم نداره موفقیت اون رو ببینه یا هر گونه فکر دیگری از این دست
    واقعا این برای من سوال است که این نهایت بی فرهنگی و بی سوادی و جاهل بودن و سطحی نگر بودن و نا روشنگریه (ببخشید احساساتی شدم) خب بله در ضمن شما که میگویید فهم منتقد از فهم صاحب اثر کم تر است می خواهم بگم که خب اگر واقعا این نظر شماست که اصلا برای چه خودتون زحمت دادید این مطلب رو خوندید و تازه اظهار نظر هم کردید خب اگه قبول ندارید منتقد رو که هیچ دیگه بحثی نمیمونه
    در ضمن شدیدا با این جمله موافق هستم که جوامع عقب افتاده ایی مثل ایران بیشتر هنرمند محور هستنتند تا هنر محور

    من واقعا حالا که این مطلب رو میخونم یاد اون سایت طرفداران شجریان میافتم و اعصابم هی خورد میشه که این انسان ها چقدر کور و در زندان خود درست کرده ی خودشون بودند
    واقعا اظهار نظر هاشون زشت بود (باز هم احساساتی شدم ببخشید)

  • من به شخصه بعضی از ایرادات را قبول دارم و خیلی چیزهای دیگر هم هست که به عنوان انتقاد میشه مطرح کرد ولی هر هنرمند ویژگیهای مثبت و منفی داره یکی از چیزهایی که ناظری رو از دیگران متمایز می کنه فرم و نوع خوندنشه نوع بیان کلماته، حس خاصی که در خوندنش هست که برای خیلی از ایرانیان و حتی خارجیها جالبه. من به آقای پور قناد پیشنهاد می کنم که این نقد رو در مورد خوانندگان دیگر مثل آقای شجریان انجام بدن. و به عنوان مثال نمونه کارهای شجریان رو که کلمات اصلا مفهوم نیست و آدم باید چند بار گوش بده تا بفهمه که چی میگه یا بهعضی از اجراهای همایون که آدم فکر میکنه یه نفر دماغ خواننده و گرفته و نمیزاره خواننده واضح بخونه رو در سایت قرار بدن تا ثابت بشه که این فقط یک نقد علمی وتخصصیه

  • سلام
    با اینکه نقد منطقی و شهرام ناظری یکی از بهترین های تاریخ موسیقی ست اما، اشکالات ناظری مشخص و نقاط قوت اش هم معلوم اما دلیل افت ناظری و عدم بهبود تکنیک هایش نبود رقیبی در کنارش است شجریان که در قله بعد ناظری دیگر هیچ!

  • شاید مقایسه درستی نباشه ولی میشه آثار ناظری رو با اشعار و غزلیات مولانا قیاس کرد که بعضااز نظر قافیه و وزن دچار مشکل هستند ولی از نظر انتقال حس، اشعار شاعران دیگه(هر چند قویتر) به گرد پای غزلیات مولانا هم نمیرسند. ناظری انقدر کلمات را شیرین و مفهوم بیان میکند که چند اشباه کوچک نمیتواند کلیت او را زیر سوال ببرد.

  • چرا نظر مرا تایید نکردید؟؟ می ترسید؟لطفا نظرات مخالف را هم تایید کنید وگرنه بیشتر از این مطمئن خواهم شد که قصد و منظور شما از نوشتن این مطالب چیست و به همه جا هم اعلام خواهم کرد.

  • سلام در پاسخ آقا رامین:
    این اثر را یکبار شنیدم و اثر قابل توجهی به نظرم رسید، راستی در این نوشته گفته نشده که آقای ناظری بعد از آن تاریخ دیگر هیچ اثر خوبی نداشته است، بلکه نگاه این نوشته روند کلی حرکت آقای ناظری است، کمااینکه “ایران کهن” هم اثری همسنگ آثار دهه ۶۰ ایشان است ولی اینروزها نسبت این آثار نسبت به دیگر آثار ایشان چقدر است؟
    در پاسخ به آقا یا خانم: پ.ن
    لطفا نظرات خود را بدون اتهام زنی و مستند بنویسید تا شاهد حذف آنها نباشید. اگر دوست دارید جای دیگری نظراتتان را منتشر کنید که چنین قانونی نداشته باشد، مختارید…
    در پاسخ آقای رضا
    بله بیشتر دوستداران ایشان چنین نظری دارند ولی گاهی نمیشود اینقدر ساده از اشتباهات گذشت و بسیاری از شنوندگان اهل موسیقی را اینگونه اشتباهات آزار میدهد.
    در پاسخ به آقای رامین و دیگر دوستانی که نظر مشابهی داشتند:
    اولا بنده قرار نیست در مورد هر موزیسینی نقد بنویسم و ننوشتن من هم نشان از تایید یا رد ایشان از طرف من نیست.
    ثانیا من در چند مطلب هم در مورد آقای محمدرضا شجریان و هم در مورد فرزند ایشان نوشته ام که اتفاقا تعداد این مطالب هم کم نیست و حداقل در قیاس با نوشته هایم در مورد آقای ناظری، تعداد آن مقالاتم بیشتر است.

  • سجاد عزیز

    نقد شما نکات جالبی داشت و به حق اکثر نقد شما در مورد شهرام ناظری واقع بینانه است. اما من چند نکته را خواستم یادآوری کنم.
    هیچ کس نمی تواند همیشه کار بی نقص ارائه کند ولی بسیاری اوقات آثاری که نقص های فراوانی دارد ولی به خاطر ارتباط نزدیکی که اثر هنری با ذهن عموم مردم می تواند برقرار کند بسیار عزیزتر از آثاری می شود که از لحاظ تکنیکی بی نقص است اما نمی تواند در دل مخاطب عام جای گیرد. شهرام ناظری در دهه ۶۰ آلبوم گل صد برگ را وارد بازار کرد که هنوز جوانانی که شاید در آن دوران حتی به دنیا نیامده بودند علاقه خاصی به این اثر پیدا می کنند. ما مردم ایران با ۷۰ میلیون جمعیت افرادی هستیم که هنوز اکثرمان اهل دل هستیم، نه افرادی که به دنبال بی نقص بودن و تکنیکی بودن بگردیم.
    ساز کمانچه مان تا ۳۰ سال پیش سازی بود کاملا” فالش، اجراهای مرحوم بهاری که آنچنان در دل مردم چای می گرفت و با هر بار شنیدن به آن انسان را به یاد شاهد عهد شباب می برد نه تکنیکی بود و نه بی نقص شما خود اطلاعات بیشتری در این زمینه دارید.
    ما مردم ایران هستیم و بااکثر آثار شهرام ناظری ارتباطی قوی پیدا می کنیم از گل صد برگ گرفنه تا یادگار دوست که حکایت از ناکامیمان در عشق دارد تا آثاری همچون حیرانی که با آن به سماع می آییم تا اثری همچون در گلستانه که ما را در اوج نا امیدی در زندگی به یاد این جمله سهراب می اندازد که زندگی خالی نیست مهربانی هست سیب هست ایمان هست آری تا شقایق هست زندگی باید کرد.
    سجاد عزیز شاید برای شما خارج خواندن خواننده آزانده باشد چون شما موسیقی را فقط از لحاظ تکنیکی می بینید اما ۷۰ میلیون ایرانی اهل دل آن را از راه دل می بینند و از آنچه که شهرام ناظری می خواند هنوز لذت می برند.
    پیروز و موفق باشید.

  • سلام بر محمد عزیز!
    بنده هم مثل همه علاقمندان موسیقی نمیتوانم فقط از دید تکنیکی اثر هنری را بررسی کنم بلکه من یا هر کس دیگری وقتی در مورد نقایص تکنیکی صحبت میکنیم در مورد آن بخشی صحبت میکنیم که واقعا تاثیر گذار است روی برآیندی که از یک اثر میشنویم، آیا اگر آقای ناظری گل صد برگ یا شورانگیز را در آن آلبومها به اندازه این فیلم http://www.youtube.com/watch?v=k-wP8PYX-8M
    فالش خوانده بود، در این حد گیرایی داشت؟
    در زمانی که آقای بهاری آنگونه مینواخت (جدا از اینکه سن و سال ایشان بسیار بالاتر از همنوازانشان بود) سطح کمانچه نوازی در همان حد بود، حتی هنوز میشنویم بعضی از افراد میگویند کمانچه ذاتا فالش است! ولی همان موقع افرادی بودند مثل جلیل شهناز یا وزیری و … که تار نوازیشان تقریبا بی نقص بود و اگر کسی بسیار بسیار هم قوی تر از سطح مرحوم بهاری تار مینواخت، امکان نداشت بتواند در کنار ان استادان عرض اندام کند.
    آقای ناظری هم (البته با شرایط فعلی نه شرایط دهه ۶۰) اگر در زمان قاجار زندگی میکرد در کنار امثال سید احمدخان میتوانست خواننده ای ژوست و تکنیکی محسوب شود.

  • با سلام
    سجاد عزیز خیلی از حرفات درسته ولی ما چه از کسی خوشم بیاد یا نه تاثیری در واقعیت نمیتوته داشته باشه.
    شهرام ناطری یکی از خوانندگان درجه اول ایرانه اگر قبول ندارید نمونه ارائه بدید که خواننده ای که غیر از سبک استاد شجریان بخونه و توانا باشه خوب ما استاد شجریان رو در اوج اون سبک داریم حالا اگر کسی مثل همایون و قربانی و نور بخش و سالار عقیلی هر چه قدر هو خوب و درست بخونن به پلی استاد که نمی رسن پس ما احتیاج به یک یا چند خواننده با فرم و رنگ متفاوت داریم که موجود نیست به نظر من جسارت اقای ناظری در ایجاد راه و مسر جدید قابل ستایشه ولی از بعضی مسایل فنی حرف شما درسته ولی تا وقتی که کسی نیاد و حرف جدیدی برای گفتن نداشته باشه ناظری نفر دوم آواز ایرانه. و آقایانی چون همایون شجریان ،قربانی،مظفر شفیعی،علی جهاندار،سالار عقیلی،سراج،و… هرچند درست واصولی و بدون اشکال بخونن ولی حرفی برای گفتن ندارن
    با تشکر

  • جناب آقای پورقناد
    من بی صبرانه منتظر مطلب شما در مورد حافظ ناظری هستم. و منتظرم که در مورد فرزند سالاری در بین موسیقیدان های ایران (مخصوصا ناظری و شجریان) که منجر به تضعیع حقوق افراد جوان لایق می گردد، بنویسید. زیرا که عقیده دارم مشکل موسیقی ما الان این مساله است که مرتبا در حال دامنه دار شدن می باشد. اما مطالبی در باب نوشته اخیرتان:
    مسایلی که در مورد شهرام ناظری می نویسید چه دردی از ما دوا می کند. من متوجه دلیل این همه موج منفی به طرف شهرام ناظری (که به گواهی تاریخ موارد موجود بر روی اینترنت، پس از گرفتن جایزه شوالیه شروع شد) نیستم. من به عنوان یک ایرانی از شنیدن این خبر بسیار خوشحال شدم چونکه فکر می کردم باعث می شود که اسم موسیقی ایرانی و ایران “حتی یکبار” در خبرهای گوگل ظاهر شود، در روزنامه ای ، روی صفحه ای اینترنتی ….. آیا گرفتن جایزه شهرام ناظری باید باعث ناراحتی دیگران شود؟! یا اینکه باعث می شود دیگر موسیقیدانهای ایران نیز به فستیوالها دعوت شوند؟! آیا گرفتن جایزه توسط ناظری بدین معناست که کیانی و پایور و مشکاتیان و کامکارها و صدیف و شجریان و جهاندار و علیزاده و لطفی و … انسانهای کوچکی هستند؟؟
    اگر می بینید که خوانندگانی از ایران برای اجرا به مراکز فرهنکی دعوت می شوند (نه تورهایی که توسط ایرانیان مقیم خارج کشور ارگنایز می شوند) مطمین باشید که همه به نوعی وامدار شهرام ناظری و تا حدودی کلهر (که او هم به نظر شما موزیسین فالشی است) هستند. حال که افراد به نظر شما صالح و مسلط که موسیقی درست ارایه می کنند (که بنده در این روزها هیچ کس را نمی بینم که موسیقی به آن مفهوم بدون نقص ارایه کند)، موفق به ارایه موسیقی ایرانی به غرب و جذب مخاطب غربی نیستند، جای بسی خوشحالی است که حداقل شهرام ناظری این کار را کرده است.
    حتی اگر ایشان موفق به ارایه موسیقی قابل قبول نشده باشند (که من موافق نیستم، ای کاش شما بخشی از اجرای بداهه ناظری و طلایی را در روز گرفتن جایزه شوالیه دیده بودید که یقین دارم یکی از بهترین آوازهای دهه اخیر ایران است)، حداقل الان بعضی از دوستان خارجی خودم می دانند که ما چیزی به اسم موسیقی ملی در ایران داریم. ساز ایرانی داریم. سه تار و تار داریم و دف داریم. چیزی به اسم ردیف هست و باور کنید بیشتر اینها را از کنسرتها و سی دی های شهرام ناظری شنیده اند. ببینید حتی شاعرانی مثل رابرت بلای که یکی از بزرگترین شاعران زمان خویش است نیز چنان از کنسرت ناظری منقلب می شوند که آنرا بهترین تجربه زندگی خویش قلمداد کرده و در وصف ناظری چکامه می سرایند. مثنوی مولوی را کسی به اسپانیایی ترجمه می کند که در پس کنسرت ناظری می خواسته بداند که او چه می خواند. سی دی زیبای شب سکوت کویر را در سایت آمازن در فروشگاه و به لیدینگ اسم کیهان کلهر می فروشند و نه شجریانی که اینقدر در ایران مشهور است. بحث قیاس نیست، فقط موفقیت بدون چون و چرای ناظری برای معرفی موسیقی ایران به غرب می باشد.
    در عقیده من شما به جای، یا در کنار این همه انتقاد می بایست از ناظری حداقل یک تشکر خشک و خالی هم می کردید. الان می شنوم که با توصیه ناظری و طلایی، قرار است که علیرضا قربانی با مراکز فرهنگی فرانسه همکاری کند. خوب راه برای بقیه باز شده و بقیه بروند موسیقی خودشان را ارایه کنند. یک پوینت مثبت به کارنامه شهرام ناظری اضافه شده است. ای کاش قربانی هم موفق شود حتی یک مخاطب بیشتر جذب کند. باعث افتخار همه ایرانیها است.
    در مورد این که گفته اید ناظری از اواسط فعالیت هنری به سمت لحنی خاص (مانند آن قطعه حیرانی) کشیده شد و عامل موثر دراین مساله را اقبال غربیها دانسته اید، باید بگویم که در عقیده خود بر آگاهی شما از موسیقی مقامی ایران کاملا تجدید نظر کردم. شما می بایست ابتدا از لحن خوانش موسیقی خاصی که ایشان از کرمانشاهان با عاریه گرفته اند آگاه می بودید و بعد در این مورد قضاوت می کردید. متاسفانه یقینا آشنایی ندارید.
    برای توضیح برخی انتقاداتی که سایر دوستان شما در جاهای دیگر عنوان کرده اند (و ربطی به مطلب شما ندارد) و اقبال ناظری به مولوی را نیز ناشی از علاقه و تب غرب به مولوی ذکر کرده اند و سو استفاده و فرصت طلبی شهرام ناظری، باید عرض کنم که صداهای ضبط شده ای از ایشان در محافل دوستان دارم که مثنوی می خوانند وصد البته مربوط به پیش از۲۰ سالگی. اثر “باد صبا می آید” دیوان شمس” نیز بسیار پیشتر از زمانی که آنها از آن یاد می کنند پخش شد. برای اطلاع دوستان عرض کنم اگر در منازل اقشار تحصیل کرده هم وطنان کرمانشاهیمان (تا جایی که بنده می دانم) حتی آن کتاب آسمانی موجود نباشد، ۲ کتاب حتما هست، اولی شاهنامه و دومی کلیات شمس.
    و چند نکته، باید یادآوری کنم که کنسرت شورانگیز را بطور کامل شهرام ناظری نخواند و ایشان در اواسط برنامه اضافه شدند و پیش از آن بیژن کامکار می خواندند. لطف کنید دلیل ابن مساله را جویا شده و پاسخ دهید. من صرفا شنیده ام (بی اطلاع) که ایشان بیمار بوده اند. در ضمن مثلا کنسرت تبریز، در فضای باز و صدا برداری هم با هندی کم که خدا آگاه است که در کدام نقطه و کدام محل کور فلان فرکانس برآمده از سیستم صوتی قرار داشته اند. به علاوه هزار اثر محیطی دیگر. به یاد دارم که برای ضبط اثری ازمحتبی یحیی ، میرزاده بارها برای یک قطعه کوچک را در استدیو رفتند و برگشتند و اجرا نکردند به دلیل اینکه دمای هوای استودیو ثابت نمی ماند. حال شما اینقدر در مورد صدابرداری صحنه ای، آنهم نه صدای صدابردار، بلکه صدای فضای آزاد، آنهم ضبط شده با میکروفن هندی کم حساس هستید. و دیگر اینکه حس یک خواننده خیلی تاثیرگزار است و من کنسرت تبریز را با در نظر گرفتن کلیه شرایط جانبی اصلا فالش نمی دانم بلکه حتی قسمت آوازش را از نظر برقرار کردن ارتباط و انتقال حس خواننده بسیار موفق می دانم (هر چند که جز آوازهای کلاسیک و سنجیده ناظری نیست). ولی خوب آن اجرای “بر هم زنم” واقعا فالش و عجیب است و باید افرادی باشند که انتقاد کنند و آنهم شدید، تا دیگر تکرار نشود. امیدوار بودم در این کشور نقد فنی رایج بودو نقد از جانب افراد دارای اتاریتی و افرادی که حرفشان در جامعه برد و مخاطب دارد ارایه می شد و در جایی که فرد مورد نقد حاضر بود و تقابل اندیشه ها باعث رفع اشتباهات می شد.
    در مورد سیر آثار ایشان باید بگویم که اتفاقا اثر کیش مهر ونجوا و تا حدودی بنمای رخ در زمره ضعیفترین آثار ایشان است و حرفی برای گفتن در انها نیست مخصوصا آهنگسازی کیش مهر. آیا ممکن است از زیباییها و نکات اموزنده تصنیف به جهان خرم از آنم، کمی صحبت کنید تا ما هم بی بهره نمانیم؟؟؟!!!! در عقیده من وقتی شما سخن از شورانگیز و لاله بهار می اورید گنه است که از تصانیفی ابتدایی چون “به جهان خرم از آنم” به عنوان آثاری قابل حتی ذکر نام ببرید. حداقل در آهنگ ساده “شیدا شدم” با بیان حسی و برای دل خواننده بودن آهنگ در بروشور، بهانه ای به دست گوش دهنده برای ساذگی اثر داده می شود.
    شما در مطلب قبلی گفته بودید که متنتان تحلیلی نیست و به موسیقی نمی پردازید. حال که شما در مورد سیر فعالیتهای ایشان صحبت می کنید ناچار و ناگزیر هستید آثاری مثل “نغمه های ساسانی۱۹۹۹″، “سفر به دیگر سو۱۹۹۶-۸″، “شور رومی” یا “سفر عسرت” که مربوط به ۱۵ سال اخیر هستند را در نظر بگرید و در موردشان صحبت کنید. مگر می شود در مورد ۳۰ سال از فعالیت شخصی نوشت و ۱۰ سالش را به دلخواه یا به دلایلی که بر ما معلوم نیست نادیده گرفت!!!
    حتی با اینکه من “شور رومی” را ضعیفتر از سه اثر دیگر ذکر شده می بینم، این اثر نیز از نظر تنظیم ارزشمند میدانم. حتی محمد فیروزی عقیده دارند (من خودم از ایشان شنیده ام) که یکی از بهترین تنظیم هاییست که تاکنون در اجرای آن همکاری داشته اند. باید بگویم، بر خلاف نظریات شما، روی هم رفته نتیجه ۱۰ سال اخیر فعالیت شهرام ناظری بسیار مثبت بوده است، همونگونه که آثار کیش مهر و بنمای رخ و چند اثر دیگرشان بسیار ضعیفتر از آثار هم عصرشان بوده است.
    درضمن لطفا IP نظرات را روشن کنید، چونکه چند نفر از دوستان همسایه بیکار من، که نه ناظری و موسیقی ایرانی گوش می دهند و نه می دانند چیست، برای سرگرمی کامنت می گذارند و سپس جلسه گرفته (و من در یکی از همین جلسه ها از مطلب قبلی شما آگاه شدم) و به جوابهای شما و سایر دوستان می خندند. حداقل ۳۰-۴۰ بار (به گفته خودشان) در بحث قبلی نظر داده اند.

  • سلام بر همه

    ابتدا باید بگم که نظر پیشین من بر اساس کل نوشته شما بوده و از نوشته شما بر می آید که به مرور زمان و بعد از اجراهای موفق اواخر دهه ۶۰ و خصوصا از اواسط دهه هفتاد بزرگان موسیقی کمتر با ناظری همکاری کردند و من هم برای یادآوری شما فهرستی از آثار ناظری را نوشتم که نشان دهد حتی به تاریخ تولید اثرها نیز دقت نکردید.

    آقای پورقناد بنده که ادعای نقد کردن نداشتم و ندارم که حد نقد کردنم با نظر کوتاهم بدست بیاد. اینگونه جهتگیری و قیاس شما سطح برخوردتان را نشان میدهد. شما که تحمل نظر بنده را (که برگرفته از مضمون نوشته خودتان هست) ندارید چطور کار سی ساله هنرمندی همچون ناظری را در یک نوشته کوتاه که پر از پراکنده گویی هست نقد می کنید؟ منتقد واقعی همانطوری که نقد میکنه باید تحمل داشته باشه برای نقد شدن و من فقط نظری دادم برای متن شما که شما تحمل شنیدنش را هم نداشتید.

    هدف من پوشیدن خطای ناظری یا هر استاد دیگری از موسیقی نیست ولی این نحوه نوشتن شما که حتی از جنبه اطلاعاتی و یا سیر تاریخی اثرهای ناظری هم بسیار اشتباه داشتید و طوری نقد نوشتید که بیشتر به ایرادگیری شباهت داره تا نقد نویسی باعث میشه نوشته یکسویه ای را برای خواندن به اشتراک بگذارید و در نهایت مخاطب اعتماد کمتری به مطلب شما بکنه و به سبب اشتباههایی که دارید نوشته شما ارزش فنی بسیار کمتری داشته باشه اگر چه که نظرتان همیشه محترم هست.

    در نوشته شما مطالب زیادی مطرح شده ولی برای این نکته ها دلیلی منطقی و قابل قبول نیاوردید در واقع مطالب را توضیح نداده رها می کنید و به سراغ مطلب دیگه ای میرید. تضاد گوی دارید و چشمتان را بر واقعیتهایی بسته اید که نشانه از نبود منطق درست در ارایه نظرهایتان دارد و من به بعضی از این نکته ها اشاره میکنم:

    الف – دلیل ساده انگاشتن ناظری از اشعار پر مایه مولانا را بدون توضیح رها کردید. شما مدعی هستید که اجراهای ناظری از اشعار برای فضای عمیق جامعه معرفتی ایران همخوانی ندارد و این اجراها برای جامعه خارج از ایران مورد پسند هست. البته این مطلب سلیقه شخصی شماست که دلیلی برایش ذکر نکردید در حالیکه همه میدانیم که بسیاری از اهالی و دوستداران موسیقی ایرانی اعتقاد دارند که ناظری بهترین اجرا کننده اثر مولانا بوده و هست. از طرفی قبول دارید که مثلا اثر حیرانی در بین اهالی موسیقی پرطرفدار هست ولی آیا به نظر شما این طرفداران بیشمار از جامعه معرفتی ایران نیستند؟ و آیا اینها همه از خارج کشور هستند؟ ( که به قول شما دید ضعیفی نسبت به اشعار مولانا دارند). همه دنبال کنندگان موسیقی ایرانی میدونند که این پرطرفداری حیرانی در بین دوستداران موسیقی سنتی هست پس طرفداری به نسبت ارزشمندی هم هست و نمی توان برچسب ظاهر پسندی بهش زد. و نمونه های اثرهای پر طرفدار ناظری که با اشعار مولانا اجرا کرده بسیار هست ( گل صد برگ – یادگار دوست – مولویه – مهتاب رو – شورانگیز – لولیان – ساز نو آواز نو- موسی و شبان – صدای سخن عشق و …) که نشانگر تبحر ناظری در اجرای اشعار مولانا است. پس شما چطور ادعا می کنید که ناظری درک ساده انگارانه ای از اشعار مولانا دارد؟

    ب – شما اوج صدای خواننده را در طول سالها قیاس کردید که نتیجه هم گرفتید که این قدرت صدا افت کرده. در حالیکه در کارهای اخیر خصوصا در اثر”سفر عسرت” و “مولویه” این قوی بودن صدا و در اوج خوانی وجود داره. چطور میشه که در قیاس شما فقط یک اثر از دهه هفتاد (حیرانی) و یک اثر از دهه هشتاد (اجرای کنسرت تبریز) اثار ناظری وجود داره؟ فکر میکنید یک بیت اجرا برای ارزشیابی یک دهه فعالیت هنری کافی باشه؟ و جالب هست که برای قیاس به اجرایی که در کنسرت ارایه شده استناد می کنید در حالیکه آلبوم اثر موجود هست.

    ج – نقد مفید و ارزشمند باید جنبه های مختلف مثبت و منفی کار خواننده را مورد بررسی قرار بده. برای مثال شما به نوآوری های ناظری/ معرفی ساز تنبور/ استفاده از اشعار مولانا/ استفاده از شاهنامه/ ارایه تحریرهای خاص/ ارایه آثار متفاوت و دلنشین/ لحن خاص اجرای ناظری/ نوع انتخاب اشعار هیچ اشاره نکردید در حالیکه اینها ویژگی های منحصربفرد کار ناظری هست که وجود بعضی از اینها و اشاره کردن به اینها در متنی که عنوان “نگاهی به کارنامه ناظری” را با خود به همراه داره ضروری بنظر میرسه.

    د – مدعی هستید که اشکالاتی ابتدایی در آثار ناظری دیده میشه. شما نوشتید که منتقدان غربی که به موسیقی ایرانی آشنایی دارند می توانند این اشکالات را متوجه بشوند ولی فکر نمی کنید آهنگسازان ایرانی که با وی کار می کنند توان برطرف کردن و پیدا کردن این اشکالات را داشته باشند؟ و همچنین خود ناظری که به دستگاه ها و گوشه های آوازی مسلط هست. به قول یکی از دوستانی که در اینجا نظر نوشته استاد شجریان هم کلمات بسیاری را نسبتا نامفهموم ادا می کنند ولی آیا می توان ادعا کرد که شجریان در فن بیان ضعیف هست؟

    ه- در پایان نوشته بحث جدیدی را باز کردید که دو نظریه برایش نوشتید: مسیر سازی برای از بین بردن موسیقی ایرانی و یا نبود اطلاعات در ذهن منتقد غربی که این مطلب را بدون آوردن دلیلی بیان کردید. بحث نبود اطلاعات موسیقی دانان غربی را خودتان بطور ضمنی منفی اعلام کردید که مخاطب را به سمت مسیرسازی برای از بین بردن موسیقی ایرانی سوق میدهد. واقعا فکر میکنید منتقدان غربی با از بین بردن موسیقی ایران دستاوردی با ارزش خواهند داشت که از دید شما اینگونه برایش زحمت می کشند؟ همچنین نوشته اید که ناظری در این ایام خواننده متوسطی هست ولی مشخص نکردید که چگونه موسیقی ایرانی توسط یک خواننده متوسط از بین می رود! واقعا اگر چنین است یک خواننده متوسط می تواند از بین رود همان بهتر که نباشد. این تضادها را غرض ورزانه ندانیم یا به حساب کم دقتی و کم آگاهی شما بگذاریم؟

    و- همینطور از لقب پاواراتی ایران /نشان شوالیه اهدایی به ناظری/ حضور کنسرتهای موفق در سالنهای بزرگ دنیا/ نوشتید و اینها را بدون هیچ دلیل تخصصی کم بها جلوه دادید. آیا در ذهن شما همه منتقدان و صاحب نظران موسیقی ایرانی در غرب از فرانسه – امریکا و انگلیس دست به دست هم دادند تا بی جهت از ناظری حمایت بکنند به او لقب پاواراتی و نشان ادب و هنر بدهند؟ فکر نمی کنید که می بایست سالها فعالیتهای موثر هنری وجود داشته باشد که این موفقیتها بدست بیاید؟
    پیرامون اهدای نشان شوالیه پیامهای بیشماری از سوی موسیقی دانان بزرگ ایران و انجمن های هنری به ناظری داده شد.زنده یاد پایور- علیزاده – سریر- چکناوریان – انتظامی – و… انجمن های مختلف هنری و خانه موسیقی وی را ستودند که نشانگر اهمیت این نشان و موفقیت ناظری در فعالیتهایش بوده است.

    ز – شما قریب به مضمون گفته اید که در این ایام که ناظری افول کرده عجیب هست که درهای سالنهای دنیا برویش باز میشد. بهتر بود کمی جستجو میکردید که اولین اجراهای ناظری در امریکا و فرانسه به دهه ۶۰ برمیگرده و سالن تیاتر شهر پاریس که از مهمترین سالنهای اروپا هست بیش از ۲۰ سال هست که میزبان ناظری بوده است. پس حضور در بهترین سالنهای هنری مطلب جدیدی نیست و این موفقیتهای ناظری هست که باعث حضور وی در سالنهای معتبر دیگر شده است.

    ح – همچنین گفتید که حرکات دست و سر ناظری تغییر کرده/ طراحی صحنه/ نوع پوشش تفاوت کرده ولی ارتباط این مطلب را با اصل موضوع نقد شما که اشتباه ها و افول ناظری در اجرا می باشد را توضیح ندادید! آیا به نظر شما این تغییرات در طراحی صحنه و حرکات دست و سر ناظری با تغییر آهنگسازهای اثرهایش ارتباط داره؟ آهنگسازهایی که به قول شما از بزرگان موسیقی نیستند ولی عملا دیدیم که متبسم -علیزاده – مشکاتیان- چکناوریان و …با ناظری همکاری کرده اند. یا تصور میکنید که تغییرات مذکور با فعال شدن وی در زمینه ساخت ملودی ارتباط داره؟ اگر چنین باشه پس حتما فراموش کردید که ناظری از اواسط دهه ۷۰ بعضا بر روی ملودی هایی خاص کار میکنه که خودش ساخته و موضوع ساخت ملودی مطلب جدیدی نیست. و اساسا مشخص نکردید که این حرکات سر و دست چه ارتباطی با فعالیت هنری دارد که شما در نوشته تان نیز مطرح کردید.

    ط- قیاسی گذرا نیز با محصولات سینمایی دلخواه جشنواره های خارجی کردید که قیاسی هیجانی هست. در جشنواره های سینمایی به یک فیلم رای می دهند ولی نشان شوالیه فرانسه که به ناظری اهدا شده برای بیش از ۲۰ سال فعالیت ناظری داده شده که توانسته موسیقی ایران را به دنیای غرب معرفی کند. استاد شجریان هم جایزه جهانی دریافت کرده/ استادان علیزاده / کلهر و شجریان هم اثرهایشان در انجمن ها و جشنواره های موسیقی خارج از کشور( که بعضا ناظری هم در همین جشنواره ها بوده و یا جایزه ها را گرفته) مورد استقبال بوده ولی آیا همه این استقبالها از نظر شما بدون ارزش فنی هستند؟

    و برای اینگونه نکته های مهم هست که من از طرز نوشتن یکسویه متن شما و همچنین اشتباه هایی که دارید به اینجا میرسم که نوشته مغرضانه هست. در واقع یا اشتباه های شما عمدی بوده یا از روی کم آگاهی هست. و اگر شما غرض ورزی نداشتید به این نتیجه می رسیم که متن شما ارزش فنی بسیار پایینی دارد چرا که نمیشه از اشتباههایی که داشتید گذشت. و نظرهایی نوشتید کاملا شخصی و با اندک پشتوانه ای از واقعیت و منطق که با نقد بسیار تفاوت دارد البته کماکان نظر شما محترم هست ولی فراموش نکنید که مخاطب نیز هوشیار است.

    با سپاس و احترام – امین

  • در قسمت نظرات دوستی نوشته که هر کسی امکان نظر دادن را نداره. خب شما چطور میگید هر شنونده ای حق قضاوت کردن نداره؟ نظر با نقد فرق داره و نقد را باید متخصص ارایه کنه و بتونه منطقی و بی تعصب مطلبش را بنویسه ولی نظر را همگان می دهند و نظر همه هم محترم هست. هر چقدر که نظرها به واقعیت و اصول تخصصی نزدیکتر باشه ارزش بیشتری پیدا میکنه.

    و پاسخی کوتاه برای آقای محمد
    بنده این مطلب را ننوشتم که نقد کننده حتما باید در حد صاحب اثر باشه. عرضم این هست که اگر نوشته به لحاظ فنی مناسب نیست به حاشیه کشیدن و بخشی از کل را دیدن صحیح نیست. شما این مطلب را همانند آمار ۹۰ درصدی که ذکر کردید و تقسیم بندی که داشتید که در مورد بنده هم مصداق نداشته با پیش داوری نوشتید.
    و نوشته شده که من یا امثال من که نوشته آقای پور قناد را قبول نداریم چرا این مطلب را می خوانیم؟ جواب خیلی مشخص هست اولا که خواندن مطلب دلیلی برای پذیرفتن و همسویی نظرات نیست و آدمی میتونه از مخالفین فکری خودش بیشتر یاد بگیره تا موافقین فکری (البته این یک حالت کلی هست). و اگر هم دقت کنید آقای پورقناد برای خواننده ای که به سبکش علاقه زیادی نداره مطلبی نوشته پس طبق گفته شما اصلا ایشون نباید ناظری گوش بده که بخواد نوشته ای در این راستا بنویسه.

  • سلام
    در پاسخ به آقای امین عزیز
    من زمان نوشته شدن این مطلب لیستی از آثار و تاریخ انتشار این آثار را در دست داشتم تا اشتباهاتی بوجود نیاید. همانطور که در نوشته قبلی هم گفتم، این مقاله یک دید نگاه کلی است به روند حرکت آقای ناظری و در نگاه کلی یک اجرا و دو اجرا با فلان موزیسین را نباید دخالت داد. شهرام ناظری در دهه ۶۰ تقریبا بدون توقف همکاری هنرمندان اهنگساز (نه فقط نوازنده) بوده است، از کامبیز روشن روان، هوشنگ کامکار، مشکاتیان، علیزاده، لطفی، عندلیبی، ذوالفنون و … ولی این اواخر با فاصله زیاد کارهایی که اکثرا (به اکثرا توجه کنید!) خودش یا فرزندش آهنگساز بوده و افراد دیگری تنظیم کرده اند از اصلانیان تا متبسم. البته من اطمینان هم نمیدهم که اگر همکاریش را با آن گروه قبلی ادامه میداد حتما کارها عالی در می آمد، چنانکه شنیدیم کارهای آخرین عندلیبی، ذولفنون، علیزاده و … را ولی باز کار یک اهنگساز احتمال خطای کمتری دارد.
    بنده تحمل نقد را دارم ولی نقدی که (به قول شما نظری که) منطقی باشد، شما یک جمله کامل مثلا از من نوشتید که نه نقل قولی واقعی بود نه حتی نقل به مضمون! معلوم نیست آنرا از کجای نوشته من استخراج کردید! اگر در نوشته های من دقت کرده باشید همیشه وقتی در مورد یک هنرمند مینویسم، طوری مقاله را تنظیم میکنم که اگر استثنایی هم وجود داشته باشد، به اصل مقاله آسیبی وارد نکند، مثلا هیچوقت نمینویسم که فلانی بعد از فلان تاریخ هیچ اثری همسنگ فلان اثرش تولید نکرد، بلکه مینویسم “بعد از فلان تاریخ، تقریبا اثری از او همسنگ آثار اخیرش نمیشنویم”
    لطفا شما که در مورد من ادعا میکنید: “حتی از جنبه اطلاعاتی و یا سیر تاریخی اثرهای ناظری هم بسیار اشتباه داشتید” سه چهار نمونه از این اشتباهات بزرگ را بنویسید تا خودمان هم اقلا بدانیم و دیگر ننویسیم!
    در مورد ایرادهایی که مطرح کردید:
    الف: در مورد ساده انگارانه شدن نگاه او به مولانا میتوانید فیلمهای کنسرتهای آخرشان را با حافظ ببینید یا همین فیلمی که لینک یوتوبش در پستهای قبلی گذاشته شده، اگر شما موسیقیدانانی را میشناسید که به این اجرا ها بگویند برداشت عمیق از شعر مولانا، پس بفرمایید به “کجایید ای شهیدان خدایی” یا “گر سیل عالم پرشود” یا “آمده ام که سر نهم” چه میگویند؟! راستی اگر نام این هنرمندانی که این آثار اخیر اقای ناظری را تایید میکنند بنویسید خوشحال میشویم! ناظری بله، یکی از بهترین اجرا کنندگان مولوی بود ولی آیا هنوز هم هست؟
    چیزی که در مورد اثر حیرانی نوشتم را دوباره مطالعه کنید، من نگفتم حیرانی اثر بدی بود، نه روی هم رفته اثر خوبی است ولی ریشه های تغییر سبک را به برونگرا شدن آقای ناظری میتواند در آن دیده شود.
    در ادامه هم گفتید: “نمونه های اثرهای پر طرفدار ناظری که با اشعار مولانا اجرا کرده بسیار هست ( گل صد برگ – یادگار دوست – مولویه – مهتاب رو – شورانگیز – لولیان – ساز نو آواز نو- موسی و شبان – صدای سخن عشق و …)” نمیدانم چطور میتوانید بنویسید شورانگیز – لولیان! یا حتی موسی و شبان – صدای سخن عشق (با اینکه موسی و شبان در دهه ۶۰ است ولی یکی از استثناهای آن دهه است) همین کنار هم گذاری های شما نشان میدهد که نگاه شما ساده انگارانه است، این آثار نه از نظر آهنگسازی نزدیک به هم هستند نه از نظر تلفیق شعر و موسیقی! مولویه را با یادگار دوست قیاس میکنید! روشن روان خودش هم نمیتواند یک یادگار دوست بنویسد (جایی خودش گفته) حالا این اثر را میگذارید کنار مولویه؟ دوست دارم بدانم شما متولد چه سالی هستید، میدانید که چند درصد از شنوندگان و “دوستداران” آثاری در سطح شورانگیز یا یادگار دوست، “دوستدار” لولیان یا مولویه هستند؟! نکته اینجاست دوست عزیز! این پاسخی بود که روزی به حمید متبسم عزیز در باره ادعای ایشان در مورد بیشتر شدن شنوندگان آثار جدیدشان مثل لولیان دادم.
    ب) نمیدانم منظور شما از قوی بودن صدا در اوج خوانی چیست! اگر منظور شما شفافیت و کیفیت صدا است، خیر به هیچ وجه چنین نیست! در چند ماهه اخیر هم از نزدیک (فاصله دو متری!) باز آواز ایشان را شنیدم، کیفیت کنونی صدای ایشان بسیار پایین و قابل مقایسه با آن آثاری که گفتم نیست. فراموش نکنید که ممکن است یک خواننده بارتون حتی بالاتر از یک خواننده تنور هم بخواند ولی این کیفیت و شفافیت صدا است که میگوید تو تنوری یا باریتون.
    این نمونه هایی که به آنها اشاره کردم هیچکدام استثنا نبودند، این یک روند بوده، من در بین این آثار هیچ وقت به “سخن تازه” و “غم زیبا” اشاره نکردم، چون این دو اثر کاملا آثاری خاص هستند؛ پس اگر میگویم اشتباهات زیاد است به یک کنسرت و دو کنسرت بسنده نکردم (جالب است بدانید از تمام فیلمهایی که از ایشان داشتم توانستم استفاده کنم حتی فیلم کنسرتی قدیمی که شورانگیز باشد با آن اشتباه غیر قابل پوشش) همانطور که عرض کردم همه هنرمندان بالاخره اشتباه میکنند ولی در بعضی از آنها این اشتباهات به یک مسئله عادی تبدیل میشود مثل کمانچه نوازی دوستی عزیزی که نام بردیم!
    در مورد واضح خواندن یا نخواندن هم یک مطلبی چند سال پیش در سایت نوشتم، پیشنهاد میکنم نگاهی بی اندازید.
    ج) عجیب است که اینقدر قسمتهای منفی نقد توجهتان را جلب کرده متوجه نشده اید که در نصف بزرگتر این مقاله در مورد فعالیت مثبت ایشان نوشته شده! اگر ننوشتم، ناظری تنبور را معرفی کرد به این خاطر بود که نوازنده ساز و آهنگساز ساز را معرفی میکند نه خواننده! این یک ظلم بزرگ است به موسیقی ایران از سمت خوانندگان ایجاد شده است، یکی از مهمترین آنها هم شخص آقای ناظری است! او در بزرگداشت بیژن کامکار گفت من در آثارم (اشاره به لاله بهار و صدای سخن عشق) دف را معرفی کردم! مثل اینکه بنده بگویم “من با حضور در اپرا مولوی، اپرای عروسکی را معرفی کردم!” ناظری یک خواننده است و مثل نوازندگان یک اجرا کننده، مشکاتیان یا پورناظری تصمیم میگرند که در کار دف باشد یا نباشد! کماااینکه در صدای سخن عشق میشنویم در بعضی از تصنیفها دف وجود نداشته و در اجرهای بعدی وجود داشته! این توهم خود بزرگ بینی یکی از معضلات امروز موسیقی ایران است.
    استفاده از اشعار مولانا هم مختص ایشان نبوده، سراج هم مولوی زیاد خوانده و اصولا در دهه ۶۰ کمتر خواننده ای بوده که مولانا نخوانده! اتفاقا بیشتر آنها هم خوب خواندند! مصادره کردن مولانا هم توسط ایشان یکی از موضوعات جالب است! اگر ناظری مولانا زیاد خوانده، به خاطر آهنگهای عندلیبی، پورناظری، علیزاده، مشکاتیان، روشن روان، یوسف زمانی و … است. چرا حتی شما که در حال نگاه کردن غیر عوامانه به کارنامه یک هنرمند هستید باید چنین بگویید؟!
    ناظری بسیار کم شاهنامه خوانده و افراد دیگری هم میتوانید بیابید که در آن کیفیت و گاهی بهتر هم شاهنامه خوانده اند. تحریر خاص، وقتی ارزش دارد که در حوزه تحریرهای آوازی نوآوری خواصی از نظر ترکیب یا ابداع داشته باشند آن نه تحریری که بیشتر شبیه تحریر سازی باشد یا اینقدر ساده و در دسترس باشد که من و شما و هر کس دیگری هم بتواند یکی بسازد! شما نگاه کنید به تحریری که در اوج میزند شجریان در آلبوم گنبد مینا با سنتور مشکاتیان و مقایسه کنید سهل الوصول بودنش را با تحریر هایی که ناظری این اواخر میزند، (مثلا از دو تا سل میرود و برمیگردد، در بین راه فقط دو تا از نتها را به جای دو بار تکرار سه بار تکرار میکند!)
    به لحن خاص و بعضی از اجرای های دلنشین او هم مخصوصا در دهه ۶۰ و کمی بعد از آن اشاره شد.
    د) بله خیلی از آهنگسازان ایرانی هم میتوانند این اشکالات را تشخیص دهند ولی فراموش نکنید که بسیاری از روابطی و همکاری های موسیقیدانان ۱۰۰ درصد موسیقایی نیست، گاهی اقتصای هم هست، گاهی نیمه موسیقایی است، مثل کنسرت عارف با ناظری که همه میدانیم (در فیلم هم میبینیم) مشکاتیان متوجه اشکالات میشود ولی برای یادبود همکاری های گذشته دوستان قدیمی را جمع کرده است، همانقدر هم که ناظری اشکال داشت تقریبا عندلیبی داشت و در کنسرت به همان اندازه روی فرم نبود ولی برای آن برنامه لازم بود، قدیمی ها باشند…
    ه) در مورد بررسی تاثیر گذاری غربی ها بر فرهنگ ایران، مسائل زیادی باید گفته شود که در این مجال نمیگنجد ولی پیشنهاد میکنم که
    نگاهی کنید به مقدمه دکتر شفیعی کدکنی در کتاب “تصوف اسلامی و رابطه انسان و خدا” اگر هم حوصله نداشتید نگاه کنید کمی حوصله کنید، تا مطلبی که در این مورد دارم مینویسم را منتشر کنم!
    و) شما فرض کنید به آقای عندلیبی در اوضاع کنونی که از “امان از جدایی”، “تازه به تازه” گرفته تا آهنگهایی برای حمیرا و هزار و یک پرتوپلای دیگر آهنگسازی کرده مدال بدهیم که بله ایشان کارنامه پنجم ابتدایی اش نمره خوبی داشته! در مورد آقای ناظری هم (نه به این عمق!) ولی اتفاقی مشابه روی داده.
    این دوستانی هم که نام بردید به همان دلیلی که بالا گفتم تبریک گفتم، والا آقای سریر، در استودیو پدر نوازنده را برای چند سنت فالشی در می آورد و گوش فوق العاده خوبی دارند!
    ز) عرض کردم به استتثناها توجه نکنید، امروز تعداد کنسرتهای خارجی آقای ناظری قابل قیاس با آن دوره است؟!
    ح) بله قطعا ارتباط دارد، حرکات ایشان همانقدر بورنگراست که آثار جدید ایشان است. فرض بگیرید شورانگیز را آقای ناظری با وضعیت کنونی دارد اجرا میکند! تمام حواشی یک اجرا میتواند روی برداشت ما از اثری هنری تاثیر بگذارد، شما تصور کنید یک رهبر ارکستر با تی شرت ارکستر را رهبری کند، چه فضایی ایجاد میشود برای ارکستر و شنونده؟

    ط) درباره جشنواره ها و منتقدان خارجی هم در پستهای قبلی عرض کردم…بله، در بیشتر موارد این جشنواره ها فاقد ارزش فنی هستند، حالا میخواهند به شجریان جایزه بدهند یا به ناظری یا به پایور؛ البته بعضی هم اینطور نیستند ولی انگشت شمارند.
    لطفا اول اشتباهات را بفرمایید بعد نتیجه مغرضانه بودن یا نبودن را بگیرید و جو سازی هم نفرمایید. متشکرم

  • در پاسخ به یک دوست:
    بنده اعتقاد ندارم ورود همایون شجریان و حافظ ناظری “منجر به تضعیع حقوق افراد جوان لایق می گردد” اگر منتظر چنین نوشته ای از من هستید، در انتظار نباشید چون هر دوی این هنرمندان، جوانان لایقی هستند و ورودشان در موسیقی اشتباه که نبوده بسیار هم به جا بوده است. فقط حافظ، به دلایلی که در مقاله ام نوشتم گاهی به کج راه رفته است…
    ۱- اگر در مورد نوشته بنده میگویید که باید عرض کنم اولین نوشته من در مورد ایشان به سالهایی برمیگردد که هنوز سایتها به این صورت فعالیت نداشتند، پرسش و پاسخی که مربوط به هفت سال پیش است. عجیب است نمیدانید نقد موسیقی چه مشکلی را میتواند دوا کند! واقعا نمیدانید؟!
    ۲-اینکه اسم یک کشور در سطح جهانی مطرح شود به خودی خود، خوب یا بد نیست! اگر مثلا از یک موسیقیدانی که روی فرم نیست دعوت به کنسرت شود او در سطح جهانی برنامه ای افتضاح اجرا کند و بعد هم در حضور همگان مدالی بگیرد و آبروی موسیقی، مدال، کشور و … را ببرد به هیچ وجه خوب نیست! ای کاش این دوستان وقتی شورانگیز خوانده میشد یا دستان خوانده میشد به خوانندگان (و چه بهتر بود به آهنگسازانشان) چنین جوایزی میدادند. راستی در پست قبلی هم قسمتی که در مورد جایزه فرضی به عندلیبی را نوشتم بخوانید.
    ۳-نخیر دوست عزیز، هنوز کسانی هستند که با استانداردهای خیلی بالاتری موسیقی ایرانی را اجرا میکنند و هیچ جای خوشحالی هم ندارد.
    ۴-اصولا شهرام ناظری این سالها از نظر کیفیت صدا هم دچار اشکال است، مگر شجریان امروز از نظر جمله سازی آوازی ضعفی دارد؟ ولی پیری صدا باعث میشود که آن لطف گذشته را نداشته باشد.
    ۵-شناختن سازهای ایرانی دلیل خوبی برای توجیه اشتباهات استادان روی سن نیست، اگر اینطور است پس نامجو و همای هم سازهای ایران را معرفی میکنند و باید از آنها تشکر کنیم!
    ۶-باز هم تاکید میکنم معرفی شدن موسیقی ایرانی چگونگی اش مهم است، اگر میخواهند با یک کار ضعیف موسیقی یا شعر ایرانی را بشناسند، صد سال سیاه نشناسند بهتر است! ایرانی ای که کیارستمی و مولانایی که حافظ ناظری معرفی کنند، غیر از مغشوش کردن تصور غربی ها از اصل موضوع هیچ فایده ای برای ایرانیان ندارد.
    ۷-باید تشکر کرد از کنسرتهایی که نمونه اش را در همان لینک و لینکهای دیگری که گذاشتم دیدید؟! ایشان باید عذر خواهی کنند از اجرای چنین برنامه هایی به نام موسیقی بی نوای ایران! مگر دل شیدا زده اند که تشکر کنیم؟! شورانگیز زده اند؟! اینکه جای خودشان لطف کردند و قربانی را فرستاده اند تشکر دارد؟! اگر استیل ناظری یک روز از ۲۰ میتوانست نمره ۱۸ بگیرد قربانی در بهترین حالت از ۲۰ به زور ۱۴ میگیرد!
    ۸-نخیر من نگفتم حیرانی را بر آن اساس خوانده، اصولا تاثیر گذاری غربی ها هم در این حد نمیتواند باشد، حتی امثال نامجو که هر “جفنگی” از غربی ها بشنود را سعی میکند پیاده کند، نمیشود گفت مثلا ۸۰ درصد کارش تحت تاثیر آنها است، ناظری هم تا حدی تحت تاثیر آنها بوده ولی نه در حدی که فکر کنید کلا لحنش تغییر کند، لحنی که در حیرانی میشنوید تا حدی در آتش در نیستان هم وجود دارد ولی اگزجره شدن آن ثمره ایجاد فضایی است که برای او در سالهای اخیر بوجود آمد.
    ۹-دوست عزیز من نمونه هایی که عنوان کردم مربوط به یکی دو کنسرت نیست تقریبا من کنسرتی از ایشان ندیدم که بدون خطا باشد، یا ریتم اشکال دارد یا کوک یا استیل یا همه اینها … موضوع بسیار عمیق تر از دمای هوا و وضعیت فیلم برداری است. ایشان در استودیو هم خوب نخوانده اند، دمای هوا روی پوست تار میتواند تاثیر داشته باشد، روی حنجره چرا تاثیر گذاشته است؟ ضمنا یک راه اندازه گیری ژوست خواندن خوانندگان در کارهایی که استریو ضبط نشده و دوربین هندی کم است، مقایسه آن با کوک دیگر نوازندگان است، مثلا میبینید که همه کوکها مثل هم است ولی مثلا کمانچه با بقیه یکسان نیست اینجا اشتباه از دوربین نیست واقعه نوازنده فالش زده…
    ۱۰-عجیب بود برای من مشکلتان با “ای زده مطرب غمت” (که من اشاره کردم نه کل آلبوم) و “به جهان خرم از آنم” یکجا از سوراخ سوزن رد میشوید و جای دیگر از در دروازه رد نمیشوید! بفرمایید چه چیزی در این تصنیفها ابتدایی بوده؟ تنظیم؟ سیر ملودی؟ تنظیمهایشان که کم و کثری ندارد (بیژن و منیژه نیست ولی در حد تنظیمهای تصنیفهای شورانگیز و لاله بهار چیزی کم ندارد) سیر ملودی هر دو هم کاملا منحصر به فرد است، وقتی میگویم شیدا شدم، منظورم اثری است که یک ملودی ساده به صورت پله ای
    پایین می آید و در کل تصنیف هم میتوانید ادامه را حدس بزنید، شما میتوانید با شنیدن یک حمله از “ای زده مطرب غمت” یا “به جهان خرم از آنم”جمله بعدی را حدس بزنید؟ اگر میتوانید تبریک میگویم که یک حسن یوسف زمانی زنده هنوز در ایران داریم. آیا ملودی هایش برایتان گیرایی ندارد؟ آیا شعر و موسیقی تضادی با هم دارد؟
    ۱۱-اگر از آثاری که این اواخر ایشان کار کردند نامی برده نشده به این خاطر بوده که به جز انگشت شمار آثاری (مثل تصنیفهای چهارگاه کنسرت ۷۷ و …) حجم بیشتر آثار، در حال و هوای همان مولویه یا لولیان و … بوده.
    ۱۲-برایم جالب بود که “شعر و عرفان” و “کیش مهر” را اینقدر بد میدانید (البته من هم از بعضی از قسمتهای این آلبومها راضی نیستم، مثل تصنیف “من چرا دل به تو دادم”) و کارنامه ۱۰ سال اخیر ایشان را مثبت ارزیابی میکنید. راستی به آقای فیروزی هم سلام برسانید و بگویید، تنظیم خوب یک اثر را فقط چند فاصله سوم گرفتن و پیتزیکاتو زدن کمانچه ها میدانید یا مجموعه ای از تکنیکهای چند صدایی که به عمیق تر شدن یک اثر کمک کند. چه بسا “به اصطلاح” تنظیمهایی که یک اثر را سبکتر هم کرده است.
    در مورد گفته آخر شما هم به دوستانتان بگویید زیاد زحمت نکشند چون ما اینجا IP ها را میبینیم.

  • سلام

    ممنونم از پاسخی که برایم نوشتید و انتظار داشتم که دلایل قانع کننده و منطقی تری بیاورید که متاسفانه چنین اتفاقی نیافتاده است. لازم هست که ذکر کنم من برای نظر شما احترام قایلم ولی به جهت اشتباه ها و تضادهایی که در نوشتار دارید نظر مخالفم را می نویسم چرا که نوشته تان را نقد می نامید. از این رو در جواب بندهای نوشته شما در قسمت نظرات نوشته ای کوتاه مینویسم.

    شما نوشتید: “که در نگاه کلی یک اجرا و دو اجرا با فلان موزیسین را نباید دخالت داد”. پس چرا در نوشته شما هیچ سخنی از کارهای ناظری با کامکارها و گروه دستان نیست؟ ناظری با این دو گروه بیش از ۵-۶ کار داشته است و کنسرتهای متعددی نیز اجرا کرده و طبیعی هست که باید در نوشته شما به این آثار که اتفاقا در اواسط دهه هفتاد به بعد بوده هم بوده پرداخته میشد. همچنین این نظر شما میتونه کاملا اشتباه باشه چرا که ممکن است یک تک آلبوم خواننده ای با آهنگسازی ارزنده توانسته باشه اثر و ارزش فنی بالایی داشته باشد که می بایست حتما در نقد از آن تک اثر هم نوشته شود و نباید بدنبال کمیت آثار بود.

    شما مجددا از کم کاری آهنگسازان با ناظری صحبت میکنید ولی دقت نمی کنید که در یک دهه گذشته این افراد برای ناظری آهنگ ساخته اند: متبسم/ مشکاتیان/ چکناوریان/ لایق/ بشی پور و حافظ ناظری هم یکی از این افراد است. آیا بنظر شما این افراد آهنگساز نیستند که شما نسبت به وجودشان بی توجه هستید یا شما بدنبال آهنگسازان خاصی میگردید؟

    الف:بنده تمامی ویدیوهای موجود را دیدم و طبق گفته خودتان نباید برای نقد به یکی دو تا ویدیو استناد کرد و می بایست که روند کلی را پیگیری کنید. آیا شما کارهایی اخیر ناظری همانند: ساز نو آواز نو/ لولیان را اثرهایی میدونید که شعر مولانا ضعیف اجرا شده است؟ همکاری هنرمندان بزرگ (متبسم/ مشکاتیان/ چکناوریان) با ناظری دلیل بر تایید فعالیتهای فعلی ناظری می باشد. بتازگی هم که کیوان ساکت دوباره خبر از آهنگسازی شاهنامه با صدای ناظری داشته و هوشنگ کامکار هم پیشتر ساخته هایی برای ناظری داشته است که فرصت اجرا پیدا نکرده است. پیام تبریک و تقدیر های مختلفی که با حضور هنرمندان موسیقی از ناظری انجام گرفته نیز گوشه ای از این تاییدها هست. در ضمن اصولا نیازی به تایید دیگران نیست چرا که سلیقه های هنری متفاوت هست و هر هنرمندی شیوه اجرایی و آوازی خودش را دارد. هنوز هم استاد شجریان منتقدانی دارد که تاییدش نمی کنند ولی آیا کارش ضعیف هست و آیا ایشان باید بدنبال تایید شدن باشد؟ شاید شما اجراهای ناظری از اشعار مولانا را دوست نداشته باشید ولی مردمی که به کنسرتها میروند و روزانه ناظری گوش میدهند حتما وی را اجرا کننده خوبی برای شعر مولانا می دانند(موسیقیدانان هم که با ناظری همکاری داشته و دارند) پس این مطلب نظر شخصی شماست و لطفا نظر شخصی تان را نقد علمی ننامید. در خارج از کشور هم ناظری در بین ایرانیان و غیر ایرانیان طرفداران زیادی دارد که حضور در کنسرتهای ناظری را بسیار ارزشمند و دلنشین می دانند که شعرهای مولانا را بخوبی اجرا میکند. شما چطور این همه استقبال را براحتی کم ارزش می خوانید و ناظری را اجرا کننده ضعیفی از آثار مولانا می خوانید؟

    ب : برای اثر حیرانی شما گفتید” هرچند هم این آواز و هم مجموع اثر میتوانست نمره قبولی را در کارنامه ناظری داشته باشد”. پس از نظر شما نمره قبولی را نمیتواند بگیرد و طبیعی هست که نمی تواند اثر خوبی هم باشد چرا که بد حد قبولی نیز نرسیده است. ولی در قسمت نظرات دوباره نوشتید: که روی هم رفته اثر خوبی هست. این تضادها که در سخنان شما کم هم نیستند برای مخاطب واضح و روشن هست و ارزش نوشته شما را نشان می دهد.
    بنده آثار (شورانگیز/ لولیان/ساز نو آواز نو/ موسی وشبان/ صدای سخن عشق/ یادگار دوست/ مولویه /مهتاب رو) را با هم قیاس نکردم شما چطور چنین برداشتی از نوشته من دارید؟ عرضم این هست که این آثار همه نمونه هایی از اجراهای خوب ناظری از شعرهای مولانا هستند که البته با شیوه های متفاوتی اجرا شده اند. و مطمین باشید اطلاعات من نسبت به دوستداری آثار ناظری در بین مردم بیشتر از آنچه فکر میکنید هست و اصلا بحث پرطرفدارترین اثر ناظری نیست. صورت مساله را فراموش نکنید صحبت از کارهای خوب ناظری با شعرهای مولانا هست که شما گفته اید: ناظری درک ساده انگارانه از شعرهای مولانا دارد در حالیکه چنین نظری درست مخالف نظر بیشتر موسیقی دانان ایرانی و دوستداران موسیقی ایرانی می باشد.

    ج: شما کمتر مطلب مثبتی را در نوشته تان دارید و تا جایی که امکان نوشتن داشتید هر فعالیت مثبت ناظری را نیز کم اثر جلوه دادید.بیشتر نوشته شما مربوط به دهه ۶۰ هست در حالیکه ناظری در دهه ۷۰ و ۸۰ نیز فعال بوده و شما بسیار بسیار کمتر به این دو دهه پرداختید. اجرای در فضای باز و یک بیت دیگر از اجرا را برای دو دهه فعالیت کافی دانستید و باز هم ادعای بررسی کارنامه ناظری را دارید! درباره تنبور نیز بنده نگفتم که فقط ناظری بوده که تنبور را معرفی کرده مسلما حق آهنگساز و نوازنده محفوظ هست ولی شایسته بود که اشاره ای گذرا به این مطلب می کردید که ناظری اولین خواننده مطرحی هست که اجراهای با تنبور را بطور موفق و گسترده انجام داد. و مهمتر اینکه شما درباره نوآوری های ناظری/ استفاده از اشعار مولانا/ استفاده از شاهنامه/ ارایه تحریرهای خاص/ ارایه آثار متفاوت و دلنشین/ لحن خاص اجرای ناظری/ نوع انتخاب اشعار هیچ مطلبی ننوشتید و در قسمت نظرات هم ارزش هر کدام را به نوعی غیر منطقی و دور از واقعیت حذف میکنید. از اینجاست که نمیتوان این نوشته را نقدی عادلانه و فنی برای فعالیتهای ناظری دانست. همه می دانند که این مشخصه ها ویژگی های بارز از فعالیت ناظری هست.

    در ضمن با احترام کامل به شما باید بگویم که تاثیر شما بر اپرای عروسکی به هیچ وجه با تاثیری که ایشان بر آثار ماندگارش داشته است قابل قیاس نیست.

    شهرام ناظری مثنوی موسی شبان را در اواسط دهه ۵۰ اجرا کرده و در این زمینه پیشقدم بوده و هست و آقای سراج هم بعدها از مولوی خوانده و آثارش تاثیر به مراتب کمتری تا آثار ناظری بر موسیقی ایرانی داشته است. شما اهل موسیقی هستید و نباید به کمیت ها دقت کنید. بحث بر سر جسارت در اجرای شعرهای مولانا و پیشگام بودن ناظری در زمانی هست که موسیقی گلها رواج داشته هست/ در زمانی که شعرهای تغزلی سعدی در بیشتر آثار استفاده می شده و کسی به سراغ اینگونه شعرها نمی رفته است و مطمینا ناظری در هموار کردن مسیر مولاناخوانی در موسیقی ایرانی بیشترین سهم را داشته است.

    شما از افرادی که شاهنامه را خوانده اند و کارشان تاثیرگذار بوده مثال بیاورید.

    شما نوشتید اگر ناظری از مولانا زیاد خوانده به علت آهنگهای عندلیبی/ مشکاتیان/ پورناظری/ علیزاده / روشن روان هست!! پس چرا در همان دوران آهنگسازانی که ذکر کردید برای دیگر خواننده ها از شعرهای مولانا آهنگسازی نکرده اند؟ دلیلش ساده هست چرا که هیچکدام از خوانندگان دیگر ایرانی علاقه/ تبحر و جسارت خواندن از مولانا را نداشتند و دیگر آنکه بیشتر اوقات ناظری خود شعرهای مولانا را انتخاب می کرده و دیگر خوانندگان بدنبال مولانا خوانی نبوده اند. ناظری قطعه ضربی موجود در گل صد برگ با مطلع غزل “چه دانستم که این سودا مرا زینسان کند مجنون” را در نوجوانی خویش در پیش استاد بنان اجرا کرد (البته حتما به این شکل نبوده است) که نشان میدهد وی شخصا از جوانی علاقه به مولانا خوانی داشته و بسیاری از شعرهای آثارش را نیز خودش انتخاب می کرده است.
    تحریرهای ناظری در سازنو آوازنو/ سفر به دیگر سو/ لولیان/ مولویه ویژگی خاص خود را دارند و لطفا با تحریرهای استادان دیگر قیاس نکنید. شیوه اجرایی آواز ناظری با شجریان متفاوت هست و نمیتوان نوع تحریرها را قیاس کرد.

    د: دلیل شما بر چشم پوشی از اشتباهات غیر قابل قبول هست شاید استثناهایی باشد ولی هیچ استاد بنامی از موسیقی این اشتباهات را تکرار نمی کند. با توجه به نظر شما بزرگان موسیقی و هنرمندان بنام گروه عارف مسایل مالی و دوستی ها را بر اصول و آبروی موسیقی آن هم در اجرای زنده و اثار ضبط شده ترجیح می دهند!! فکر نمیکنید بیش از اندازه این نظر هیجانی باشد؟ اشتباه شما این هست که بیش از حد گرفتار تکنیکهای آوازی و موسیقیایی هستید. موسیقی فراتر از ردیف نوازی و در بند قرار گرفتن در گوشه های آوازی هست همانطوری که همه میدانیم ناظری آزادانه تر از خوانندگان دیگر موسیقی ایرانی را اجرا میکند و این سبک خاص وی هست پس برای نقد کارهای ناظری باید شیوه متفاوتی را پیش گرفت.

    ه) سخن از موسیقی هست و بحث کتاب دکتر کدکنی که در زمینه موسیقی نیست کاملا منتفی و غیر تخصصی هست. شما مدعی هستید که غربی ها یا از سر کم آگاهی و یا از سر از بین بردن موسیقی ایرانی به ناظری توجه می کنند. این ادعا بدون دلیل بیان شده و تلاش کردید که ارزش گرفتن نشان شوالیه و جایزه های دیگر نظیر نشان مولانا/ جایزه انجمن آسیایی نیویورک و… را از بین ببرید در حالیکه نشان شوالیه به بزرگان هنری ایرانی بارها اهدا شده که همه از بزرگان فرهنگی و هنری ایران بوده اند و نشان مولانا و جایزه انجمن آسیایی نیز بر اساس اصولی مشخص و ارزشمند اهدا می شود.

    از همین رو نیز پاواراتی خواندن ناظری/ حضور در جشنواره ها و اجراهای بیشمار را کم ارزش جلوه دادید ولی جالب هست که در نوشته تان به ویدیوهای این اجراها استناد می کنید. و جالب تر آنکه این جشنواره ها را به لحاظ فنی پایین می دانید ولی مدعی هستید که در همین جشنواره های کم ارزش! اگر موسیقی ایرانی درست ارایه نشود ضربه جبران ناپذیری به موسیقی وارد میشود. این همه تضاد نویسی و ندیدن واقعیت از سوی شما چه توجیهی دارد؟

    و توضیح ندادید که چگونه ناظری که خواننده ای متوسط هست میتواند موسیقی ایرانی را از بین ببرد؟ و اصلا چه اصراری دارید که برای خواننده متوسطی چون ناظری نقد بنویسید!

    و: بحث بر سر خوبی کارهای قدیم و جدید ناظری نیست. نشان شوالیه بر اساس یک دوره فعالیت هنری و نه بر اساس کارهای قدیم ناظری اهدا شده است. شاید شما کارهای اخیر ناظری را نمی پسندید ولی مسلما اگر آلبومهای جدیدتر وی و همچنین اجراهای اخیر وی در اروپا و امریکا وجود نداشت و این آثار و اجراها موفق نبودند چنین نشان ارزشمندی نیز اهدا نمیشد. و فقط نشان شوالیه یا جایزه انجمن آسیایی نیویورک/ نشان مولانا نیست. آیا شما تقدیرهای مختلف داخلی را هم کاملا بی ارزش و غیر فنی می دانید؟
    شما چه اصراری دارید که نظر شخصی تان را در همه جا بگنجانید و مطلبی که ازش آگاهی کاملی را ندارید به صورتی دیگر جلوه دهید؟ واقعا چرا اصرار میکنید بر اینکه زنده یاد پایور/ علیزاده/سریر/انتظامی/ چکناوریان/ گنجه ای/ ابراهیمی/ قربانی و حتی شخصیتهایی که در زمینه موسیقی فعال نیستند نظیر: دولت آبادی/ انتظامی/مهاجرانی همه بر حسب معذورات و رابطه های کاری و نیمه موسیقایی برای ناظری پیام فرستادند؟ آیا ناظری با شخصیتهای غیر موسیقی هم ارتباط نیمه موسیقایی دارد که برایش پیام فرستادند؟
    حتی مجید انتظامی در نامه ای سرگشاده به مسوولین نوشته که چرا برای نشان شوالیه گرفتن ناظری پیام تبریک ندادید؟ پس مساله بسیار فراتر از رابطه های کاری و موسیقیایی هست بحث بر سر تقدیر از یک هنرمند بنام و شخصیتی جهانی است. و نهایت آنکه شما حاضر به پذیرش واقعیت مطلب نیستید در حالیکه پیشتر بدنبال تایید گرفتن فعالیتهای ناظری از سوی دیگر هنرمندان بودید ولی پیامهای تبریک را که دلیلی بر تایید فعالیتهای ناظری می باشد را بی ارتباط با مساله موسیقی میدانید!

    ز) شما حتما ویدیوی اجرای کنسرت امریکا (فکر میکنم سال ۱۹۹۰ باشد) را دیدید که شهرام ناظری با کیخسرو پورناظری همراه هست و درست همین حرکات فعلی دست را در آن اجرا هم دارد پس بحث بر سر حضور آهنگساز یا حرکات جدید از سوی ناظری نیست. یا ویدیوی اجرای ناظری با گروه کامکار را ببینید که سرپرستی گروه با هوشنگ کامکار هست و این حرکات در بین اعضای گروه هم هست و بخشی از ناخودآگاه نوازنده و خواننده در حین اجرا هست و این خصوصیتهای فردی ناظری در اجرا می باشد که در همه اجراها نیز کم و بیش بوده است.

    ط) نظر شما پیرامون پایین بودن سطح کیفی جشنواره ها محترم هست گرچه که این نظر ارزش فنی ندارد چرا که دلیلی برای این ادعای خود نیاوردید.

    بحث جو سازی نیست و شما که به هنرمند بزرگی چون ناظری به این شیوه ایراد ( و نه نقد) وارد می کنید می بایست که تحمل شنیدن نظر مخالفتان را هم داشته باشید. و سعی نکنید برای هر اشتباهی که در نظرهایتان موجود هست دلیل غیر معقولانه تری بیاورید. بنده بخشی از اشبتاهات را به الف تا ط فهرست کرده ام که نشانگر از ضعف شما در نقد نویسی و رویه یکسویه تان دارد.

    در جواب دوستی هم نگرانی خود را از معرفی مولانا با آهنگ و فعالیتهای حافظ ناظری برای جهانیان نشان دادید. مگر نه این است که شما میگویید همه خوانندگان ایرانی از مولانا می خوانند پس چرا فقط نگران اجراهای ناظری ها هستید؟ اجازه دهید مخاطب غربی یا هر مخاطب ایرانی دیگری خودش به موسیقی ایرانی نزدیک شود و شنیدن شعرهای مولانا را از طریق هر خواننده ای که مورد نظرش هست دنبال کند. مشکل این است که شما درصدد همراه کردن همگان با نظر خود هستید حتی منتقدان و شنوندگان موسیقی اگر نظر مخالفی داشته باشند نظرشان را کم ارزش جلوه می دهید.

    به هر روی سبب این اشتباه ها و تضادها که با توضیحاتی که مینویسید بیشتر هم نمایانگر میشوند یا باید قبول کنیم نوشته شما نظرهایی کاملا شخصی هست و جنبه نقد ندارد یا نقدی کم ارزش و پر اشتباه هست.

    با تشکر و احترام – امین

  • در پاسخ امین عزیز
    همانطور که گفتم وقتی قرار است از یک کارنامه کاری صحبت کنیم نمیتوانیم زیاد وارد جزئیات شویم و الا نتیجه گیری کلی با مشکل مواجه میشود.
    در مورد کار با کامکارها دو اثر منتشر شد که یکی اجرایی ضعیف هم از کامکارها و هم از ناظری بود که در واقع باز نوازی کارهای قدیم کامکارها بود و دیگری اثری در چهارگاه و راست پنجگاه که دو تصنیف چهارگاه زیبا در کار وجود داشت ولی آوازها اشکال پیوند شعر و موسیقی داشت، مثل “سلامی چو بوی خوش آشنایی” که در درآمد چهارگاه حسی که از صمیمیت نداشت هیچ، کمی هم خوفناک شده بود! کار با حمید متبسم هم فقط نام متبسم را همراه داشت که یادآور بامداد و بوی نوروز بود والا “آب حیات عشق” و “لولیان” شبیه همان کارهایی است که حافظ هم میسازد، البته گروه نوازی دستان همیشه تمیز است.
    من در متن نوشتم ” با گذشت زمان و افت بیشتر وضعیت آهنگسازی و کنار کشیدن بسیاری از بزرگان، ناظری خود مشغول به تصنیف سازی شد” این به این معنی نیست که فقط خودش آهنگسازی کرد، بلکه آهنگسازیش بیشتر شد از گذشته شما نگاه کنید به برنامه هایش با هنرمندانی که نام بردید، گاهی فقط نامی وجود دارد به عنوان آهنگساز، چکناوریان که در آن کنسرت معروف فقط رهبری کرد و تنظیم کار کس دیگری بود، ضمنا آهنگها یا کردی بود یا از خود ناظری؛ حمید متبسم هم در این سه آلبوم اینطور که به خاطر دارم دو تصنیف ساخته و بقیه تصنیفهایش بیشتر ساخته خود ناظری است. همینطور در کار با کامکارها یک تصنیف از اردشیر است. در کار با
    مشکاتیان که منتشر هم نشد، قسمتی از کارهای گذشته و چند تصنیف گاهی متوسط و گاهی ضعیف از مشکاتیان شنیدیم. بشی پور و لایق هم تا آنجا که من شنیدم نمیشد نام تصنیف سازی روی کارشان گذاشت (شاید کارهایی مدنظر شماست که من نشنیدم)؛ حافظ هم که قربانش بروم! بابا هم آب داد هم نان هم تصنیف!
    ولی اگر اینرا گفتید که نتیجه بگیرید من گفتم ناظری فقط خودش آهنگسازی کرد، چنین ادعایی نکردم ولی گفتم “بیشتر” این اواخر تصنیفهای خودش را خوانده نسبت به گذشته که کمتر آثار از خودش بود. ناظری با ارکستر سمفونیک هم خوانده ولی نمیشود به او گفت خواننده ارکستر سمفونیک وقتی فقط دو کار خوانده، همینطور هم وقتی نگاه کلی میکنیم به آثار اخیرش میبینیم که آهنگساز (یا بهتر بگویم نواساز) بیشتر خودش بوده و دیگران نقش تنظیم کننده را داشتند.
    الف) بله کاملا این اعتقاد را دارم ضمن اینکه هنرمندانی هم که نام بردید به جز مشکاتیان که احاطه به ادبیات داشت (در کارش با ناظری هم تصنیفی از مولانا به آن سبک ناظری وجود نداشت) و بقیه شاید به اندازه خود ناظری هم ادبیات نمیدانند که بخواهند او را تایید کنند یا نکنند! از این گذشته مگر به جز آن دو آلبومی که نام بردم از متبسم، دیگر کارهای ایشان چقدر بهتر از لولیان بوده؟!

    یا اپرای رستم و سهراب چکناوریان ربطی به شاهنامه و موسیقی شاهنامه دارد؟!
    اولا این نظر شخصی من نیست و میدانید که بسیاری از موسیقی گوش کن های حرفه ای ناظری امروز را دوست که ندارند هیچ، موجب سخیف شدن اشعار مولانا میدانند، اگر میخواهید “آّب حیات عشق” را تصنیف عمیقی بدانید میتوانید نسبت به عمق فکری خودتان و همفکرانتان انتخاب کنید ولی خواهش میکنم این عقیده را جوری جلوه ندهید که نظر بنده است فقط!
    کاش این رودربایستی های هنرمندان با هم وجود نداشت و منتشر میشد حرفهایی که خصوصی میزنند و یا سر کلاس میزنند تا شما کمی واقع بینانه تر قضاوت میکردید.
    ب) دوست عزیز مثل اینکه “میتوانست” من را “نمیتوانست” خواندید! لطفا دقت کنید! من گفتم میتوانست پس روی هم رفته اثر خوب است. جالب است انگار خیلی سعی میکنید یک تضادی در نوشته من پیدا کنید تا از یک راهی نوشته بنده را بکوبید، مثل اینکه اینقدر گشتید چشمتان تضاد میبیند! اینطور که شما گفتید خودم هم فکر کردم اشتباه تایپ کردم.
    در ادامه نوشته اید که “شما گفته اید: ناظری درک ساده انگارانه از شعرهای مولانا دارد در حالیکه چنین نظری درست مخالف نظر بیشتر موسیقی دانان ایرانی و دوستداران موسیقی ایرانی می باشد.” این آماری که ارائه میدهید را اصلا قبول ندارم، چون در جامعه موسیقی کاملا حضور دارم و میبینم که وقتی آقای ناظری کنسرت دارند چه شور و شوقی جامعه موسیقی را فرا میگیرد برای رفتن به کنسرت!
    ج) اولا پرداختن من به فعالیت مثبت یک خواننده مثل یک فرد عامی نیست که مثلا میگوید، بنان با کاروان نشان داد که موسیقی ایرانی فلان است! من اگر از کاروان نام ببرم ۸۰ درصد یا بیشتر از محجوبی مینویسم و حدود ۲۰ درصد از بنان؛ همینطور هم وقتی از شورانگیز صحبت میکنم، درصد پایینی از ارزش اثر به ناظری مربوط است. دوما همانطور که گفتم، اگر مثل دهه ۶۰ تقریبا هر سال یک شاهکار بیرون می آمد، حتما در مورد آن هم مینوشتم.
    در مورد تنبور هم ما که سن و سال مان به آن دوره میخورد، اگر قرار باشد نام خواننده ای که با تنبور خوانده و معروف شده را بگوییم، حتما باید نام از آقای محمدیان ببریم که بارها و بارها مردان خدا را با تنبور شمس در تلویزیون خواند و رادیو هم اینکار را بسیار زیاد پخش میکرد و بعدها ما فهمیدیم که این تصنیف را آقای ناظری هم خوانده است.
    نوآوری ها را (اگر منظورتان این گرایشات جدید است، نو آوری پر عمق و قابل توجهی نمیدانم، مخصوصا اگر بخواهم با آثاری که ۷۰ یا ۸۰ سال قبل نوشته شده مثل ژیمناستیک موزیکال یا پولکا و … یا از آنها بالاتر کنسرتینوی ویولون محمود، استفاده از این صفت خنده دار به نظر میرسد برای مثلا “دل میرود ز دستم” در راست پنجگاه/در مورد استفاده از اشعار شاهنامه هم عرض کردم که هنوز کار زیادی در این زمینه انجام نشده/ارایه تحریر های خاص هم که عرض کردم در پست قبلی/همینطور اشعار مولانا، اگر بخواهم به کمیت اهمیت دهم سراج هم مولانا بسیار بسیار زیاد خوانده، گاهی هم خیلی خوب خوانده، ولی بیشتر کار آهنگساز اهمیت دارد

    نه اجرا کننده دوست عزیز!/ به لحن خاص زیاد اشاره کردم/ نه دوست گرامی تعارف نداریم حضور من در این اپرا تاثیر خاصی نداشته و همینطور خواندن ناظری برای معرفی دف در لاله بهار، بلکه مشکاتیان و تا حدی بیژن کامکار بیشتر از ۹۰% تاثیر گذار بوده اند، فکر میکنید اگر مرا عاشق را نوربخش میخواند دف مطرح نمیشد؟!
    اگر به تاریخ باشد که بنان هم پیش از ناظری مولانا خوانده و ضبط کرده است، تاثیر آن هم اتفاقا بیشتر بوده چون قدیمی تر ها، پیش از انقلاب تقریبا ناظری را نمیشناختند ولی بنان جزو مشهورترین ها بوده و این آوازش را هم رادیو زیاد پخش میکرده ضمن اینکه نمونه های دیگری هم از مولانا خوانی وجود دارد مربوط به پیش از انقلاب.
    من مشکلم با مصادره شدن های ناحق هستم، همایون رحیمیان، حسن ریاحی، هوشنگ کامکار، کامبیز روشن روان، حسین علیزاده، پرویز مشکاتیان، و … اینها معرفان واقعی مولانا هستند نه شهرام ناظری، شجریان، سراج، بیژن کامکار و دیگر خوانندگانی که نقش اجرا کنند داشتند (گیرم هم که عالی اجرا کرده باشند چند درصد نقش دارند؟!)
    تصنیف “گر سیل عالم پر شود یا ای عاشقان” رحیمیان را غیر از سراج خواننده دیگری هم خوانده است که به هیچ وجه نتوانسته فضای تصنیف را مثل سراج در بیاورد، ولی سراج می آید ادعا کند که این تصنیف ارزشش به خاطر من است؟! لطفا شما هم این نگاه خواننده سالاری را کنار بگذارید.
    در مورد شاهنامه هم شما زیاد به آقای ناظری لطف دارید و گرنه هنوز هم شاهنامه با همان شاهنامه خوانها معروف است نه با ناظری!
    گفتید چرا این آهنگسازان چرا شعر مولانا را به دیگر خوانندگان ندادند! این گفته شما بسیار عجیب است، خیلی عجولانه نظر دادید دوست گرامی؛ توجه کنید: عندلیبی-رضوی سروستانی-شاپور رحیمی-افتخاری/ مشکاتیان-شجریان/ پورناظری-بیژن کامکار-نوربخش/ علیزاده-شجریان/ روشن روان-افتخاری-بیژنی… اینها را با حافظه بدم گفتم، خدارا شکر ما از این ادعاهای “روی هوا” نکردیم والا الان شما بنده را نابود میفرمودید!
    بله دقیقا من هم اعتقاد دارم نباید قیاس کرد تحریر های جدید ناظری را با تحریر های شجریان، چون مقایسه این تحریرهای بد کیفیت و ساده (از نظر پیچیدگیهای تحریری که در سنت است) ظلم بزرگی است در حق شجریان!
    د) بله کاملا این اعتقاد را دارم، فکر میکنید زنده یاد مشکاتیان نمیتوانست تشخیص دهد که ناظری کوک را نمیگیرد؟ اگر نمیتوانست تشخیص بدهد چرا اینقدر نت تونیک را میزد که خواننده متوجه شود؟! در کنسرت بعدی آیا نمیدانست که آقای ناهید آمادگی تکنوازی ندارد بعد از آن سکته؟ ولی از دید ایشان برای آقای ناهید آن برنامه در روحیه ایشان تاثیر گذار بود… همیشه در موسیقی حاشیه ها وجود دارد، بعضی وقتها هم بد نیست، مثلا از آقای شهناز خواستند تا در برنامه چهره های ماندگار تار بزنند که ایشان هم با وجود کسالت زدند و همه هم لذت بردند و انتظار ساز آنچنانی هم در آن برنامه از ایشان نبود… فکر کنم منظور من را متوجه شدید.
    اگر آقای ناظری آزاد خواندن را به معنی فالش شدن میداند بهتر است کمی جلوی آزادگیشان را بگیرند، شنونده بی نوا هم بالاخره درکی از تونالیته دارد و ممکن است آزار ببیند!
    ه) من گفتم اگر حوصله ندارید صبر کنید در این مورد بنویسم! مثل اینکه حوصله صبر کردن هم نداشتید! دوست گرامی دکتر کدکنی در آن مقدمه در مورد ادبیات فقط صحبت نکرده اند در مورد نگاه غربیها به فرهنگ شرق صحبت کردند، چقدر شما عجولید!
    راستی در مورد برندگان این جایزه هم سری بزنید به صفحه شوالیه در ویکی پدیا و نگاه کنید به صفحه برندگان، مطمئنا حرفتان را پس میگیرید!
    من که متوجه نشدم منظور شما از این قسمت چه بود:”ولی جالب هست که در نوشته تان به ویدیوهای این اجراها استناد می کنید. و جالب تر آنکه این جشنواره ها را به لحاظ فنی پایین می دانید ولی مدعی هستید که در همین جشنواره های کم ارزش! اگر موسیقی ایرانی درست ارایه نشود ضربه جبران ناپذیری به موسیقی وارد میشود.” من از روی همین ویدیو ها میگویم “جشنواره ای که به این موسیقی جایزه بدهد بی ارزش است چون آن موسیقی سطح پایین است” حالا شما تناقض را در کجا دیدید؟! مسلما هرکجا موسیقی ایرانی (به نام موسیقی ایرانی) بد اجرا شود برای موسیقی ایران بد است، وقتی هم که آن شنوندگان اثر بهتری نشنیده باشند و آنرا به عنوان استاندارد موسیقی ما بشمرند باز بدتر هم میشود… یادتان هست که وقتی فیلم ۳۰۰ ایرانیان را با لباس های اعراب نشان داد، سینماگران اعتراض میکردند که چرا وقتی هنوز لباس ایرانی را آنها نمیشناسند باید با این لباسها ما را بشناسند و …
    ناظری که جای خود دارد بنده در مورد نامجو هم نقد نوشتم! مگر هر کسی که در لول اصلانیان باشد باید برایش نقد بنویسیم؟!
    و) همانطور که عرض شد اگر قرار باشد از کسی در مورد مولانا تقدیر شود باید از امثال علی رحیمیان تقدیر شود که هم شعر مولانا را هم موسیقی سمفونیک ایران (از ارکستراسیون و ملودی ایرانی گرفته تا هارمونی و …) را چنین به زبان ارکستر درآورده که انسان را تا اعماق پیامهای نهفته در اشعار مولانا هدایت میکند، نه خواننده ای که یک اجرا کننده بوده! مثل اینکه در جشنواره ای برای نوار شورانگیز به اردشیر کامکار جایزه بدهند نه به علیزاده! نه که اردشیر نقشی نداشته، داشته خیلی هم خوب نقشش را ایفا کرده ولی مثلا در “کجایید ای شهیدان خدایی” نقش هوشنگ کامکار نسبت به بیژن چقدر است؟!
    فکر کنم دیگر زیادی توضیح واضحات دادم!
    بنده هم اگر مسئولیتی در خانه موسیقی داشتم وظیفه داشتم اینکار را بکنم، چنانکه با اینکه میدانید اصلا میانه خوبی با برنامه های اخیر گروه دستان ندارم، بارها اخبار آنها را روی سایت منتشر کردیم و جناب آقای متبسم هم هر خبری که به بنده بدهند که روی سایت بگذارم بی درنگ میگذارم و تا حالا هم گذاشته ام.
    ز) عرض کردم، هیچ کدام از این کارها یک روزه بوجود نیامده و ریشه دار است، مثل لهجه ای که غلیظ میشود به مرور.
    ط)دلیل این ادعا اجراهای سطح پائینی است که نمونه هایش را شنیدید.
    اولا فقط نگران اجرای ناظری ها نیستم و نگرانی های بنده یکی دو تا نیست، دوما ناظری که زمانی موسیقیدان معتبری بوده، افولش برای خودش و موسیقی طبیعتا خوشایند نیست. در مورد اشتباهات و تضادها هم که در هر پستتان ۶۰ دفعه(!) فرمودید بیشتر بنویسید بلکه ما هم بفهمیم.

    • اقای سجاد اینقدر مغلطه نکنید سه تار دف تارسنتور از صدها سال پیش وجود داشته ولی در دوران معاصر با یک نفر بصورت عمومی محبوب شده اولین بار قبل از انقلاب تک وتوک از مولوی خوانده اند ولی اولین گسی که بصورت گسترده از مولوی خواند وکار کرد واونو به مردم شناسوند ناظری بود حتی قبل از انقلاب بنان از ناظری ایراد گرفته که چرا به جای مولوی از سعدی نمیخونی شعرای مولوی بدرد نمیخوره اوکی؟وقتی خواننده اینحوری باشه بعدا آهنگساز رو با خودش همراه میکنه وبقیه خواننده ها نثل سراج وشحریان هم بعدا روی اشعار مولوی کارمیکنن آشنایی مردم با سه تار دف تنبور بوسیله آثار شهرام ناظری بوده بله اگر خواننده دیگه ای اون آثارو میخوند هیچ تاثیری نداشت جلال محمدیان هم هفت سال بعد از ناظری مردان خدا رو خونده وتلویزیون هم همش همونو پخش میکرده بخاطر همین مردم اونجوری فکر کردن اینم بگم که در همه آثار ناظری از لاله بهار تا الان نقش اصلی ناظری بوده واون بوده که میگفته کجاش خوبه کجا اصلاح بشه وکجا بیحاله پس تازگی به اهنگسازی رو نیاورده یادگار دوست کاروان شهید گل صدبرگ اتشی درنیستان سخن تازه و….آهنگساز قسمتهای اوازی وبعضی تصنیفها ناطری بوده وکلا ناظری سوار برکار بوده برخلاف خواننده هایی مثل افتخاری وشجریان وسراج

  • سلام و درود خدمت آقا سجاد عزیز، و ممنون از نقد دقیق و بی طرفانه ی شما. همینطور از مطالبی که راجع به آقای حافظ ناظری نوشتید و روشنگری هاتون سپاسگزارم. به خدا مردم نمی دونن موسیقی یعنی چی، رهبری ارکستر و مدرک فوق لیسانس در این رشته یعنی چی. و چه آدمای بزرگ و هنرمندی در دنیا هستن که این مدارج رو دارن و تا نزدیکیهای قله این هنر بزرگ رفتن، اما هیچ وقت مثل هنرمندای ما مغرور و پر ادعا نبودن… اگه کسی چنین ادعایی کرد باید قدرت اثباتش رو داشته باشه، مهم نیست که اون شخص کیه…
    مشکل ما اینه آدمایی مث آقای ناظری، آقای شجریان و … اینقدر نزد مردم ما بزرگ شدن که گویا تاب و تحمل کوچکترین انتقادی از اون ها براشون ممکن نیست… دوستان عزیز باور کنید نه آقای ناظری، نه آقای شجریان و بقیه هیچ گلی به سر موسیقی کشور ما نزدند، ببینید چهارصد سال پیش موسیقی غرب کجا بود و ما امروز کجاییم، از چه کسانی برای خودمون غول ساختیم! تا جایی که اگر کسی کاملا منصفانه و صرفا از نظر تکنیکی و فنی اونها رو نقد کنه، این چنین برآشفته شده و تند برخورد می کنیم…
    باز هم از شما آقای پورقناد تشکر می کنم.

  • نوشتن نظر برای مطلب شما از این جهت نیست که شما را با نظرهای خودم همسو کنم. نظر مخالف برایم ارزشمند هست و عقیده دارم که از مخالفم امکان یاد گرفتن دارم. شما در نوشته تان مطالبی دارید که نشان از تکیه بر استثناها و دید یک جانبه هست و این کار بارها انجام شده که نمی توان آن را تصادفی دانست از اینرو نظرهایی برایتان نوشتم و دیگر هم نخواهم نوشت چرا که شما حتی نوشته های خودتان را هم بعضا قبول ندارید!

    به هر روی انتظار داشتم که منطقی تر و البته کمی هم با حوصله تر جواب بنویسید گر چه که اگر نقد حرفه ای باشد که مسایل مطرح شده را بخوبی در متن اصلی توضیح داده باشه نیازی نیست هر بار نظری داده می شود منتقد جواب بنویسد ولی به هر حال شما که چنین نوشته ای ننوشتید مجبور هستید هر بار مطلبی را بنویسید. در این چند نوشته کوتاه هم بارها متوجه شدم که اهل حذف کردن صورت مساله هستید.

    شما برای شورانگیز و اثر مولویه به سراغ قطعه ای از کنسرت رفتید و کمتر میشه که در نقد نویسی به کنسرت استناد کنند در حالیکه برای هر دو این اثرها کار ضبط شده و آلبوم موجود است.

    در ضمن ویدیویی از یک اثری که فقط یکبار اجرا شده و درهیچ آلبومی هم نیست را در جای دیگری استناد می کنید و با این حال مینویسید که در نقد کلی نباید استثناها را نوشت! بالاخره ما کدام را از شما قبول کنیم؟
    و جالب تر از آن که برای چندین آلبوم از گروه دستان و کامکار هیچ صحبتی نمی کنید این روند بحث و نقد منطقی نیست که بر روی استثناها صحبت کنید. بحث بر سر قوی یا ضعیف بودن کارهای با کامکارها و دستان نیست و این نظر شماست که کارهای با این دو گروه ضعیف هستند به هر حال حرفم این هست که می بایست توضیحات پیرامون کارهای با کامکار و گروه دار ستان را که در جواب من نوشتید در متن نوشته تان قرار می دادید(نه دقیقا همین توضیحات ولی هر چه که نظرتان هست) تا بتوان ادعا کرد که اقلا بر حسب کارهای ارایه شده از ناظری نقدی نوشتید. مجدد عرض کنم که شما از آثار دهه هفتاد و هشتاد دو نمونه کوچک و کم اهمیت را مورد توجه قرار دادید این مطلب را که دیگر قبول دارید در واقع به این دو دهه یک نیم نگاه کوچک هم نکردید. آیا با همه این اشتباه ها هنوز اعتقاد دارید که نقد خوبی برای کارهای ناظری نوشتید؟

    دقت کنید که تمامی اثرهای لولیان و بیشتر اثرهای سازنو آواز نو از ساخته های متبسم هست. و اصلا بحث بر سر تصنیف یا آواز نیست در جای دیگر نوشته تان هم به کم کاری بزرگان موسیقی با ناظری اشاره کردید. مطلب خیلی ساده هست شما ادعا کردید که بسیاری از بزرگان موسیقی با ناظری کار نمی کنند یا کمتر کار می کنند که من هم فهرستی از این نامها را برایتان نوشتم. در مقام آهنگساز یا تنظیم کننده در کنار ناظری در اجرای زنده و آلبوم حضور داشته اند ولی شما حاضر به پذیرش نیستید و کار هر موسیقیدان را با ناظری به نوعی رد می کنید. این رفتار شما تضاد با واقعیت هست.

    شما که میگوید نکته های مثبت و قوت ناظری را هم نوشتم پس چرا در قطعه هایی که انتخاب کردید اثری از ساقی نامه ۱ و۲/گل صدبرگ و یادگار دوست کنسرت اساتید نیست؟

    اپرای رستم و سهراب چکناوریان ربطی به شاهنامه ندارد و من نیز چنین ادعایی نکردم. بحث بر سر فعالیت ناظری با چکناوریان هست که برای شما یادآور باشد که ناظری با بزرگان موسیقی کار کرده است. شما چرا عادت دارید خلط مبحث بوجود بیارید واقعا بهتر نیست هر پرسشی را با مطلب مرتبطش پاسخ دهید؟

    بحث بر سر تصنیف آب حیات عشق نیست مطلب کلی هست شما همه طرفدارانی که از موسیقی ناظری لذت می برند را نمی بینید و این چیزی جز چشم بستن بر واقعیت نیست. نظر شما هم محترم هست ولی تحمل نظر دیگران را هم داشته باشید که ناظری گوش میدهند و تعدادشان هم دهها برابر افرادی مثل شما هست که از اجراهای ناظری لذت نمی برند.

    باور کنید که پیدا کردن تضاد در نوشته شما کار راحتی هست شما حتی حرف خودتان را هم قبول ندارید. نوشتید که” هرچند هم این آواز و هم مجموع اثر میتوانست نمره قبولی را در کارنامه ناظری داشته باشد”. فارسی که همه بلد هستیم و بحث نظر شخصی نیست که شما بخواهید همانند دیگر مطالب طور دیگر جلوه دهید. غیر از این هست که به این معنی هست که: نتوانسته نمره قبولی بگیرد. شما کاری که نمره قبولی را نتوانسته بگیرد را چگونه کار روی هم رفته خوبی میدانید؟ واقعا در این حد هم حاضر به پیچاندن مساله هستید که مبادا یک اشتباهی از شما دیده شود در حالیکه متن شما عملا پر اشتباه است.

    من هم در جامعه موسیقی حضور دارم شاید شما فقط با عده محدودی از همفکرانتان رفت و آمد دارید. شور و شوق جامعه موسیقی هم در زمان کنسرت های ناظری کاملا مشخص هست که چند هزار نفر حضور دارند و به سایرین نیز بلیت نمی رسد. کسانی که در کنسرت میرند از جامعه موسیقی هستند و موسیقی را گوش میدهند و با موسیقی زندگی می کنند. جامعه موسیقی محدود به شما و دوستان خاص شما نیست.

    من هم با شما موافق هستم که سهم آهنگساز بسیار زیاد هست ولی مهم هست که خواننده چطور آهنگ را اجرا میکنه. در همان کنسرت شورانگیز اجرای هنرمند ارزنده ای (بجز ناظری) هست که طراوت و شور صدای ناظری را ندارد و مخاطب چندان راضی نمیشود. نقش خواننده ای چون ناظری بسیار بیشتر از خوانندگان دیگر است و مردم صدایی را که دوست داشته باشند ارتباط بهتری برقرار میکنند و نمی توان با یک خواننده عادی قیاسش کرد.

    شما که سن تان به دوره ظهور تنبور نمی خورد. آیا وقتی که صدای سخن عشق به بازار آمد شما بیشتر از ۲-۳ سال داشتید؟

    بحث بر سر عمق و زیبایی کارهای دهه هفتاد و هشتاد نیست. یک نقد نیمه کامل هم باید اثار دوره های مختلف هنرمند را بررسی کند و شما نگاهی خاص و فقط به آثار دهه ۶۰ داشته اید.

    شما مختار هستید که به هر کسی که دوست دارید برای شعرهای مولانا اهمیت بدید ولی هر چه این دید تنگ نظرانه تر باشه ارزشش کمتر هست. آقای سراج اولین کارهایش با شعر مولانا کی بوده؟ ناظری در اواخر دهه پنجاه مثنوی موسی شبان را اجرا کرده و بعدها نیز مداوم مولانا خوانی داشته است؟ اولین کسی بوده که به فکر بزرگداشت مولانا افتاده و دو اثر ماندگار گل صدبرگ و یادگار دوست را اجرا کرده. ولی شما هیچکدام از این واقعیتها را نمی بینید و مطمینا با این دید شما چیزی از ناظری کم نمیشود بلکه دید ظاهری شما نسبت به موسیقی بیشتر جلوه گری میکند.

    بنده صحبتی از معرفی دف نکردم این هم از اون مسایلی هست که شما خودتان برای انحراف بحث وارد ماجرا میکنید. مطمینا نقش ناظری بسیار بیشتر از دیگر خوانندگان دیگری که نام بردی بوده و هست. در حال حاضر هم آقای نوربخش برای حضور در معرفی یک ساز و یا یک سبک کاری جدید نسبت به ناظری ابتدای دهه ۶۰ موفقیت کمتری دارد.

    شما که به بحث تاریخی برای مولاناخوانی میکنید پس چرا اسم هنرمند ارزنده آقای سراج را میاورید؟ از یکسو اسم سراج را میاورید و از یک سو اسم بنان. بالاخره معیار شما چیست؟ بحث بر سر اولین نفر نیست که چه کسی دو بار یا پنج بار از مولانا خوانده. صحبت بر سر سی سال فعالیت و پیشرو بودن و اثر گذاری شهرام ناظری هست که با مولاناخوانی هایش میل دیگر خوانندگان را به این سمت ترغیب کرده است نه مانند دیگر هنرمندان که بعد از ناظری گهگاهی به سمت شعرهای مولانا رفته اند.
    مسلما ارزش تصنیف فقط برای آهنگساز یا خواننده نیست و هر هنرمندی سهمی دارد شما توضیح واضحات می دهید.

    ولی مشخص نشد که بالاخره شاهنامه خوانهایی که با موسیقی ایرانی شاهنامه را اجرا کرده اند چه کسانی هستند. شاهنامه هم فقط با فردوسی معرفی میشود و بس. شاهنامه خوانها هیچکدام شاهنامه را معرفی نمی کنند بلکه میتوانند اثر گذار باشند. من هم ادعا نکردم که ناظری شاهنامه را معرفی میکند بنده حرفم بر سر رویکرد ناظری به شاهنامه خوانی بعنوان پیشرو در این زمینه است و شما حتی نامی از این فعالیتها نبردید.

    آهنگسازان چه زمانی بر روی شعرهای مولانا کار کرده اند قبل از دهه ۶۰ یا بعد از این زمان؟ بیژن بیژنی/ نوربخش و افتخاری در دهه شصت چند کار ارایه دادند که بخواهند از مولانا هم بخوانند؟ گفته من بر اساس کارهایی هست که از اواخر دهه ۵۰ و اوایل دهه شصت انجام شده و الا در اواسط دهه هفتاد به بعد که موسیقی پاپ هم به سمت مولانا خوانی گرایش وسیعی داشته است.

    شما مطلبی را نوشتید بدون ادعا و نمیتوانید مخاطب را وعده بدهید که در مطلب بعدی این ادعا را ثابت خواهم کرد. دکتر کدکنی در هر موردی که کتاب نوشتند کلی بوده و ما در حال حاضر بر روی جشنواره های خاصی از دنیای موسیقی و نه کل فرهنگ ایرانی در حال بحث هستیم. شما ادعا کردید که این جشنواره ها با حضور خواننده متوسطی چون شهرام ناظری قصد تخریب موسیقی ایران را دارند. بنده منکر نکته های بعضا منفی این جشنواره ها نیستم ولی مادامی که نوشته شما عاری از دلیل و منطق باشد انتظار قبول مطلب را از مخاطب بیش از اندازه ساده انگارانه است. برای اطلاع شما عرض کنم که ویکی پدیا و سایتهای مرتبط را بارهاست که دیده ام غیر این هست که زنده یاد سید رضا حسینی این جایزه را برای مترجمی دریافت کرده است؟ ظاهرا شما در حوزه های دیگر جز موسیقی هم تخصص دارید که ملاک اهدای نشان های بین المللی را شخصا مشخص میکنید.

    تقدیر از ناظری مغایرتی با تقدیر از دیگر هنرمندان ارزنده ایران ندارد باید از دیگران هم به شرط شایسته بودنشان تقدیر کرد. ولی فعلا از ناظری تقدیر شده و شما نوشتید چرا از ناظری تقدیر کردند. وقتی که ناظری خود شعرها را انتخاب میکنه و در سی سال اجرای خودش مولانا را برای مردم ایران و جهان بیشتر و بهتر معرفی میکنه طبیعی هست که به ناظری جایزه بدهند. زمانی که در داخل و خارج کشور این تقدیرها انجام میشه و در سطح جهان ناظری به عنوان خواننده ای انتخاب میشه که توانسته مولانا را به مردم کشورهای مختلف بشناساند باید به نظر این همه کارشناس احترام گذاشت حال شما اگر نمی خواهید قبول کنید هیچ مشکلی نیست. و امیدوارم از دیگر هنرمندانی که نوآوری و پیشگامی داشته اند نیز قدردانی کنند.

    اتفاقا برای حرکات دست شما ننوشتید که یکروزه بدست امده است بلکه نوشتید که با نبود آهنگسازان بنام در کنار ناظری این حرکات تغییر اساسی کرده و نبودن آهنگساز بنام را هم در این اواخر مد نظرتان بوده که نشان میدهد به خصلت ذاتی خواننده دقت نکرده اید. و این خصلت در بین جمع زیادی از هنرمندان بوده و هست.این هم تناقض دیگری از صحبتها شماست که در جایی ریشه دار و در جای دیگر مربوط به این اواخر می دانید.

    نگرانی های شما را درک میکنم ولی عملا این نگرانی ها ریشه در موسیقی ندارد. اشتباه ها را هر بار برایتان نوشتم و فهرست کردم ولی شما قادر به دیدنش نیستید!

    برای شما آرزوی موفقیت در موسیقی دارم و اینکه دید شخصی را کمتر در نقد نویسی وارد کنید. نه شما بار آخری هست که نقد بر ناظری مینویسید(البته نوشته شما از دید من نقد نیست) و نه ناظری با نوشته های شما مخاطبان آگاهش کمتر می شوند.ناظری هم همانند هر هنرمند دیگری عاری از اشتباه نیست.

    نظر مخالف هم باید باشد که از هم یاد بگیریم بنده هم دید خواننده سالاری ندارم و وقتی در اجرای استاد شجریان کوکهای نامناسب ساز و صدای گرفته استاد را میشنوم که در هر دو اجرای اخیر ایشان که حضور داشتم این حالت بود فقط نگاهم به این ناسالمی ها نیست. به شعر انتخاب شده/ تحریرها/ تکنوازیها و ملودی هم دقت میکنم. به اینکه استاد خواسته اند جوانانی را در کنار خودشان رشد بدهند دقت میکنم درست کاری که ناظری سالها پیش کرده و اینها هست که باعث میشه بفهمم که موسیقی فقط در گوشه های آوازی خلاصه نمیشه مهم این هست که در زیر مجموعه موسیقی سنتی کاری جدید ارایه کرد و فضای جدیدی ساخت و موسیقی سنتی را زنده و بالنده نگه داشت.

  • سلام بر آقای امین
    تا وقتی شما نمونه ای واضع از تناقضات و یا ادعای جدیدتان “تکیه بر استثناها و دید یک جانبه هست” یا “نوشته های خودتان را هم بعضا قبول ندارید!” نیاورید، نمیتوانم گفته های شما را قبول کنم و متاسفانه باید آنها را ادعاهایی بی اساس قلمداد کنم.
    اولا خواهش میکنم اگر میخواهید به بحث دقیقتر بپردازید روی شماره گذاری جلو بروید یعنی به شماره یک با بردن نام این شماره جواب دهید.
    ۱- نمیدانم وقتی اعتقاد دارید یک نوشته نباید نظری در حاشیه اش وجود داشته باشد چگونه دوست دارید با حوصله تر جواب برایتان بنویسم! گذاشتن نظرات اضافه همیشه دلیل بر ناقص بودن متن اصلی نیست، همانطور که میبینید یک فیلم وقتی ساخته میشود یا یک کتاب فلسفی که نوشته میشود، گاهی تا سالها نویسنده آن در جلساتی برای پرسش و پاسخ شرکت میکند؛ ضمنا فراموش نکنید در بسیاری از مواقع حجم بیشتر این گفته ها نیز به کج فهمی خوانندگان باز میگردد و آنها باید سپاسگذار لطف نویسنده باشند که جوابشان را میدهد…

    ۲- شما نوشتید که کمتر پیش می آید در نقد نویسی به کنسرت استناد کنند، دوست گرامی اولا نقد نویسی هم در مورد کنسرت داریم هم اجرای ضبط شده؛ نیمی از نقدهایی هم که در اروپا نوشته میشود، نقد کنسرتهایی است که هر روز در آن کشورها به روی صحنه میرود و در واقع از روی اجرای صحنه است که میشود توانایی یک اجرا کننده را محک زد، چراکه امکانات استودیوها به قدری زیاد است که میتواند یک اجرا کننده متوسط را به صورت اجرا کننده عالی نشان دهد. نمونه در این زمینه زیاد است، از درست کردن ریتم گرفته تا ژوست کردن کوک (که امروز دیگر امکان اجرای بعضی از تکنیکها هم برای مخصوصا خوانندگان توسط کامپیوتر فراهم شده)
    وقتی من دارم به ضعف در اجرای صحنه ای اشاره میکنم، طبیعتا باید نمونه اجرای صحنه ای هم بگذارم نه اجرای استودیویی که معلوم نیست چه بلایی سرش آمده تا به اینجا رسیده.
    دقت کنید چه جایی دارید از واژه “استثنا” استفاده میکنید! من میگویم، خارج خواندن آقای ناظری یک استثنا نیست که در یکی دو کنسرت روی داده باشد و من موظفم که به آن اشاره کنم ولی شما از این واژه دارید به نوع غلط اندازی استفاده میکنید و میگویید : “در ضمن ویدیویی از یک اثری که فقط یکبار اجرا شده و درهیچ آلبومی هم نیست را در جای دیگری استناد می کنید و با این حال مینویسید که در نقد کلی نباید استثناها را نوشت! بالاخره ما کدام را از شما قبول کنیم؟” صحبت اینجا اصلا در مورد اجرای چند باره یک اثر نیست! صحبت در مورد تکرار یک اشتباه است که دیگر استثنا محسوب نمیشود.
    ولی جای دیگری در مورد روند کاری آقای ناظری صحبت میکنم یا مثلا کنسرت ها، اینجا بحث متفاوت است. روند کلی کارهای آقای ناظری اینگونه بوده که من نوشتم، به طور کلی افت تکنیکی از مخصوصا بعد از دهه ۶۰ و اوج آن دهه ۸۰ و از نظر آهنگسازی از بعد از دهه ۶۰ و از اواسط دهه ۷۰ تا امروز! نقدی که من نوشتم این ادعا را در بر نمیگرفت؟! تصنیفهایی مثل “ایران کهن” یا دو تصنیف چهارگاه یا دو اثر دیگر، نمونه هایی استثنایی هستند، همانطور که کارهای ضعیفی از ایشان در دهه ۶۰ وجود دارد که آنزمان جزو استثنائها محسوب میشود.

    ۳- مثل اینکه شما باید دقت کنید که اثر لولیان و ساز نو آواز نو هر دو قطعاتی از شهرام ناظری را در بر دارد (یک نگاهی به جلد آلبومها بکنید) تمام یک چیزهایی که نوشتید برای ایراد گیری از این جمله من بوده : “با گذشت زمان و افت بیشتر وضعیت آهنگسازی و کنار کشیدن بسیاری از بزرگان، ناظری خود مشغول به تصنیف سازی شد و…” که البته شما عمدا یا سهوا آن را به این شکل تغییر دادید: “بسیاری از بزرگان موسیقی با ناظری کار نمی کنند یا کمتر کار می کنند” این دو، یک معنی را نمیدهند ضمن اینکه وقتی نگاه میکنید به آلبوم های دهه ۶۰ و اوایل ۷۰ بیشتر از ۹۰ درصد آثار ساخته آهنگسازان هستند و گاهی چند تصنیف هم از ناظری میشنویم مثل: “ارغوان”، “اندک اندک”، “آتشی در نیستان” و… ولی وقتی به آثار اخیر او نگاهی می اندازیم بیشتر از نیمی از آثار مربوط به خود ناظری هست، اگر با کامکارها کار کرده، اگر با متبسم کار کرده و حتی چکنواریان، آثار خودش هم این میان وجود دارد که البته توجه داشته باشید که “این به خودی خود نه بد است نه خوب!” که شما نگران باشید، مهم کیفیت کار است که متاسفانه در بیشتر مواقع خوب نبوده است.
    ۴- من فقط نمونه هایی را نوشتم و اگر میخواستم کارهای خوب ایشان را نام ببرم که فقط بالای ۲۰ تصنیف را باید لینک میدادم! فراموش نکنید که دهه ۶۰ سالهای فراموش نشدنی برای موسیقی ایران است و دورانی طلایی با آثاری بدیع.
    ۵- در مورد یادآوری اپرای رستم و سهراب منظورم به نشناختن ادبیات شاهنامه از طرف آهنگسازی بود که شما مثال زدید و اگر به نظر شما خلط مبحث بوده به این خاطر است که گفته خودتان را فراموش کردید، شما گفتید “آیا شما کارهایی اخیر ناظری همانند: ساز نو آواز نو/ لولیان را اثرهایی میدونید که شعر مولانا ضعیف اجرا شده است؟ همکاری هنرمندان بزرگ (متبسم/مشکاتیان/ چکناوریان) با ناظری دلیل بر تایید فعالیتهای فعلی ناظری می باشد.” من هم وارد بحث شعر شناسی این سه تن شدم.
    ۵- همانطور که عرض کردم در مورد جمعیت صحبت کردن وقتی در هنر مفهوم دارد که در مورد کارکتر آن جمعیت اطلاعاتی داشته باشیم، والا اگر آقای پژمان بگوید فلان آلبومم در سرزمین آدم خوارها ۳۰ میلیون فروخت هیچ ارزشی ندارد ولی اگر بگوید در خانه هر فرهیخته ای آلبوم من وجود دارد، میتواند ارزش داشته باشد.
    ۶- شما که اینقدر راحت تضاد پیدا میکنید لطفا “پنج تا دیگشم بوگو!” دوست من! دلیلی ندارد که من یک اثر را در یک خط بگویم خوب است در یک خط بگویم بد است! مگر تعارفی داشتم با آقای ناظری که سر این یک کار بخواهم تضاد بگویم؟! البته اینبار تازه بعد از ۱۰ بار خواندن آن یک خط متوجه شدم کژتابی نوشته به چه دلیل بوده، من چون داشتم به گذشته اشاره میکردم گفتم:”هرچند هم این آواز و هم مجموع اثر میتوانست نمره قبولی را در کارنامه ناظری داشته باشد” یعنی آلبوم حیرانی توانسته در آن دوره نمره قبولی را بگیرد و منظور این نیست که نتوانسته بگیرد؛ نوع برداشت شما هم میتواند قابل فهم باشد چون اینطور برداشت کردید که میتوانسته بگیرد ولی نتوانسته!
    ۷- در این مورد تا به دست آمدن آماری خاص نمیتوانیم به جواب صحیحی برسیم، اینطور که من بگویم شما با همفکرانتان میگردید و بروید بقیه را ببینید… و شما هم به من اینرا بگویید، نتیجه خاصی نمیتوان گرفت. البته من به نتیجه گیری خودم اطمینان دارم ولی تا نداشتن آمار، به عقیده مخالف شما نمیتوانم چیزی را اثبات کنم.
    ۸- من که هیج، سن استاد شهنار هم به دوره ظهور تنبور نمیخورد، من عرض کردم تنبور از طریق تلویزیون بود که شناخته شد و به قول معروف روی بورس آمد، میتوانید از آقای کیخسرو پورناظری هم سئوال کنید که آمدن آلبوم به بازار بیشتر بازتاب داشت یا نشان داده شدن در تلویزیون. مخاطب تلویزیون را نمیشود با مخاطبین یک آلبوم یا حتی رادیو مقایسه کرد، مخصوصا زمانی که دو کانال بیشتر تلویزیون نداشت.
    ۹- این سئوالهایتان را متوجه نشدم چرا مطرح کردید: “آقای سراج اولین کارهایش با شعر مولانا کی بوده؟ ناظری در اواخر دهه پنجاه مثنوی موسی شبان را اجرا کرده و بعدها نیز مداوم مولانا خوانی داشته است؟ ” گمان کنم علامت سئوالها اشتباه تایپی باشد، مهم نیست. ولی من نگفتم آقای سراج اولین کارهایش با شعر مولانا بوده یا نبوده یا شهرام ناظری اولین کارش با شعر مولانا بوده یا اصلا فارسی بوده یا کردی بوده! من در مورد کیفیت کار روی اشعار مولانا صحبت کردم بله، “یار مرا غار مرا” یک شاهکار در زمینه مولانا خوانی است، ولی اگر “آب زنید راه را” از آن پیشرو تر نباشد، کمتر از آن نیست.
    ۱۰- اشاره به مرشد های شاهنامه خوان بود که به صورت آواز و غیر آوازی شاهنامه میخوانند. اگر شما ادعا نکردید “ناظری شاهنامه را معرفی میکند” پس بحثی نیست ولی در مورد شاهنامه خوانی پیشرو باید کار منتشر بشود تا بتوان نظر داد.
    ۱۱- شما گفتید که چرا این آهنگسازان با کسان دیگری مولانا اجرا نکردند؟ من گفتم اشتباه میکنید این همکاری در مورد مولانا بوده است و آثارش را هم در آلبومهایشان میتوانید بشنوید. میگویید نخواندند؟! شما جایی اشاره نکردید که منظور من محدوده بین سالهای اواخر ۵۰ و اوایل ۶۰ است (معلوم شد با محدود کردن به این دوره میخواهید جوری آمار را تغییر دهید که کفه به طرف جناب شهرام خان ناظری برگردد!)
    ۱۲- چرا من نمیتوانم وعده بدهم؟ در این مورد هم باید از شما اجازه بگیرم؟! پرداختن به یک موضوع عمیق گاهی یک بحث تخصصی میخواهد که نیاز به مقاله ای مستقل دارد. شما فعلا تا مطلب آقای کدکنی را نخوانده اید قضاوت در مورد کلی بودن یا جزئی بودن آن نفرمایید ضمنا همان جشنواره های جزئی هم بخشی از سیاست گذاری های کلی محسوب میشود. همانطور که عرض کردم نمونه ها فراوانند و یکی چندین نمونه تصویری آن هم در دسترس است روی سایت یوتیوب.
    با یک جایزه دادن به فردی مثل سید رضا حسینی یا حسابی نباید در مورد یک سازمان قضاوت کرد، یک داور ممکن است با چهار صوت اشتباه کل سابقه حرفه ای خود را از دست بدهد. مثل اینکه کسی که ادعا کرده مولانا شناس است از هر ۱۰ بیتی که میخواهد از مولانا بخواند ۲ بیت غلط خوانده شود. بله جشنواره فجر هم به فیلمهای خوبی جایزه داده که حقشان هم بوده ولی بسیار زیاد هم به فیلمهای سفارشی مبتذل جایزه داده که اعتبارش را از دست داده، پس توجه کنید، وقتی مثلا یک پلیس را خلع درجه میکنند که چرا به نا حق به ۳ نفر اتهام زدی، نمیتواند بگوید “من به ۱۰۰ نفر هم اتهام صحیح زدم!”
    ۱۳- تقدیر ها باید متناسب باشد با لول یک هنرمند، اگر اینطور باشد باید به شما هم جایزه بدهند که مثلا فلان جا از مولانا دفاع کردید! وقتی کشوری حسن ریاحی دارد که بی ادعا درخشان ترین آثار را روی شعر مولانا نوشته، چرا باید با یک دید بازاری به اجرا کننده مولانا جایزه داده شود. اگر شهرام ناظری وجود نداشت مثلا روشن روان روی مولانا کاری نمیساخت؟!
    “وقتی ناظری شعر مولانا انتخاب میکند” در بسیاری از موارد گفته مغلوطی است چراکه ناظری بوده که در بسیاری از موارد انتخاب شده برای خواندن این اشعار، گاهی هم انتخاب نشده و شجریان و افتخاری و شاپور رحیمی انتخاب شدند… راستی آن کارشناسانی که از آنها یادکردید که باید به نظرشان احترام بگذارم، آیا اصلا شنیدند کارهای رحیمیان و ریاحی را روی اشعار مولانا؟ خودتان که پیگیر اجرای آثار مولانا بودید چند اثر از ریاحی میتوانید نام ببرید روی شعر مولانا؟ پس بی خود نام آن کارنشناسان را برای ما بزرگ نکیند.
    ۱۴- شاید شما لطف زیادی دارید که ساز ناکوک میشنوید میگوید عیبی ندارد به جایش هنرمندان جواب معرفی میشوند یا صدای گرفته میشنوید میگویید باز از صدای اندی و همای بهتر است ولی یک منتقد از کف یک اثر را نقد نمیکند و از اوج نقد میکند؛ اگر مثلا آقای فرج پوری پاساژی را فالش بزند من نمیگویم، از من که بهتر کمانچه میزند همین هم خوب است، میگویم همین پاساژ را اگر فلان نوازنده آذری میزد تمیزتر میزد، اولی دوستی خاله خرسه بود و دومی نقد سازنده.

  • ba salam,
    man vaghean fekr mikonam ke nevysandeye in matlab, moosyghy nemishnase.
    lotfan in bahs ra payan bedin. khoshbakhtane dar gharb chandin va chand bar ba musician haye irani az jomle keyhan kalhor, alizadeh, pour nazeri ha va,,, ham sohbat shodam.
    khoshbakhtane hame mottafegholghol budand dar tavanaey haye nazeri.
    nazare khavas besyar hast.
    bande az ostad kasaei ham shenideam ke technic va avaze nazeri ra besyar ziba mdunand. ostad payvar ham chnin eteghady dashtand. khahesh mikonam avaz e nazeri va dariush e talaei dar paris ra peyda konid va goosh bedyn, be avaze ishoon bar mazare ostad payvar ba neye mousavi goosh bedyn ta ettefaghan dar in avaze akhary keyfyate seda va tahryr ra bebinin.
    be tore kolli musician haye irani, ejraye zendeye bedune naghs nadarand. dar concert e tabriz nazeri3-4 ja falsh mikhanad, amma bedune shak oon concert az behtaryn concert haye nazeri be lahaze technic e avaz khani hast.
    khodam avaz kar mikonam, amma be harfe khodam tekye nemikonam, avaz khan haye digey ham ke shenideand ino ghabul darand.
    hamin mahe pish ostad shajarian inja concert dashtand va shayad 7-8 ja aanghadr falsh khundand , va on ghadr toolani falsh khandand ke tahammole shenidan sakht shode bud.
    hatta navazande haye irani ham chenin hastand.be tore kolli ma dar ejra az musician haye gharby aghab hastym. javane 25 saleye American ke kenare khiaban 1 saat saz mizanad va avaz mikhanad yek note e falsh az oo shenide nemishavad. hatta musician haye rock ke saat ha jigh mikeshand, va ba shekl haye mokhtalef seda tolid mikonand besyar daghigh tar az ma mikhanand.

    nazeri dar 2 concert e bozorg e parsal dar New York, a Los Angeles, be tore kamel bi naghs avaz khund.
    baz in ham nazare man nist, tooye ejraye ishoon musician ha hozoor dashtand, va hame joda az naghdeshoon be kar, eteghad dashtand ke besyar por salabat va ziba avaz khund.
    shoma agar fekr mikonid sedaye nazeri dar lale bahar napokhte hastesh ya dar sedaye sokhane eshgh, feghat nazare shakhsye khodetoono bayan kardeyd.
    masyre molana khani e ishoon az sedaye sokhane eshgh shole migyre, ke avaze bi nazire ro sar beneh be balin ra mikhune, ke omidvaram az didgahe soma omghe lazem ra dashte bashe, va dar safar be digar soo be oj mirese ke moteassefane shoma fekr mikonind boroon garaey hastesh. ishoo baraye ejraye safar be digar soo moddatha rooye sher ha tamarkoz kardand va hatta midunam khodeshoon va fazaye zendegyshoono baraye ejra moddaty taghyr dade budand ke be arameshe lazem baraye bayan e sahyh beresand.
    safar be digar soo, aanchenan amigh bud ke man ra be moosyghye sonnaty motemarkez kard, baes shod ke be shebahat haye nihilsm dar shams va nietzche fekr konam. va bad ha, ba kamale taajob bebinam ke badiolzamane foroozanfar hamin moghayese ra dar ketabesh anjam mide!!!!!
    enghadr amigh bud ke alagheye mano be eghbalo soltan bord, enghadr ghavy bud ke mano be darke avaze seyd ahmad khan resoond. hatta emrooz ke ba technic ha ashnaey daram, va mitunam tahryre oje shajarian dar gonbade mina ra hadeaghal be lahaze jomle bandi va hes pyade konam(shayad na dar hamoon parde), hanooz tavanaeye khundane safar be digar soo tory ke hes toosh ada beshe ra dar khodam nemibinam!! fanne bayan az mohem taryn chyz haye avaz e irani hast ke dar nazeri oonghadr ghay bude ke bayad begam aksaryate alaghemandane ishoon, shayad bedune inke bedunan che chyz ra dust darand, shifteye bayane ishun bashand! Man change toam, zakhme bezani, zakhme nazani.
    in jahan vaan jahan mara matalab, kin 2 gom shod dar aan jahan ke manam.
    talkhi nakonad shirin zaghanam, khali nakonad az mey dahanam,,,
    bayad behetoon begam ke na shajarian va nazeri dar barabare ghodrate seda va technic e bozorgani mesle seyd ahmad khan va eghbal va taher zade, va aslan hal va havaye avaz khani, chyze khasi nistand,hatta koochakand!
    molana khani parvandeye tamam shodeye nazeri hast. Nazeri nahveye modern e molana khani ra dar shoore rumi be namayesh mizare. hameye kar morede pasand nist, oon ham bishtar be khatere gharby shodane kar, nesbat be concert e tabriz, amma tasnif e man che danam, va tasnif e montasher nashodeye ghofle zendan, bardashte besyar modern va be ja az roohe molana hastesh. age shoma migy na, sathy negar va boroon gera khodety, chon man khodamo adame sathy nemidunam, va tamame zamanam inja be motale e va eshgh bazy ba shere molana migzare.!!!!!
    joda az hameye in ha bedune shak movaffagh taryn shakhs dar barkhord ba shere no ra bayad shahram e nazeri dunest.
    shayad behtar bashe naguyam avvalin, hatta behtar bashe ke “tarin” ham entekhab nakonam, amma shoma be sefro osrat goosh bedin, va bebinid ke nazeri tanha kesie ke dar farhang e estebdad zadeye irani, jesarate ino dare ke be ostadesh shajarian yad bede, ke shere no feghat deklame nist va intor nist ke tahryr dar aan ja nadashte bashe!!!!
    inja sakht taryn barkhord haye man ba ostad e bozorg shajarian va pesare ishoon homayun bude. jaey ke ishoon eteghad darand khandane shere sadegh hedayat kheili asoone!!!!!
    feghat be khatere inke rhythm dare!
    kamanke ishoon ghafeland ke doory e musician ha az molana be khatere mazamin e khoroushan bude ke be fazaye asheghaneye avaze marsoom nemikhorde!!!!
    moteassefam ke begam, age shoma azadane ezhare nazar mikonin, manam mikonam, ostad shajarian ba tamame taavnae va tabahhor dar seda, neshun dadand ke be khatare nakhundane ketab(be naghl az khodeshoon dar mosahebe ba BBC)
    ghafel va naa agah hastand!
    serfe molana khani masale nist. ostad shajarian tasnif e jane jahan doosh ra besyar ziba khandeand, chon fazaye sher fazaye asheghaneyst!!!
    asare doode ood, ba oon tasnife ziba , aan ham besyar zibast aan ham ba dide baz va kherade meshkatian!!ke albatte az hagh nabayad gozasht ke shajarian mojrye tavanaeyst va khub khunde!
    masaleye asasy roohe toghyangare molanast ke kenare moosyghye mazloom nemineshinad!
    jaey ke banan be nazeri migooyad, chera sheri entekab mikoni ke loghathaey mesle nahang va gholzom dare!!!!!!!!!!!!!!
    albatte bande ham naghd be nazeri ziad daram.
    hatta ba shoma ham aghyde hastam ke sedaye nazeri dar microphoe ziba tar az sedaye ishoon az 2 metrye adam hast!!!
    amma baraye shoma neveshtean fayedeye chandani nadarad, shoma moteassefane niaz be kami esterahat daryd ta zehnetoon ra pak konid va betunin 2bare be hame chyz bengardy.shayad 10 sal zaman lazem dashte bashyn
    zemnan mano be doshmani ba shajarian mottaham nakonin. sedaey ke shab va rooze man dar ghorbat hast. makhsoosan i rooz ha rozi chand bar bidad va astane janan va moammaye hasty goosh mikonam va har dafe rooye nokate technicie khasy tavajjoh mikonam, vaght ra ham dar ghorbat intory migzaroonam :D.

  • lotfan neveshteye ghablie man ra agar che be soorate bedahe va khodemooni neveshte shode begozarid, agar ejaze bedyn zamani man naghdy dar bareye nazeri va be tore kol vazeyate avaz benevysam va darsiettoon bezaryd.

  • با عرض سلام و احترام؛ خوشحالم که پس از مدتها یکی از مقالاتی را که وعده داده بودید منتشر نمودید. امیدوارم با فاصله کمتری خواننده مقالات بعدی شما از جمله “بررسی تفاوت های ماهور و راست پنجگاه” باشیم.
    ۱- پس ازنقد حافظ ناظری، وعده نقد شهرام ناظری و بررسی دقیق کنسرت نوا را داده بودید که حداقل برای علاقه مندانی چون بنده دقیقاً مشخص شود ساخت بیش از یک ساعت موسیقی با استفاده از تنها چند گوشه اصلی نوا، فراتر از فرم موسیقی دستگاهی و شروع سفری با حرکت کند ( مدیتیشن ) ومنتهی به سماع – بمانند آنچه در “سفر به دیگر سو” دیدم- همچنین سازبندی بی نقص و تناسب عالی اشعار با گوشه های مورد استفاده در آواز، چرا و چگونه از سوی شما موسیقی سطحی قلمداد می شود؟ مدت زمان طولانی که در انتظار پاسخ شما بودیم، نوید بخش مقاله ای چند قسمتی ، روش مند و مبتنی بر مبانی آهنگسازی، ارکستراسیون و زیباشناسی آواز بود که با توجه به احاطه شما بر این مباحث و بزرگی شخصی که در مورد موسیقی او صحبت می کنید، انتظاری بجا بود که برآورده نشد در عوض سیری اجمالی – تحریفی و یکسویه را شاهد بودیم. اگر عنوان مقاله، گذری بر تنالیته و ژوست خوانی در موسیقی شهرام ناظری بود بنده هیچ اعتراضی نداشتم کما این که تمام اشکالاتی که فرمودید از اشکالات واضح این هنرمند نامی است که بنا بر ملاحضات و تعارفات کسی آن را به زبان نیاورده بود و شاید شما اولین شخصی باشید که دل به دریا زدید و با مدرک بیان فرمودید. زمانی که شما حاصل عمر هنری یک هنرمند ( که به بیان خود استاد ناظری، سی سال فعالیت هنری می باشد و از ده سال پیش تا کنون این عدد ۳۰ تغییر نکرده!) را مرور می کنید باید تمام خصوصیات مثبت و منفی سبک او را تحلیل کنید و قاعدتاً نمی توان با یک دیاپازون این کار را انجام داد! بنده به این دلیل مقاله شما را تحریفی خواندم که درجایی مثلاً از ۲۰ نمره به ایشان ۱۸ داده اید و ما چیزی از این ۱۸ نمره در مقاله شما نمی بینیم(با توجه به اینکه قرار به بررسی کارنامه هنری هنرمند است تمام نکات مثبت باید ذکر شود مگر اینکه عنوان را به انتقاد از سبک موسیقی ناظری تغییر دهید) بلکه از جمع مقاله شما نمره ی مردودی به شهرام ناظری تعلق می گیرد و باید در کنار نامجو او را یک اخراجی دانشگاه بدانیم نه رتبه اول کنکور آواز آزمون باربد!
    ۲- در مورد اشکالات کوک و عدم توانایی در ژوست خواندن، باید عرض کنم اولاً درست است که یک موسیقی فالش و بدون رعایت ریاضیات، موسیقی غیر استاندارد است ولی اگر با این متر به موسیقی ایرانی بنگریم مطمئناً بخش زیادی از موسیقی گذشتگان، موسیقی مقامی و آیینی ما زیر سؤال می رود و شما به مانند یک غربی که با ظرافتها و زیبا شناسی موسیقی ایرانی بیگانه است در مورد موسیقی ایرانی قضاوت خواهید کرد در ثانی اینگونه برخورد با گذشتگان به مانند این است که مثلاً در پزشکی خدمات رازی، ابن سینا و پاستور را به خاطر روش های مطالعه قدیمی و فرضاً غیر علمی زیر سؤال ببریم و فراموش کنیم که اگر آنها نبودند چیزی در دست ما نبود که بخواهیم آن را پیشرفت دهیم . آشنایی خوانندگان و نوازندگان جوان با سلفژ، هارمونی ، کنترپوان و.. نباید آنها را درمقابل قدما مسلح کند اگرچه نبود ذوق در اکثر معاصران ما آنها را در مقابل قدما شرمسار ساخته است! سوم این که اگر استاد شجریان را فاکتور بگیریم در بین اساتید خواننده، خواننده ای که تکنیکی و ژوست بخواند پیدا نمی کنیم حتی مرحوم استاد بنان گرچه ژوست می خواندند اما بسیار ساده و بدون پیچیدگیهای تکنیکی موجود در آواز شهرام ناظری. چهارم اینکه اشکالاتی که فرمودید در آوازدوران اوج شهرام ناظری بسیار نادر بوده است. قسمتی از کنسرت شورانگیز را شاهد گرفته اید. بنده معتقدم این لغزش، گرفتگی صدا بود نه ناتوانی خواننده در اجرا. یکی از زیباترین آثار آوازی بعد از انقلاب یعنی کنسرت ابوعطا (اساتید) را در نظر بگیرید کاست و سی دی آن ضبط اجرای زنده است و شما کوچکترین اشکالی در آواز ناظری نمی بینید حتی درنتهای اوج تصنیف تمنای وصال و یا اجرای خصوصی بیات اصفهان به همراه هوشنگ ظریف، مرحوم بهاری وجناب اسماعیلی که به نظر بنده شاهد زیباترین آواز شهرام ناظری در این اثر هستیم مدگردانی از شور به اصفهان در پایان جمله ای طولانی از اوج تا درآمد با آن سرعت، دقت و ظرافت، تشویق اساتید نوازنده را درپی داشت و یا اجراهای خصوصی که با آقایان طلایی، لطفی و..وجود دارند نشان ازمسبوق نبودن اشکالات مورد نظر شما در آواز شهرام ناظری است و این اشکالات به مرور و آن هم به دلیل عدم سلامت صدای ایشان در این برهه زمانی به وجود آمده است.
    ۳- در مورد سیر تکمیلی استایل خواندن ناظری چند نکته قابل عرض است: در دوره قبل از انقلاب خواندن ایشان، تقلید از قدمایی چون قمرالملوک، طاهرزاده با تحریرهای مورد علاقه عبداله خان دوامی بود چنانکه آواز افشاری ایشان به همراه شکارچی در سال ۵۴ و یا چهارگاه ایشان به همراه لطفی از این دست و نمونه هایی بسیار دقیق و آموزنده هستند؛ حتی آواز افشاری ایشان را برای آموزش ردیف وآواز می توان استفاده نمود. دوره انقلاب سبکی حماسی و به قول شما تلفیقی از آواز ایرانی و کلاسیک در آواز ایشان وجود داشت که کاملاً تأثیر گرفته از موسیقی آن زمان لطفی وتا حدی علیزاده بود. البته آواز ماهور( راک) در “آزادی” و بخصوص آواز شوشتری در “کاروان شهید” نمونه هایی بسیار استادانه بودند ونمی توان آنها را ساده انگاشت. اما سبک ایشان را درکارهای تنبوری، برون گرا و سطحی خواندید که به نظر بنده این مسأله ناشی از دیدگاه کلاسیک پسند شماست. از مطالب گذشته شما هم استنباط می کنم که با موسیقی مقامی رابطه خوبی ندارید و شاید بسان کلنل وزیری این نوع موسیقی را پره موتیف می پندارید! از دیدگاه موسیقی ارکسترال کلاسیک تنبور سازی بسیار محدود و ناقص حتی در اجرای چند خط آن هم با صدای خش دارو کدر.. طبعاً آوازهای این نوع از موسیقی هم وضعش مشخص است.. در صورتی تنبور نوعی زندگی بری اهل آن وجود دارد.. بگذریم. در ضمن درانتخاب کوک برای این موسیقی محدودیتهای مقام موسیقی تنبور را نیز در نظر داشته باشید.
    ۴- در مورد رونمایی سازهایی چون تنبور ودف توسط آقای ناظری، با شما موافقم. قطعاً مولانا قبل از آشنایی با آقای ناظری(!) سروده اند که : “بانگ گردش های خلق است…” مطلب دیگر آنکه مرحوم “درویش امیر حیاتی” سال ها قبل از خاندان ناظری در رادیو تنبور نواختند وبه فارسی ( نه کردی) خواندند: “علی گویم علی جویم..” در مورد آقای محمدیان هم به نظر می رسد شما اشتباه می کنید ایشان سال ها پس از شهرام ناظری تصنیف “مردان خدا” را خواندند آنهم با تحریرهایی نامتجانس با موسیقی مقامی. در مورد آقای سراج هم اصلاً درک نکردم چرا موسیقی تنبوری بسیار سطحی که آقای کاکاوند ساخته و ایشان خوانده اند را شاهد سخن گرفته اید. زمانی که آقایان کاکاوند و سراج نوجوان بوده اند خانواده ناظری و سید خلیل عالی نژاد صدای سخن عشق از تنبورشان می شنیدند.. بنده اوج کارهای آقای سراج را درآثار غیر تنبوری ایشان و بخصوص همکاریشان با محسن نفر و جلال ذوالفنون می بینم.
    ۵- استاد ذوالفنون را استاد شهرام ناظری دانسته اید که بسیار تأمل برانگیز است! شاید استنادتان به بروشور آثار منتشر شده شهرام ناظری از مؤسسه ماهورباشد که ناظری خود را شاگرد مشکاتیان ، علیزاده، عندلیبی، طلایی، ذوافنون و..دانسته. کاملاً مشخص است که این مسأله تعارفی است از سوی شهرام ناظری، برای سپاس از همکاری و ظرایفی که در این همکاری ها عاید داشته و گر نه شما بهتر از بنده می دانید نورعلی خان برومند، دکترصفوت، عبداله دوامی، محمود کریمی و اساتیدی که خود شاگردانی چون ذوالفنون را آموزش داده اند حق استادی بر شهرام ناظری عزیزدارند. از همعصران ایشان هم بیشتر لطفی و شجریان در مقطعی بر رشد ناظری مؤثر بوده اند. بله در زمینه سه تار نوازی، ناظری، شاگرد ذوالفنون بوده که این امر هیچ تأتیری در سبک نوازندگی شهرام ناظری نداشته و اصلاً سه تار نوازی آقای ناظری چیز قابل بحث وطرحی نیست. ضمن احترام به استاد ذولفنون و حقی که بر سه تار نوازی دارند به جرأت می توانم بگویم شهرام ناظری کلاس هنری بالاتری از استاد سه تار، جلال ذوالفنون دارد و ذوالفنون بسیاری از شهرت حاصل شده خود را مرهون همکاری با ناظری است وگر نه آقای ذوالفنون همعصر استاد شجریان و نسل قبل از ناظری است و می بایست قبل ازاین همکاری و حتی بعد از آن نیز آثاری قابل تأمل می داشتند. اصولاً آقای ذوالفنون نوازنده هستند نه آهنگساز وتصانیف آثار مشترک با ناظری و سراج را این دو خواننده ساخته اند و اثر مشترک با صدیق تعرف هم برگرفته از یک سری ملودی کردی است. کاش اجرای خصوصی بیات اصفهان ناظری وذوالفنون و خطاهای فاحش ذولفنون را می شنیدید شاید نظرتان تغییر می کرد.
    ۶- درجایی یک تحریر ساده از آوازهای جدید ناظری را با تحریری دست نیافتنی از استاد شجریان مقایسه فرموده اید. اولاً مقایسه هرهنرمندی با دوران اوج استاد شجریان یک اشتباه واضح است و خود بهتر می دانید استاد شجریان دهه شصت به بعد، هنر آواز را به غایت پیشرفت رساند و مجالی برای عرض اندام همکاران باقی نگذاشت. بهتر بود اگر مقایسه ای انجام می شد، بین برخی تحریرهای جدید آقای ناظری و مثلاً تحریر ایشان در قسمت آواز حسینی اثر “لاله بهار” صورت می پذیرفت. گر چه این گونه مقایسه ها هم چندان ضروری به نظر نمی رسند مگر برای بیان اختلاف در بیان و ادوات تحریر.
    ۷- معتقدید که موسیقیدانان مطرح، آواز خوانی شهرام ناظری را تأیید نمی کنند. این مسأله می تواند از سلایق و ارتباطات بین هنرمندان نشأت گرفته باشد. شاید استاد فخرالدینی آواز ناظری را نپسندد در مقابل چکناواریان و روشن روان نظری متفاوت دارند. شاید هنرمندی مثل داریوش طلایی، ناظری را در حد شجریان و صدیف بداند و دیگری ایشان را خواننده ای کاملاً عادی. بد نیست دراین بین نظر هنرمندان جوانتری مثل پیمان سلطانی و پژمان طاهری را نیز جویا شوید. در اینجا قسمتی از گفته آقای سلطانی در مصاحبه با گفتگوی هارمونیک را نیز یادآورمی شوم: “اگر بخواهم از خوانندگانی که در قید حیات هستند صحبت کنم، در عصر حاضر سه نفر را می توان نام برد که بیش از دیگران، از “تشخص فردی” برخوردار هستند: آقایان صدیف، محمد رضا شجریان و شهرام ناظری. این سه نفر از سرآمدان آواز ایران هستند. من خواننده ی متبحرِ دیگری نمی شناسم. (البته عزیزان دیگری هم هستند که در زمینه ی تعلیم نقش بسیار مهمی دارند مانند آقای ناصح پور و آقای صالح عظیمی.) می مانند الباقی خوانندگان که به نوعی وابسته به این سه نفر هستند. هر سه این خوانندگان در حال حاضر الگو های قدر آواز ایرانند. آقای شجریان دانش وسیعی نسبت به آواز قدما دارد، ریتم را خوب می شناسد، سونوریته ی شخصی دارد، بسیار خوب صدا سازی می کنند و از معدود خوانندگانی است که بر ادبیات ایران مسلط اند.
    آقای شهرام ناظری شاید مهم ترین خواننده ای باشد که دارای تشخص فردی است و به فردیت در آواز رسیده و ریشه ی آوازش را از یک دوره به بعد کاملا در انحصار گرفته و مستقل عمل می کند و با اینکه به ارزش ها، سنت ها و دانش گذشته وابسته است اما یک لحن ویژه و حماسی پیدا کرده که به او فردیت داده است. ”
    http://www.harmonytalk.com/id/2165
    ۸- فرموده اید: “اگرناظری مولانا زیاد خوانده، به خاطرآهنگهای عندلیبی، پورناظری، علیزاده، مشکاتیان، روشن روان، یوسف زمانی و … است.” در این جا دو بحث مطرح است: اول این که بحثی که در مورد شهرام ناظری و اشعار مولوی مطرح است بحث اجرای آوازی است نه تصنیف سازی و آهنگسازی. بله پیش از ناظری، بنان تصنیف شعر مولانا خوانده ولی با آواز خوانی اشعار مولانا مخالف بوده (البته به نقل از شهرام ناظری) دوم اینکه آهنگسازانی که نام بردید(بجز مشکاتیان) چرا عمده کارهایشان بر روی اشعارمولانا درهمکاری با ناظری صورت گرفته؟ نکته ای را با دقت دریک اثر با دو اجرا از استاد حسین علیزاده دریافتم که توجه شما را به آن جلب می کنم :به کنسرت چهارگاه به آهنگسازی علیزاده و خوانندگی ناظری دقت کنید که تصنیف پایانی بر شعر مولوی (ای آتش آتشفشان..) است ولی کاست همین اثر با صدای مرحوم استاد دکتر حسین عمومی اجرا شده و همین تصنیف ( ای آتش آتشفشان..) با شعر سعدی اجرا شده (ای ساربان آهسته رو..). مطلب دیگر اینکه درست است در کشور ما حق خالق اثر زیر پا گذاشته می شود ومثلاً آهنگ زیبای محجوبی را با نام بنان می شناسند اما این نباید باعث شود تأثیر خواننده را کم اثر جلوه دهیم. شما مطمئن باشید اثر ماندگاری چون شورانگیز، اگرتنها با صدای هنرمند عزیز صدیق تعریف اجرا می شد بسیار کمتر مورد بحث قرار می گرفت کما این که “رازو نیاز”این گونه شد و یا برخی از آثار مرحوم مشکاتیان به دلیل نبود خواننده ای همشأن ایشان مظلوم واقع شد.
    ۹- آواز چهارگاه کنسرت ۷۷ را رعب انگیز دانسته اید و به تلفیق شعر و آهنگ ایراد گرفته اید اما به شخصه اوج تلفیق شعر و آواز را درابیات” در طواف شمع..” و تغییر مد به حصار در” هریکی سوزد به نوعی در غم جانانه ای” می دانم و معتقدم شهرام ناظری این گونه استادی خود را در موسیقی ایرانی به رخ می کشد.
    یک اختلاف سلیقه ای هم با شما دارم: در زمینه اجراهای ناظری با ارکستر اشاره ای به “ساقینامه” نکردید که به نظر بنده، زیباترین اثر ارکسترال اجرا شده توسط ناظری می باشد و جوابگوی منتقدین استایل خوانندگی ناظری. شخصاً اثر نجوا را یکی از ضعیف ترین آثار ارکسترال اجرا شده توسط ناظری می دانم.
    با تشکر از مطالب آموزنده تان – محمد جواد کرمیافتی

  • با عرض سلام به دوست عزیز و اهل قلم جناب آقای کرمیافتی
    نوشته شما را خواندم و پیش از پاسخ دادن نیاز میبینم که یک نکته را گوشزد کنم و آن این مسئله است که متاسفانه به دلیل بالا رفتن حجم مثل اینکه بعضی از قسمتها با هم اختلاط پیدا کرده و گاهی گفته هایی که مربوط به من نیست از طرف دوستان اشتباها از جانب بنده نقل میشود.
    مثلا شما در مقدمه از مقاله بعدی من که “بررسی تفاوت های ماهور و راست پنجگاه” است نام بردید که این مقاله را نه در دست انتشار دارم و نه اصلا قصد نوشتنش را داشته ام. در قسمتهای بعدی هم جاهایی ادعاهایی از بنده آورده اید که آنها نیز صحیح نبوده و دلیل آن حتما نادقیق خواندن مطلب یا پاسخهای بنده بوده است.
    ۱- بنده وعده بررسی دقیق کنسرت نوا را ندادم چراکه یک قطعه مثل شیدا شدم اگر بررسی شود، خود میتواند یک مقاله مستقل باشد. اصولا تا وقتی در مورد خاصی به وحدت عقیده نرسیم میتوانیم جا برای بحث داشته باشیم، مثلا همان تصنیف را بعضی تصنیفی ساده نمیدانستند یا در مورد ژوست بودن یا تنظیم آن اعتقادی غیر از عقیده بنده داشتند که گفتم میشود به آن هم پرداخت در فرصت مناسب. همینطور ساخت یک ساعت یا چند ساعت موسیقی بنا بر کیفیت میتواند ارزشمند باشد و الا با آب بستن به یک کار و ۲۰ دقیقه در آمد و ۳۰ دقیقه نهفت و ۴۰ دقیقه نیشابورک خواندن (مثال عرض میکنم) میشود ساعتها کار ضبط کرد بدون اینکه سیر ردیفی داشته باشد.
    بنده همانطور که عرض کردم در این مقاله حجم بیشتر نوشته را به فعالیت مثبت ایشان پرداخته ام ولی نمیدانم چرا فقط یکسری از قسمتها مورد توجه دوستان قرار گرفت، اینجا من نیستم که نمیه لیوان را میبینم بلکه ظاهرا مخاطبین این مقاله چنین هستند. اگر بخواهیم به کل کارنامه آقای ناظری نمره ای بدهیم، باید بررسی را بیشتر انجام داد ولی چیزی که واضح است این است که در مخصوصا دهه اخیر کمتر کاری از ایشان میتواند نمره قبولی بگیرد حداقل از نظر اجرایی.
    ۲- در مورد اشکال کوک خواهش میکنم مثل بعضی از دوستان کل تاریخ پرافتخار موسیقیدانان مملکت را پای اشتباه یک خواننده ذبح نفرمایید! اولا آقای کسایی فالش زن بوده یا جلیل شهناز یا بدیعی یا معروفی؟! اگر استادان قدیم (نه همه) اشتباهاتی داشته اند، درصد پایینی از کنسرتهایشان را تشکیل میداده نه مثل آقای ناظری بیشتر کنسرتهایشان. خوب میدانید که من فواصل خاص موسیقی ایرانی را میشناسم و مقاله مستقلی هم سالها پیش در این مورد نوشته ام و طبیعتا این موارد را هم در نظر میگیرم. اگر نایب اسدالله هم نوازنده فالشی بوده این فالش زدن جزو افتخارات او نوشته نمیشود بلکه خدمات دیگر او همیشه مد نظر بوده است.
    دوما “اگر رازی هم در دوره ما میزیست و در تشخیص آبله مرغان هم ناتوان بود بدون شک مورد انتقاد قرار میگرفت، آقای ناظری هم در دوره ابوالفرج اصفهانی زندگی نمیکند که با او فالش بودن یا ژوست بودنش را بسنجیم! ایشان در دوره ای بوده که همکلاسی هایشان چونان پله های ترقی را طی کردند که امروز سکان دار بهترین ارکسترهای جهان هستند… در دوره ایشان بهترین معلمین سلفژ، تئوری موسیقی، هارمونی و … در دسترس بوده، حتی بهترین استادان خارجی هم وجود داشتند در زمینه تئوری موسیقی، چرا ایشان باید با وجود این اساتید اشکالات ابتدایی در کارش باشد؟! پس کم کاری از خود ایشان بوده و لاپوشانی مطلوب نیست. راستی کمی زیاده روی نمیکنید؟ اگر آقای ناظری نبود ما نبودیم؟! این گفته را فقط در مورد معدود افرادی در موسیقی ایران میشود آن هم نه با اطمینان کامل گفت مانند: تهرانی، وزیری، کسایی، پایور! نه شهرام ناظری عزیز!
    سوما نمیدانم چطور این همه خواننده عالی را به همین راحتی نادیده میگیرید! بفرمایید از روح انگیز و ادیب گرفته تا جوانترینها مثل بحیرایی و کمانگری چطور نادیده گرفته شدند؟! اینها فالش خوان بودند یا ساده خوان؟! در صورتی که هر دوی این صفتها دقیقا مربوط به شهرام ناظری فعلی است که به خاطر آن همه را فدا کردید! بنان کجا ساده خوان بوده؟ تعریف شما از ساده خوانی چیست؟! اوج خوانی را شاید پیچیده خوانی میگویید؟! نمیدانید ترکیب غلت و تحریر بنان چه ماجراهایی را برای خوانندگان بوجود آورده؟ نشنیدید چند خاطره از آقای شجریان را که روزها به در آوردن یک جمله بنان آن هم در اوج قدرتش میپرداخته؟
    آقای ناظری در وسعت صدایش نت ر ۵ بالا هم وجود دارد، پس طبیعی است وقتی در کنسرت بارها و بارها روی این نت مشکل پیدا میکند جزو ناتوانی هایش در اجرا بنویسیم (نه ناتوانی در وسعت صدا!) و در فیلم کنسرتها میبینیم نادر هم نیست! البته فالش ها در حد شورانگیز یا کنسرت ۷۷ که لینک دادم کیلومتری نیست ولی متری هست! راستی مثالی که برای یکی از دوستان از یک مامور پلیس زدم را لطفا بخوانید…
    ضمنا بهتر است از مدلاسیون های سخت تری برای اثبات توانایی ایشان استفاده کند، چراکه یکی از ساده ترین مدلاسیون ها در بین دستگاه ها مدلاسیون از شور به اصفهان و بالعکس است؛ مثلا مدلاسیون از سه گاه به چهارگاه میشود مدلاسیون سختی باشد از نظر توانایی سلفژ.
    ۳- آوازهای ایشان به همراه گروه تنبور شمس یک آواز مقامی نیست بلکه ترکیبی است از موسیقی مقامی، دستگاهی و سبک خاص ایشان، پس دلیلی برای رد گفته من نمیتواند داشته باشد. اگر منظور شما از “پره موتیف” پریمیتیو (primitive) است بله بنده مثل کلنل وزیری و بسیاری دیگر از موسیقی شناسان موسیقی مقامی را پریمیتیو میدانم چون لطفش این است که سالهاست همینگونه است و اگر قرار بود تغییر و تکامل پیدا کند، موسیقی کلاسیک نام مینهادیمش.
    ۴- اینگونه که در بیوگرافی آقای محمدیان نوشته شده ایشان سال ۵۸ این اثر را خوانده اند هرچند من جایی نگفتم که چه کسی اول این کار را خوانده، گفتم این کار را چه کسی معرفی کرد و تنبور هم اولین بار با این کار به صورت فراگیر رواج پیدا کرد. در مورد آقای سراج هم کجا من در مورد آثار بی محتوای ایشان با تنبور آقای کاکاوند صحبت کردم؟! ضمنا درست است آقای سراج “خیلی خوب مانده!” ولی وقتی که صدای سخن عشق ضبط میشده نه تنها نوجوان بی تجربه ای نبوده، در سال ۵۹ در حال ساخت تصنیف درخشان همپای جلودار بوده که نظیر این تصنیف از نظر آهنگسازی در هیچ یک از آثار ساخته شده توسط آقای ناظری نیست!
    ۵- نه متاسفانه بروشوری که نام بردید را هنوز ندیدم، ولی در مقدمه مصاحبه هایی که با ایشان انجام میشد در حدود ۱۵ سال پیش در بیشتر مواقع یک بیوگرافی کوچک از ایشان نوشته میشد که ایشان نام استادانشان را مینوشتند، غیر از آقای ذوالفنون، آقایان هاشمی و تاجبخش هم نام برده میشدند. البته شما هم به جناب ذوالفنون مثل اینکه بسیار لطف دارید! اینطور که شما دارید حساب میکنید هم جواد معروفی و خالقی هم کلاسشان از بنان پایینتر است چون بنان اینها را مطرح کرد! (البته بین ملتی که احتمالا تفاوت گاومیش را از کمانچه نمیدانستند!) دوست عزیز! بعد از استاد عبادی ذوالفنون بود که سه تار را با سبک و تکنیک و منحصر به فرد خود، با آلبومهای متعددش و با هنر آهنگسازیش دوباره زنده کرد! من غیر از اینکه به قدر کافی ذوالفنون شنیده ام در نوازندگی به سبک ایشان هم احاطه کامل دارم، بسیاری از کنسرتهای ایشان را دیده ام (که اشتباهات بسیار کم بوده و جالب است شما یک بیات اصفهان را فراموش نمیکنید ولی صدها فالش آقای ناظری را نمیدانم چون خواننده است یا شاید سیبیل های قشنگی دارد فراموش میکنید!) آقای ذوالفنون قطعات زیبایی چه برای سه تار چه به صورت تصنیف دارد و به اندازه خود بار بزرگی را به دوش کشیده است هرچند با اینکه میگویید “اصولا سه تار نواز هستند تا آهنگساز” موافقم. راستی در میان آثار خصوصی هم اگر بخواهید جستجو کنیم (بدون توجه به حال و روز آن شب یا روز هنرمند مورد نظر!) جالب است توجه کنید به ریتمی که بر روی میز چندیدن دقیقه توسط استادشان زده میشود تا ریتم تصنیف را گم نکنند آقای ناظری!
    ۶- بله گفته شما صحیح است، تحریر های آقای ناظری بر خلاف تبلیغاتی که میکنند افت زیادی کرده نسبت به تحریر های قبلیشان.
    ۷- در مورد نظر چند استاد از جمله آقای چکنواریان و شهداد روحانی من نمیوانم نظر دقیقی بدهم چون تاریخ نشان داده از هر هنرمندی که پول خوبی میدهد استقبال میکنند و کنسرت میدهند، چکنواریان با کهنزاد و روحانی با عصار و همای کنسرت داده! در مورد نظر فعلی آقای روشن روان هم باید از ایشان سئوال کنم ولی نظر اقای سلطانی و طاهری را در مورد ایشان میدانم، هر دو اشکالات آقای ناظری را انکار نمیکنند (یعنی نمیگویند که او ژوست خوان است و در نمونه هایی که گفتم از ریتم ننداخته یا نمیاندازد) ولی دلایل دیگری دارند برای همکاری با ایشان که البته غیر مادی است و اگر آنها اجازه دهند میتوانم مطرح کنم و در غیر این صورت خیر. نقل قول شما از آقای سلطانی در مورد تشخص فردی هم یکی اعتقادات ایشان است که اتفاقا همانطور که در مطلب خواندید ادعای بنده هم هست. ولی قبول ندارم که همه خوانندگان وابستگان این سیستم هستند، از خوانندگانی مثل حسین علیشاپور و خدایی و شاه زیدی گرفته تا ایرج و گلپا خواننده داریم که ارتباطی با سبکهای مورد اشاره شما ندارند.
    ۸- درباره شماره اول: اشتباه میکنید بنان آواز هم از مولانا خوانده است. شماره دوم: در این مورد که آقای ناظری مولانا خوب میخواند موافقم، آنجا دوست ما گفته بود که فقط با ناظری مولانا کار کرده اند که عرض کردم اشتباه میکنید.
    ۹- در مورد این آوازها باید به کلیت اشاره کرد اگر نخواهیم وارد جزئیات شویم و به همین دلیل شما نباید به یکی دو گوشه فقط اشاره کنید کمااینکه به خاطر یک بر خوانده شدن “دود پراکنده شدم” در شورانگیز کل آوازها یا آلبوم را زیر سئوال نمیبریم.
    در مورد ساقی نامه من اظهار نظری نکردم که اختلاف نظر داشتن یا نداشتنمان مشخص شود ولی اینجا عرض کنم که با شما هم عقیده هستم ولی در مورد نجوا فقط به تصنیف اشاره کردم که تصنیف “ای زده مطرب غمت” تصنیفی بسیار خوب است از نظر ملودی سازی.
    با تشکر از وقتی که گذاشتید

  • عزیز دوست داشتنی و هنرمند بزرگوار
    با درود ؛
    قبل از آنکه نظر خود را بیان نمایم این سخنان را با علم به آنکه قدرت نقد پذیری بالایی دارید مطرح مینمایم …

    مقاله تان را خواندم اما متاسفانه از عزیز چون شما هیچ انتظار نگاشتن چنین مقاله ای را نداشتم کما اینکه دوست عزیزم جناب دکتر کرمیافتی نیز اذعان نمودند که نمیتوانست نتیجه یکسال انتظار برای نگاشتن مطلبی در ادامه اظهار نظراتتان در مورد شهرام ناظری چنین مطلبی باشد .
    با عرض پوزش از شما و با احترامی که به شما به عنوان یکی از زحمتکشان عرصه هنر موسیقی این مرز و بوم قائل هستم ، این نوشتار شما را نوعی تخریب و نتیجه یک غرض ورزی شخصی میدانم .
    دوست عزیزم جناب پورقناد
    قبول نمائید که این نوشته را هیچگاه ؛ هیچگاه نباید در حد و اندازه های یک مقاله بی طرف قرار داد .
    در جایی از نوشته تان ذکر نموده اید که در آن دوران خوانندگان کار کشته تر روزگار نیز وجود داشته اند اما به دلیل آنکه با مشکاتیان و امثالهم همکاری نداشتند مهجور تر از شهرام ناظری بوده اند .
    لطف میفرمائید نام یکی از آنها را ذکر کنید ؟
    البته لطف فرموده و به همراه ذکر نام آنها ؛ تعداد آلبومهایی که در تا اواسط دهه ۶۰ و ۱۰ سال قبا از آن توسط آنها با همکاری هر هنرمند دیگری انتشار یافته ذکر نمائید و در نهایت با آثار منتشر شده آن زمان شهرام ناظری مقایسه کنید . . .
    شما به راحتی شهرام ناظری را متهم میکنید و برای اثبات بی غرض بودنتان چند آلبوم از ایشان را مثال می آورید . آتش در نیستان را تحسین میکنید در مقابل آن حیرانی را چنان مغرضانه تخریب میکنید که از بزرگی چون شما بعید است . بی آنکه صدای سخن عشق را ببینید بر حیرانی ایراد وارد میکنید .
    حاصل زحمات سالهای وی را در زمینه مولانا را به راحتی به باد فنا میدهید ،
    بر غربی ها خرده می گیرید که چرا او را پاواروتی خوانده اند . . . و چرا بر او شوالیه داده اند
    در کجای قانون هنر موسیقی تان نوشته شده است که یک خواننده نباید دستش را حرکت دهد کجای کتاب قانون تان نوشته شده است که یک خواننده موسیقی حتما باید بر روی یک گلیم و با دستهایی بر روی زانو و سری به پائین افکنده بنشیند و بخواند و پس از پایان آوازش با ادای احترام به حضاری که دائم در حال تشویقش هستند صحنه را ترک کند . آیا تکان دادن حرکات دست , ( حال با هر نیتی ) غیر مجاز است ؛
    چگونه است که در هنگام نگاشتن نقدتان از شهرام ناظری هیچگاه سفر عسرت را بیاد نیاورده اید ؟
    و زمانی که یکی از نظر دهندگان از شما در مورد این آلبوم سئوال میکند تنها پاسختان این است که من فقط یکبار این آلبوم شنیده ام .
    پس از خواندن این نظر شما شک من بیشتر تبدیل به یقین شد , که شما شاید سایر اثار این عزیز را هم بیشتر از یکبار آن هم به صورت گذرا گوش نداده باشید .
    آیا کسی که تنها یک بار یک اثر از خواننده ای را گوش داده باشد شایسته نقد کردن از آن خواننده است ؟ نمیدانم شاید سفر عسرت را بیش از یکبار گوش داده اید اما اقتضای زمان شما را ملزم به نگاشتن چنین پاسخی داده است که در این صورت ، مهر تائیدی زده اید بر نوشتار غرض ورزانه تان.

    عجیب است ؛
    چرا ما ایرانیان اینگونه هستیم ؟ چرا به همین راحتی و تنها در چند خط کوتاه فردی را که سالهاست در عرصه موسیقی ایرانی متحمل زحمات فراوان گشته است اینگونه مورد تاخت و تاز قرار میدهیم .
    شهرام ناظری بی گناه است !!!!
    چرا که هیچگاه تاکنون پاسخ دندان شکنی به منتقدانش نداده است که اگر اینگونه بود هیچگاه به ناحق سخنانی را بر وی نسبت نمبدادند .
    شهرام ناظری بی گناه است !!!
    چرا که موسیقی ایرانی را به جهانیان معرفی کرده است ؛ و جهانیان او پسندیده اند .
    دوست عزیزم جناب پور قناد
    همانطور که جناب کرمیافتی نیز بدان اشاره داشتند در موسیقی ناظری اشکالاتی وجود دارد که دوستان بدان واقفند . اشکالاتی که در صور مختلف در تمام هنرمندان محبوب شما وجود دارند ! هنرمندانی که با توجه به عملکرد ضعیفشان در مقاطعی طولانی هیچگاه شاهد نگاشتن نقدی از جانب شما در مورد آنان نبودیم !
    اما این اشکالات هیچگاه نمیتواند شهرت و اعتبار و حتی هنر بزرگمردی چون ناظری را که تعداد آثار بر جای مانده از وی دو برابر تعداد سالیان عمر من و شماست ؛ زیر سئوال برد .

    آیا بهتر نیست بجای آنکه اینگونه این بزرگ را مورد آماج حملات مان قرار دهیم ؛ افتخار کنیم به حضور چنین هنرمندی قبل از آنکه به سرنوشت عزیز از دست رفته ای چون مشکاتیان دچار شود ؟

    با تشکر از شما .
    با مهر و احترام ؛
    محمد جواد صحافی

  • سجاد پور قناد . . .
    من یک مخاطب غیر حرفه ای هستم و همانند دیگر نظر دهنده ها نظرم را به صورت حرفه ای بیان نمیکنم و تنها به عنوان یکی از شنوندگان موسیقی شهرام ناظری و علاقه مندان به وی است که نظر میدهم .
    از ادبیاتت کاملا مشخص است که هیچ ادبی نداری و از آنجایی که بزرگی فرموده ” ادب از که آموختی از بی ادبان ” من هم همانند خودت با تو سخن میگویم .
    تمام مطلب را خواندم و کامنت ها را هم به طور دقیق خواندم به این دلیل که در تمامی نظرات ؛ مخاطبین را محکوم کرده ای به این که با دقت نظرت را نخوانده اند .
    اولا به تو باید یک تسلیت گفت به دلیل آنکه نظرات برپارتر و از لحاظ فنی فنی تر از چند خط نوشته تو بود .
    در هیچکدام از نوشته ها جانب ادب را رعایت نکرده ای که این یک علت عمده است برای غرض ورزی ات با شهرام ناظری . به عنوان مثال کامنت فردی با نام کرمیافتی که بسیار مودبانه و در نهایت ادب و بسیار فنی نگاشته شده بود را پاسخی داده ای که نشان از به اصطلاح امروزی ها کم آوردنت دارد و ناگزیر مثال گاومیش و کمانچه را زده ای و یا از ظاهر استاد ناظری ایراد گرفته ای که ریشه در اعتقادات شخصی وی دارد .
    دوما تو خود از همان نسلی هستی که گاو میش را از سازی مقدس چون کمانچه تشخیص نمیدهی که اگر تشخیص میدادی هیچگاه تقدس این ساز را زیر سئوال نمیبردی .
    سوما کاملا مشخص است که شما نیز در هنگام نوشتن این چند سطر با توجه به حال و روز آن شب و روزت !! این مطلب را نوشته ای وهم اکنون نیز در حال و روز این شب وروزت مشکوکم که اینگونه غیر منطقی از پس لرزه های یک نظر چند خطی پاسخی چند صفحه ای تنها بخاطر توجیه نوشته غلطت جواب مینویسی.
    اشاره داشتی به تائید اساتید موسیقی از شهرام ناظری که تنها صرق نگرش مادی شان به هنر وی را تائید میکنند . مثلا چکناواریان پول میگیرد تا ناظری را تائید کند .
    پژمان طاهری و سلطانی و غیره هم صد در صد بخاطر پول ناظری را تائید میکنند .
    چقدر جالب است . فکر میکردم شهرت شهرام ناظری از صدای سخن عشق و لولیان و سفر عسرت و مانند اینها بدسته آمده . چه خیال خامی !!
    اما جالب است در مورد روشن روان اشاره داشتی که باید او را دیده و از او بپرسی . باید عارض شوم که دست تو کوتاه است و خرما بر نخیل که افرادی چون تو آرزوی عکس انداختن در کنار بزرگی چون روشن رواندارند تاچه رسد به آنکه از او در مورد شهرام ناظری سئوال بپرسی . شما اگر ذره ای ارتباط با افرادی مثب روشن روان داشتی ذره ای هم از آنها الگو برداری میکردی نه آنکه برای جمع کردن نظرات و افزایش آمار بازدید سایت ات دست به هر یاوه گویی و تفرقه فراکنی بزنی تا عده اندکی از هم فکرانت را راضی نگهداری .
    در ضمن به یاد داشته باش که ” نه هر که سر بتراشد قلندری داند ” .
    شما تحلیلگر خوبی هستی اما هنوز به قد و قواره های نقد از ناظری نرسیده ای . درست است که سراج از آن زمان تاکنون خوب مانده اما تو خودت در آن موقع که صدای سخن عشق از تنبور پور ناظری ها بیرون می آمد کجا بودی و نمره املای آن زمانت چند بود ؟
    بهتر است از نظرات کارشناسانه دوستان ( نه من ) که به مراتب بهتر از مطلب توست الگو برداری کنی تا دیگر مجبور نشوی از کلماتی تکراری مثل تنور و غیره برای محکوم کردن دیگران استفاده کنی .
    ممنونم از این که مطلبت باعث شد تا بیشتر به بزرگی آثار و همچنین تشخص ناظری ارادت پیدا کنم به قول آن شاعر : عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد “

  • در پاسخ به گلسای عزیز! دوست من! نوشته شما را خواندم، مثل بعضی از نوشته هایی که گاه در این سایت حذف میشوند فاقد نکته خاصی در مورد نوشته بود (رد یا تایید قسمت خاصی) فقط به یکسری از نکات جدی و غیر جدی که در متن بود پرداخته بودید آن هم بصورت در هم و طوری نوشتید که قصد برقراری یک دیالوگ را ندارید (مخصوصا در قسمتهای پایانی کاملا مشخص است) البته این ترش رویی شما برای من قابل درک است. وقتی فردی بدون دلیل بی اندازه در ذهن کسی بزرگ شود و با گذشت زمان به تابو تبدیل شود با یک نقد ساده زیر سئوال میرود، بعضی از هوا داران که هنوز نمیدانند چرا هوای آن فرد را دارند، بدون اینکه بتوانند دلیلی را مطرح کنند شروع به پرخاش میکنند… با این تند گویی ها و تند خویی ها نه فالشی ژوست میشود نه ریتم از ضرب در رفته ای به میزان می آید نه اثر سطحی، عمقی میشود.
    شما خودتان خوب میدانید که کجای نوشته حالت طنز آمیز داشته کجا جدی بوده و … پس نیازی به توضیح ندارد، شما در این مقطع تصمیم گرفتید به هر چیزی بند کنید و داشتید میگشتید که یک سیبیل و یک کمانچه پیدا کنید که بگویید بله این نقد نیست و هجو است! این سیبیل مقدس خدمت شما تا خودتان را گول بزنید و این بحث را منحرف کنید بلکه کمی از درد اولیه بکاهد.
    این هم که نظر شما بر خلاف نظرات اینچنینی حذف نشد به این خاطر بود که دیگ عصبانیت شما رو به انفجار نرود.

    در پاسخ به آقای صحافی عزیز
    ۱- البته من نمیدانم که آقای دکتر کرمیافتی منتظر چه مطلبی بودند ولی فکر میکنم برای نگاهی اجمالی به کارنامه یک هنرمند، باید مطلب همینقدر مختصر و مفید (به عقیده من) باشد.
    ۲- دوست عزیز چرا علاقه دارید با تغییر دادن گفته من بحث را به مسیر دیگری بکشید؟! من در پاراگراف سوم صفت کارکشته را برای آقای شجریان به کار بردم! شما این صفت را با پاراگراف بعدی مخلوط کردید که چه نتیجه ای بگیرید؟! امیدوارم این اشکال یک اشتباه کوچک و بدون غرض باشد.
    ۳- من حیرانی را تخریب نکردم و فقط از تغییرات ناظری در آن اثر به عنوان کج راهه ای یاد کردم که بعدها فاصله ناظری را از مسیر سالم خود زیاد کرد (شاید شما هم اشتباه آن دوستمان را در خواندن “هرچند هم این آواز و هم مجموع اثر میتوانست نمره قبولی را در کارنامه ناظری داشته باشد” داشتید و گمان کردید من گفتم “نتوانست”! نخیر من آلبوم حیرانی را با چشم پوشی از یکسری تغییرات ناخوشایند، کلا اثر خوبی میدانم.
    ۴- شما گفتید: “آیا تکان دادن حرکات دست , ( حال با هر نیتی ) غیر مجاز است ” یاد آن مثلی افتادم که کسی پیش شیخی رفته بود و دستش را چرخاند و گفت:”این جای ایراد دارد؟!” شیخ گفت: “نه” بعد آن دستش را چرخاند و باز پرسید و شیخ گفت: “نه” بعد کمرش را تکان داد و پرسید، شیخ گفت:”نه” بعد همه آنها را همزمان اجرا کرد و به رقص درآمد و از شیخ پرسید: “پس چرا میگویی این حرام است؟!” ماجرای ما هم چنین شده! تکان دادن دست و سر و پا و … هیچ ایرادی ندارد تا آنجا که “به هویت یک اثر کمک کند.”
    گاهی یک نگاه کردن به نوازنده از طرف خواننده، وقتی بی جا باشد میتواند، قلم منتقدانی را به حرکت در آورد! زدن کروات گل گلی و پوشیدن تی شرت و … هیچ اشکالی ندارد ولی یک رهبر ارکستر میتواند با چنین شمایلی روی صحنه بیاید؟!
    زدن لبخند هیچ اشکالی ندارد ولی کجا؟! پس لطفا نپرسید آیا شما کنسرت دادن با قیافه عبوس را دوست دارید یا روی زمین نشستن (که این آخری را به شدت نفی میکنم به دلایل مختلف) یا … برای من فضا مهم است و اتمسفری که هنرمند میسازد در اجرا.
    همانطور که دیدید در مورد کارنامه چکنواریان نوشتم، با شوخی کردن با مخاطب در اجرا مخالف نیستم ولی با تغییر کاربری ارکستر سمفونیک به کارناوال شادی مخالفم! شوخی یکبار، دوبار، سه بار نه همیشه!
    ۵- در مورد سفر عسرت و کارهای دیگری که توجهم را جلب کرده بارها و بارها عرض کردم وقتی قرار است برآیند را ببینیم نمیتوانیم در مورد فقط یک آلبوم اگر هم شاهکار باشد (که سفر عسرت به عقیده من شاهکار نبود ولی اثر خوبی است) قضاوتم را تغییر دهم. خواهش میکنم مطالبی که در پست ها قبلی پرسیده شده و جواب داده شده را یا مطرح نکنید یا اگر مطرح میکنید رو به جلو باشد و نسبت به پاسخ من ادامه دهید که باعث کسالت بار شدن نوشته نشود.
    ۶- این که تکرار میکنید شهرام ناظری بی گناه است دلیلش چیست؟! آیا به این خاطر که یکی از آلبومهایش را یکبار گوش کردم تمام این اشکالاتی که در مقاله نوشتم را میخواهید تکذیب کنید؟! چقدر گشتید تا این را پیدا کردید در نوشته من؟!
    دوست گرامی چرا تلاش میکنید با مطرح کردن یک مسئله کوچک کل صورت مسئله را پاک کنید؟ من یکبار به طور کامل (و البته بارها بصورت کلیپ هایی که روی یوتیوب بود) این کار را شنیدم و میتوانم قضاوتی داشته باشم که در مورد قضاوتم روی این اثر میتوانیم صحبت کنیم ولی اینجا من دارم در مورد یک “کل” صحبت میکنم. مثلا وقتی از ریتم های مورد استفاده آقای پایور صحبت میکنیم، میگویم گرایش اصلی ایشان استفاده از ریتمهای غیر لنگ بود و شما بگویید نه یک کار لنگ هم دارد…! فکر کنم بسیار زیاد در هر پست در مورد این مسئله صحبت کردم و نیازی به توضیح بیشتر نیست.
    ۷- اولا لازم است تکرار کنم که هیچ دلیلی ندارد من یا شما یا هر کس دیگری در مورد هر هنرمندی اظهار نظر کند. اطلاعات و شنیده ها و هزار دلیل دیگر میتواند تاثیر گذار باشد در انتخاب کسی که در مورد آن نقد مینویسیم. دوما اگر من در مورد شخصیتی، بی دلیل تعریفی کرده ام یا صفتی نابجا به کار برده ام، بفرمایید تا اصلاح شود. اگر نمودار فعالیت شهرام ناظری رو به پائین یا رو به بالا بود مینویسم. سوما اینکه بخواهیم زمان فعالیت یک هنرمند را با سن منتقد مقایسه کنیم شبیه گشتن دنبال پرتقال فروش خنده دار و بی معناست. ما در مورد یک کار نامه هنری صحبت میکنیم که مربوط به تاریخ است و به سن و سال کسی مربوط نمیشود که بگویید آقای ناظری جای پدرت است و …!
    ۸- اولا خواهش میکنم جایگاه هنری آقای مشکاتیان را با هنرمندی مثل آقای ناظری مقایسه نفرمایید دوما همان مرحوم مشکاتیان که آن مقاله “چرا مشکاتیان؟” را در موردش نوشتم هم در زمان حیات پر برکتشان مورد رو در بایستی بنده قرار نگرفتند و با اینکه من هم در کنار دوستان دیگر، جزو دعوت کنندگان از ایشان برای آن حرکت بزرگ بودیم، نظرم را در مورد کنسرتشان بدون ملاحظه خاصی روی سایت گذاشتم و به ایشان هم تقدیم کردیم.
    مطمئن باشید همین نوشته ها میتواند حداقل گوش خواننده هایی را که آن را خواندند، در حین اجرا تیز تر کند و آنها سعی کنند، برنامه هایشان را تمیزتر و با دقت تر اجرا کنند.

  • آفرین بر حوصله، دقت و سعه صدر سجاد پورقناد عزیز! که با این وسواس یک یک نظرات حتی بی ادبانه بعضی را پاسخ می دهد. لطفا این حرکت را در مورد سایر خوانندگان نیز ادامه دهید و بی شک این روند باعث پیشرفت موسیقی ایران خواهد شد.

  • دوست عزیز جناب پور قناد
    متاسفانه شما عزیز باز هم در پاسخ به این جانب همانند اکثر نظرات طفره رفته و در برخی موارد سئوال را با سئوال پاسخ دادید .
    ببینید دوست عزیز ،
    حرکات دست با قر کمر دادن و رقصیدن در میان میدان بسیار تفاوت دارد . بنده به هیچ وجه در این میان قصد ندارم که دلیل حرکات دست ناظری را توجیه کنم اما مطمئن هستم که منظور ایشان نه توجیح رقصشان است و نه تکان دادن کمر .کما اینکه شما ناظری را به عنوان یک خواننده خوب قبول دارید و نه یک رقاص ! که از حرکات دستش ایراد میگیرد من و شما موظف هستیم که تنها در مورد شیوه خوانش او نظر دهیم ان هم منصفانه و نه مغرضانه !
    و اما در مورد سفر عسرت ؛ من جواب از شما در مورد سفر عسرت ندیدم هر آنچه در مورد این اثر بوده شما از آن طفره رفته اید و پاسخ در خوری را نداده اید .
    تنها در یکی از نظرات بیان کرده اید که فقط یکبار این آلبوم را گوش داده اید و آن را کار خوبی میدانید ! حقیر نیز از شما سئوال کردم آیا با یکبار گوش دادن به اثری میتوان خواننده آن اثر را نقد کرد ؟
    آیا پاسخی شنیدم ؟
    خیر .
    شما فرموده اید میخواهید برآیند را ببینید !!!
    خوب ، پس چرا وارد جزئیات گشتید ؟ و قسمتی از اواز یار مرا غار مرا را تحلیل کردید و قسمتی از آلبوم حیرانی را نقد کردید و شور انگیز را تحلیل نمودید و به قسمتی از آواز ناکوک کنسرت تبریز ایراد گرفتید ؟ این برآیند است ؟
    شما نام بخشی از بخش یک آلبوم را کلی گویی خطاب میکنید ؟ اما در مورد سفر عسرت و سفر به دیگر سو که از شاهکار های ناظری هستند سخنی به میان نمی آورید چون میخواهید وارد جزئیات نشوید ؟
    معنی این کار چیست ؟
    من در کدامین قسمت نوشتارم نگاشته ام که چون شما تنها یکبار به شهرام ناظری گوش داده اید (بگذریم از آنکه یکبار گوش فرا دادن به اثری چون سفر عسرت و سپس اظهار نظر در مورد آن عملیست که از موسیقیدانی چون شما بعید است )پس او بی گناه است .
    بنده گفته ام : هیچگاه با یکبار گوش دادن به یک اثری نمیتوان خواننده آن اثر را نقد کرد .
    به شما پیشنهاد میکنم حتما بیش از یکبار سفر عسرت را گوش کنید !
    اری او بیگناه است چون هیچگاه پاسخ منتقدانش را نداده که اگر اینگونه بود هیچگاه چنین هجمه ها و جو سازی های بیهوده بر علیه وی از جانب شما صورت نمیگرفت .
    دوست عزیز تر از جانم!اتفاقا بنده کاملا مخالف نظر شما را دارم ؛ هر کسی که بیش از یکبار !! یک آلبوم موسیقی را آنهم با دقت گوش داده است حق دارد و میتواند در مورد هنرمند و موسیقی اش اظهار نظر کند چون او موسیقی را میشناسد . اما باید نظر دهنده مراقب باشد که هیچگاه تهمت و ناسزایی را برای اثبات حقانیت خود نه به هنر مند نسبت دهد و نه به دوستداران و یا مخالفان آن .
    ببینید دوست عزیز شما بازهم از دادن پاسخ به این جانب طفره رفتید …
    در سطور بالا خود گفته اید خوانندگان انگشت شمار دیگری نیز اجازه فعالیت داشتند ولی به خاطر همکاری کمتر با استادان به نام آن دوره موسیقی ایران از جمله، مشکاتیان، علیزاده و لطفی، کمتر مورد توجه بودند .
    اگر شما چنین مطلبی را نگاشته اید لابد به صحت آن اطمینان دارید و چنین عزیزانی را میشناسید .
    خوب !! اصلا کار سختی نیست شما قرار نیست دنبال پرتغال فروش بگردید کافیست فقط نام کسانی را که با اطمینان سخن از آنان میرانید ببرید و تعدادی از آلبومهای آن زمانشان را نیز برایمان بازگو کنید .
    آیا برایتان سخت است ؟
    یا نمیدانید ؟
    یا اصلا چنین افرادی وجود ندارند ؟
    جناب اقای سجاد پور قناد عزیز ،
    از شما بزرگوار خواهشمندم مغالطه نفرمائید
    بنده هیچگاه نگفتم او جای پدرت است !!
    شما این صفت را بکار بردید که چه نتیجه ای بگیرید؟! امیدوارم این اشکال یک اشتباه کوچک و بدون غرض باشد…
    اقای ناظری به حق به تعداد دوبرابر سالیان عمر و من و شما آلبوم منتشر کرده و شما یکی دو تااز قطعات آوازی و تصنیفهای آنها را با معلومات خودتان به باد انتقاد میگیرید و ادعای کلی گویی هم میکنید ؟
    و اما در مورد قیاس جایگاه مشکاتیان و ناظری . من هیچگاه جایگاه این دو عزیز را با یکدیگر مقایسه نکرده ام و هیچگاه نیز در این کار را نخواهم کرد که هر کدام از این عزیزان جایگاه خاص خود را در بین اهالی موسیقی و موسیقی دوستان دارند .

    شهرت و اعتبار فردی بیهوده به دست نمی آید و هیچگاه اتفاقی نیست که اگر اینگونه میبود هیچگاه ماندگاری نداشت .

    خاک پایتان ؛
    محمد جواد صحافی

  • حرف که زیاده ولی بنده مشکل و گره ی اصلی را در این نکته می بینم که جناب پورقناد آثار را گذرا گوش می کنند در حالیکه هر اثری را برای نقد حداقل باید سه بار گوش کرد، حال از این بگذریم که آثار ناظری مخصوصا آلبومی مثل سفر به دیگر سو به دلیل فضای سنگین و نویی که دارند حتما باید چندین بار شنیده شوند تا درک شوند ملودی ها و ریتم ها و مهم تر از آن حس کار!۱… See More

    البته درست است که استاد ناظری در بعضی از اجراهای زنده ی خود جاهایی را شاید فالش بخواند ولی خب این یک نکته ی عادی است
    در هر صورت بنده مشکل را در دو چیز می بینم یک اینکه جناب پورقناد با دقت آثار را گوش نمی کنند و دوم اینکه تمام معیار سبک و سنگینی یک اثر هنری را در قدرت فنی و آن هم فقط در ژوست خواندن خواننده می بینند در حالیکه برای ارزش گذاری یک اثر هنری هزاران مورد باید در کار دخالت داد
    و البته نکته ی سوم دیگر هم در این است که بدبینی آقای پورقناد که نمی دانم دلیلش چیست اجازه نداده که روحشان با آثار روح افزای ناظری ارتباط برقرار کند

    هر که شد محرم دل در حرم یار بماند. وان که این کار ندانست در انکار بماند

    در نهایت امیدوارم انرژیمان برای اعمالی خرج شود که برای خودمان و هنرمان و آیندمان مفید باشد نه اینکه فقط برای اصالت بخشیدن و به زورچپوندن سلیقمان بر مخاطب ساعت ها وقتمان را تلف کنیم

    در پایان هم سجاد جان عزیزم، کامنت ها را فیلتر نکن
    اگر هم توهین آمیز باشد اگر هم مخالف نظرت باشد فیلتر نکن

    سردبیر سایت مثل یک خداست، خدا هیچ وقت جلوی دهن بندش رو نمی گیره که فحش میده

    هر کامنت نشان شخصیت صاحبش هست
    و مسئول هر کامنت صاحبش است
    اختیار را در سایتت تبدیل به جبر نکن
    هر کس اختیار دارد حرفی بزند حتی این حرف مثل آتش باشد

    تو نمی تونی بگی این آتش نباید باشه
    حال ندارم صحبت کنم ولی بدان هزاران حرف در مورد این تایید کردن کامنت ها دارم
    گرچه که بعضی دوستان به من خبر رساندند که کامنتشان برای صفحه ی شما هم توهین آمیز نبوده و فقط شما برای اینکه با آنها مخالف بودید نظرشان را فیلتریدید

  • در پاسخ به آقای موسوی
    ۱-اولا دوست گرامی اگر منظور شما همان سفر عسرت کذایی است! چطور آن را شامل تمام آثار دانستید نمیدانم! دوما یک اثر وقتی از حدی سطحش پائینتر باشد اصلا نیازی نیست که دو بار گوش کنید حتی یکبار گوش کردن آن هم کفایت میکند مثل همین “حرف و گفت و صوت را بر هم زنم” که برای پیچیدن نسخه یک خواننده به تنهایی کفایت میکند. البته نه این فقط شامل آثار سطح پایین نمیشود، خیلی از آثار سطح بالا هم سهل و ممتنع هستند و با یکبار شنیدن درک میشوند. ضمن اینکه سفر به دیگر سو را غیر از اینکه زنده دیدم بارها هم کاستش را گوش کردم (البته نه به خاطر استاد شما بلکه به خاطر سه تار نوازی هایش!)
    ۲- فرمودید: “البته درست است که استاد ناظری در بعضی از اجراهای زنده ی خود جاهایی را شاید فالش بخواند ولی خب این یک نکته ی عادی است” ! در “بعضی از اجرا های زنده” و “بعضی جاها” …! نیازی به توضیح نمیبینم!
    چطور به این نتیجه رسیدید که تمام معیار سبک و سنگینی یک اثر هنری را مسائل ابتدایی آن میبینم! نخیر اشتباه نفرمایید، تمام مسائل یک اثر بسیار بیشتر از اینهاست ولی اینقدر این کنسرت ها ضعیف است که در پله اول مانده اند چه برسد به پله های بعدی! من نگذاشتم توانایی ذهنی و شنیداریم را به افیون این فالش خوانی ها و مبتذل خوانی ها عادت دهم و بهتر که محرم این فالش نباشم!
    ۳- خواستید که کامنت ها فیلتر نشود، حتی اگر توهین آمیز باشد. نمیدانم چرا این خواهش را کردید، شما که از اخلاقیات من اطلاع دارید و میزان صبر و اخلاق کاری ام را خوب میشناسید. از نوشته هایی که زیر این مطلب قرار گرفته بیشتر از یکی دو تا فیلتر نشده آنها هم توهین آمیز و یا بی ارتباط بوده. من و شما و دیگر دوستان باید بیاموزیم که وقتی در مورد مسئله ای حرف خاصی نداریم بی دلیل به هوچی گری و هرزه نگاری نپردازیم. یک ادعاهایی درست یا غلط مطرح شده، میشود به صورت علمی به بحث روی آن پرداخت. شما که خود صاحب سایت هستید اکسس به همه میدهید برای نوشتن هر چیزی در سایت؟!
    آقای موسوی شما الان یک شخصیت واقعی هستید و درباره ادعایی که کردید باید پاسخگو باشید، چه کسی چه کامنتی را گذاشته که شرایط گفته شده را داشته و آزاد نشده؟ حتما به این تهمت باید جواب بدهید.
    راستی وقتی حال نوشتن را هم ندارید لطفا بروید وقتی حال دارید تشریف بیاورید…

    در پاسخ آقای صحافی
    ۱- درباره اینکه آقای ناظری رقاص است یا خواننده، مطمئنا تخصص ایشان خوانندگی است و آن مثالی هم که آوردم مثال بود و نقل قولی از زندگی نامه این خواننده نبود که اینطور پاسخ من را دادید. بنده در مورد عواملی صحبت کردم که وقتی در کنار هم قرار میگیرند تشکیل هویتی خاص را میدهند، مثل اجزای یک ماشین که قبل از به هم پیوستن خصوصیت ماشین را ندارند. یک خواننده یا نوازنده از لحظه ای که تبلیغات کنسرتش را آغاز میکند تا زمانی که از روی سن پایین می آید، همه اعمالش تشکیل یک هویت را میدهد که روی کلیت برداشت ما از اثر تاثیر گذار است پس میتواند نقد شود.
    راستی این ماشین هم که گفتم مثال بود لطفا ننویسید که چرا هنرمند را با ماشین مقایسه میکنید! (یا شما به هنر ماشینی اعتقاد دارید!)
    ۲- من دلیلی ندارد که در مورد سفر عسرت طفره بروم دوست عزیز! همین امروز هم یکبار دیگر این کار را شنیدم و هر وقت هم دوست داشته باشم میتوانم آنرا بشنوم و عرض کردم شاید سالها پیش از آنکه شما فرخ لایقی و ساز زدن و کارهایش را بشنوید من با ایشان از نزدیک (به واسطه یکی از نزدیکانشان) آشنا بودم و با هم ساز هم زدیم در محافلی… نه با ایشان رو در بایستی دارم نه با آقای ناظری و صد البته با شما که قرار باشد طفره بروم!
    اگر به این اثر نپرداختم به این خاطر بود که بحث را به انحراف میکشید و میدانید خیلی از دوستان (شاید هم شخص شخیص شما!) منتظر چنین فرصتی هستند. همانطور که عرض کردم اگر قرار باشد در مورد استثناها صحبت کنیم در جمع بندی دچار مشکل میشویم.
    ۳- نمیدانم برای چندمین بار است که عرض میکنم وقتی در مورد کلیات صحبت میکنیم نمیتوانیم وارد جزئیات شویم، اگر در مورد یار مرا غار مرا صحبت میکنم، چه دانستم که این سودا و رو سر بنه به بالین و … هم در کارنامه ایشان هست. پس آواز مولانایی خوب در کارنامه ایشان هست و “بیشتر” اینها مربوط به دهه ۶۰ است. بعد از این دهه یک سفر عسرت است که گیریم ۲۰ هم باشد از ۲۰ یکی دو تاست نه اصلا ۳ تاست! آیا معدل را تغییر میدهد؟! خیلی فهم این مسئله ساده سخت است که در هر پست باید یکبار از اول توضیح بدهم؟!
    ۴- بسته به اینکه چه اثری هست میشود در موردش صحبت کرد؛ یک قطعه کلاسیک از بتهوون را مثال میزنم، مثلا موومان ۱ کنسرتو ویولونش را معروف است که نوازندگان ۴۰ سال به بالا باید بزنند برای درکش ولی موومان سوم این اثر چنین نیست. اولی سالها باید شنیده شود تا درک شود دومی با یکبار شنیدن درک میشود و حتما ماجرای اجرای این قطعه و عکس العمل بتهوون به مردم را شنیده اید.
    ۵- نوشتید: “من در کدامین قسمت نوشتارم نگاشته ام که چون شما تنها یکبار به شهرام ناظری گوش داده اید ” کجای نوشته من چنین چیزی را دید؟ بفرمایید تا پاسخ دهم.
    ۶- اینجا هم نتیجه گیری شاهکاری کردید! : “اری او بیگناه است چون هیچگاه پاسخ منتقدانش را نداده که اگر اینگونه بود هیچگاه چنین هجمه ها و جو سازی های بیهوده بر علیه وی از جانب شما صورت نمیگرفت .” اگر خودتان متوجه فرمایشتان شدید یکبار دیگر توضیح دهید شاید ما هم متوجه شدیم!
    ۷- خوب است که اینجا بالاخره از مرکب شیطان پیاده شدید و به اصل نوشته من رجوع کردید! بله خوانندگان مشهور و غیر مشهور زیادی آن زمان اجازه فعالیت داشتند مثل آقای سراج، رحیمی، محمدیان و … آلبومهایشان را هم خودتان سرچ کنید پیدا کنید، هنوز در بازار هستند.
    ۸- شما نفرمودید او جای پدرت است ولی فرمودید: “تعداد آثار بر جای مانده از وی دو برابر تعداد سالیان عمر من و شماست ” همان معنی عوامانه را میدهد، یعنی بدون اینکه در مورد کیفیت اثر صحبت کنید در مورد مقایسه سن و سال ما صحبت میکنید! مثل این است که بگویید او جای پدرت است. “شما این صفت را بکار بردید که چه نتیجه ای بگیرید؟! امیدوارم این اشکال یک اشتباه کوچک و بدون غرض باشد…” این قسمت هم خیلی خنده دار بود که شما سعی کردید از این مثال من یک جوابی بسازید مانند چیزی که یکبار در پاسخ شما گفتم! لطفا این ادا درآوردن های کودکانه را کنار بگذارید دوست من.

    راستی دوست ندارم یک نوشته موزیانه از دوستم بخوانم و آخرش هم مثل هویجی که به خرگوش داده میشود بنویسند “خاک پیایتان” …!
    لطفا از این به بعد روی شماره پاسخ دهید تا دقیقا بتوانیم بحث را پیش ببریم.

  • از زمانی که این مقاله را روی سایت دیدم هر روز به قسمت نظرات سر میزنم و دست و پا زدن یک عده جوان را می بینم که به هر زوری شده قصد دارند پوشش بدهند ضعف هنرمند مورد علاقه شان را….
    از کجا فهمیدم جوانند! طبیعی است ، از نگارش آنها و چند سایتی که از خودشان به جا گذاشتند .
    توصیه من به پور قناد این است که بی خود احساسات این جوانان را جریحه دار نکند و کار سابق خودش را ادامه بدهد.
    همه این جوانها نمونه ها را دانلود کردند و شنیدند ولی برای حفظ آبرو می خواهند از اصل مطلبی که گفتی در مقاله فرار کنند.
    آنها بی تقصیرند ، شاید عشق زیادی به شهرام و موسیقی سنتی آنها را به اینجا رسانده. اینها هر چند روز آمدند و یکی پس از دیگری قدرت گول زدن پور قناد را در خودشان تست کردند ولی پور قناد ول کن ماجرا نبوده و مثل همیشه با دقت نوشته آنها را زیر نظر گرفته .
    برای ما خارج نشینان هم پی گیری اینها لطفی دارد و می خوانیم و گاهی هم می خندیم!!

  • بنده هیچگاه نگفتم که حافظ ناظری به کج راهه رفته است. اتفاقا به نظر من طرزلباس پوشیدن ایشان (که به نظر شما مبتذل است) از نظر من هیچ اشکالی ندارد. من وارد بحث حافظ نمی شوم چون جایش نیست. اما در مورد باند بازی و فرزند سالاری کاملا نظر مخالف شما را دارم و عرض کرده بودم که اصرار خ.اننده های کنسرتی ما مثل شجریان و ناظری برای همراه کردن فرزندانشان تضییع حقوق افراد لایق تر است و مانع در تریبون قرار گرفتن آنها می شود، که شما رد فرموده اید. در جواب نظر قبلی من، شما خود شما به نوعی حرف مرا تصدیق کرده اید. این افرادی که شما در جواب من فرموده اید “هستندکه موسیقی خوب ارایه می کنند” کجا هستند پس؟ چرا مردم نمی شناسند؟ (این قسمت رانگه می دارم برای مطلب شما درباره ی حافظ).
    اما، آقای پورقناد تلاش دارند این مطلب را منتقل کنند که نظر ایشان نظر موسیقیدانهای بزرگ این مملکت و افراد فرهیخته است. به موزیسین های بزرک دیگری که از ناظری تمجید کرده و پیان تبریک داده اند فاکتور می گیرم چون سایر دوستان اشاره کردند. از منتقدان غربی هم صرفنظر می کنم چون یا موسیقی ایرانی نمی شناسند و یابه گفته اقای پورقناد، “گروهی هستند سازمان یافته برای نایودی موسیقی ایران”. فقط چند نفری که گفته هایشان به نوعی جواب به گفته های آقای پوذقناد است:
    ماهنامه فرهنگ و آهنگ، سال پنجم، شماره ۳۹، مهر و آبان ۱۳۸۱، صفحه ۲۸ و ۲۹
    مصاحبه با خانم آنی اصلانیان سولیست ارکستر موسیقی ارمنستان. خوشبختانه مصاحبه بعد از کنسرت مشترک ناظری و گروه انجام شده، و مسلما خانم اصلانیان نه ایرانی است که بخواهد تعارف کند و کل آشنایی ایشان با جناب ناظری بر می گردد به ۴ روزی که برای تمرین با ارکستر ارمنستان، شهرام ناظری به ارمنستان سفر کرده بود. قرار به همکاری مجدد نیست و منفعت مالی هم نمی تواند در کار باشد. به نظر نمی رسد که ایشان دلیلی برای تمجید بدون دلیل از شهرام ناظری داشته باشند.عین جملات ایشان را بخوانید.
    آقای ناظری هنرمند بسیار با احساس، دوست داشتنی و بزرگی است. با وجودی که با خواندن ایشان آشنایی نداشتیم، ولی از حالت خواندن که بسیار با احساس بود، لذت می بردیم. آقای ناظری این حس را در یک یک اعضای گروه نیز منتقل کرده بودند و به همین دلیل هم برنامه بسیار موفقی بود. “”همچنین ایشان در ریتم بسیار قوی هستند”””.
    جالب این است که موزیسسن های غربی و حتی هندی و عرب، همیشه موسیقیدانهای ایرانی را به ضعف در ریتم متهم می کنند که البته به دلیل آوازی بودن موسیقی ما تا حدود زیادی حق دارند. امیدوارم آقای پورقناد باز نفرمایند که ایشان به دلیل زد و بند و … این سخنان را در مورد ناظری گفته اند.
    و همچنین واقعا از نحوه برخورد آقای پورقناد شگفت زده ام. “راستی به جناب فیروزی بگویید که ……” چه معنی دارد؟ اگر منظور مسخره کردن آقای فیروزی است که باید برای جناب پورقناد فقط تاسف خورد. اگر متهم کردن حقیر به دروغگویی است ، که این را برداشت می کنم، خوسبختانه با تلاش زیاد توانستم مصاحبه ای را پیدا کنم که اقای فیروزی در مورد فعالیتهای اخیر خود صحبت می کنند. از اولین کنسرتهای پیش از انقلاب تا کنسرت اخیر با شجریان و گروه اوا. جالب اینن است که از کارهای اخیرشان فقط از کنسرت “سعدآباد” که همان کاری است که جناب پورقناد “سطحی و دم دستی” می نامند، تعریف کرده اند “کار خیلی تنظیم بود” . عین جملات را بخوانید: صحبت از تنظیم کار می کنند و خاص بودن و اینکه خیلی ها از آن تقلید کرده اند.
    http://www.nashakiba.com/pgm19.html

    “آخرین کاری که کردیم از سال ۱۳۸۰ شروع شد، گروه مولوی، که یه سری کارهای جدیدی بود که در نوع خودش اون نوع از موسیقی خیلی اثرگذار بود. “”با سه تا ساز بود در دستگاه نوا، ولی هر سه ساز، هر کدوم، برای خودشون چیز دیگری می‏نواختن و اون حالت اونیسون و یکنواخت موسیقی ایرانی رو نداشت، خیلی کار تنظیم بود””، یه کار جدیدی بود و خیلی گل کرد و خیلی بعد از اون اومدن از روی اون کپی کردن که اون کار رو انجام بدن. حدودا در سال ۱۳۸۰ شروع کردیم به کار و وقتی حاضر شد کنسرت‏های خیلی زیادی در تهران و شهرستان‏ها دادیم و هم خارج از کشور تورهای مختلفی رفتیم و کنسرت دادیم و الان هم تقریبا ۲-۳ سالی هست که با آقای ناظری کاری انجام ندادیم.”
    لابد ایشان هم به دلیل زد و بند و تعارف با شهرام ناظری از این کار تعریف می کنند، در جایی در مورد کارهای اخیرشان با گروههای دیگر و از جمله گروه آوا، تعریف خاصی نمی کنند. البته ممکن است، ایشان نیز از موسیقی به اندازه کافی اطلاعات ندارند. یا مثل دیگران شده اند.
    مثل چکناواریان و روحانی که برای پول با هر کسی کار می کنند، مثل استادان کالج مانس نیویورک که برای پول حتی با جهان سومیها کنسرت می دهند، مثل ارکستر سنفونیک لندن که برای پول، اثر حافظ را اجرا می کند، مثل سینا جهان آبادی که تعادل نیروها را در ساز نمی شناسد، مثل شجریان که بدون دانش و اطلاعات ساز می سازد که صدایش کلا فالش است و بعلاوه به دلیل بالا رفتن سن دیگر آوازش ان دلچسبی را ندارد. مثل کیهان کلهر که کلا نواختن سازش فالش است و پر از نویز. مثل قربانی که در بهترین روز از ۲۰ نمره ۱۴ می گیرد. مثل علیزاده منهای کارهای قدیمش ، مثل ذوالفنون جدید و عندلیبی جدید و مثل بقیه افرادی که ایشان در هر مقاله آنها را به فالش بودن و خراب کردن موسیقی و … متهم می کنند. (دقیقا اسم همه این افراد و مشکلات آنها را تنها در جند مطلبی که من از وبسایت شما خوانده ام دیده ام). وای به حال موسیقی ما که به دست این همه انسان نالایق افتاده است!!!!
    آقای پورقتاد در مطلب قبلی در مورد حافظ ناظری نوشتید که نبودن حافظ در رادیو و تلویزیون مانعی بر معروف شدن ایشان نیست چونکه در ایران مردم موسیقیدان را از کنسرت و نوار می شناسند. ذر این مطلب، در جواب یکی از دوستان در مورد ساز تبور و دلایل عمومیت آن فرموده اید که تلویزیون بیشترین اثر را داشته است و وقتی که صدای جلال الدین مخمدیان با تنبورپخش می شد و با این طرز برخورد سعی در کمرنگ کردن نقش صدای ناظری دارید. این همه کنسرت کیخسرو عزیز پورناظری و گروه شمس و شهرام ناظری در سرتاسر جهان را نادیده می گیرید و همچنین فروش نواری که حتی بعد از ۳۰ سال تجدید چاپ شد. من نمی گویم کدامیک درست است، اما شما هر جا که به نفع خودتان است، یک نوع جهت گیری ارایه می کنید. بالاخره تلویزیون موثرتر است یا کنسرت یا نوار؟
    چرا شما سعی دارید ارزش هنری ناظری را به هر صورت پایین بیاورید؟ ارزش مولانا خوانی را هم می خواهید از وی بگیرید؟ درست است در کشور ما همه کردیت به حساب خواننده می رود. کاملا موافقم. اما شما هم نباید پا روی حق بگذارید. چگونه است که اکثر کسانی که با ناظری کار کرده اند، مولانا راانتخاب کرده اند و در همکاری با سایر خواننده ها سهم مولانا بسیار کم شده است؟ لابد می خواهید بگویید انتخاب ساز سه تار در جواب اواز شورانگیز هم کاملا نا مربوط به خوانندگی ناظری است؟ یا جواب آواز با سه تار متبسم در لولیان، یا کنسرت مراکش ناظری که کلهر کمانچه را کنار گذاشته و با سه تار با ناظری همکاری میکند؟ آیا طلایی کسی است که یک کنسرت کامل را با سه تار جواب آواز بدهد مگر با ناظری؟ چرا گروه دستان و متبسم پس از ناظری نه آننقدر مولانا می خوانند و نه آنقدر سه تار استفاده می شود؟ کنسرت ۱۹۹۹ گروه دستان را ببینید.لطفا نگویید که جنس صدای ناظری به سه تار بیشتر هماهنگ است و به همین دلیل “آهنگساز” تصمیم گرفته و آنهم بدون نظر ناظری، چرا که کاملا غیرمنطقی است.
    حتما شما می دانید که صدای پای آب را ناظری به درگلستانه اضافه کرد نه هوشنگ کامکار. می دانید که ملودی آواز و انتخاب شعر “زمستان” (که البته نسخه موجود بدون هماهنگی ناظری و درویشی منتشر شده و نسخه ضبط اتود بوده بوده است) از خود ناظری بوده. در مصاحبه ای از تلویزیون تپش با ناظری و ذوالفنون (سال ۱۹۹۲، اقای غریب افشار، که من می توانم برای شما ارسال کنم) که هر دو حضور دارند، خود شهرام ناظری در حضور ذوالفنون می گوید که هیچ کدام از آثاری که با ذوالفنون اجرا کرده است از پیش تعیین شده نبوده و حتی آهنگهای ساخته ذوالفنون هم از نظر شعر و هم اهنگ با همکاری کامل انتخاب شده اند. مثال دیگر، اثر “نوروز” اجرای کلن ۱۹۹۰ را در نظر بگیرید، آنجایی که ناظری شاهنامه می خواند، آیا به نظر شما ایده علیزاده بوده؟ حتما استفاذه از سازهای بادی و محلی کردی هم نتیجه تصمیم علیزاده بوده که هیچ ربطی به نظر شهرام ناظری نداشته. لابد می دانید که مشکاتیان که شاید با اطلاع ترین موزیسن از شعر نو ایران باشد، در کنسرت اخر خود با ناظری کاملا در تصنیف “امشب همه غمهای …” بخشی از تنظیم را بنا به نظر ناظری تغییر داد؟ به نقل از “آرش کامور”. حتما شما می دانید که آواز “باغ من” کاملا با نظر شهرام ناظری بود و انتخاب شعر هم کاملا با شهرام ناظری بود مثل همان بخشی که “شاد باش …” مولاتا را خواند. آن مصاحبه مشکاتیان در سالهای د ور را به خاطر دارید که می گوید من همیشه دوست داشتم در مرکب خونی نوا روی شعر نو کار کنم ولی وقتی” خواننده” دوست دارد “جان جهان ….. ” را بخواند مجبورم روی شهر سعدی تنظیمش کنم. آقای پورقناد، کمی انصاف داشته باشید.
    همین قشر موسیقیدان و فرهیخته ای که شما داعیه نمایندگیشان را دارید، مگر همانهایی نیستند که به ناظری تقدیرنامه دادند به سبب تلاش در جهت شناساندن مولوی و استفاده اشعار این شاعر (که البته من با تفکرات مولوی مشکل دارم)، اتفاقا این جایزه را هم در یک مراسم در تالار وحدت دادند و عکسهای ان نیز موجود است؟ چرا از عندلیبی تقدیر نشد؟ حتما این افراد تصمیم گیرنده و شجریان که جایزه را داد هم افرادی هستند که شناخت وآگاهی از موسیقی ندارند.
    می فرمایید کیش مهر و نجوا آثار ارزشمندی هستند و باز با مسخره کردن نظر اینجانب، می فرمایید که چون بنده کیش مهر را اثری قابل نمی دانم، مرا با مقایسه با استاد حسن یوسف زمانی تحقیر می کنید. واقعا جالب است که شما مثلا تصنیفهای کیش مهر را حاوی ” موسیقی قوی” می دانید ، و مثلا اثر بسیار زیبای “سفر به دیگر سو” را یک اثر معمولی و دم دستی. همینطور در مورد مولویه. امیدوارم شما یک نقد فنی در مورد یکس از آثار جدید ناظری مثل “سفر به دیگر سو” یا “مولویه ” بنویسید تا ما هم بدانیم که دم دستی بودن یعنی چه. شما که در جامعه م.سیقی هستید ، چه برخوردی را از جامع موسیقی در مورد اثر بسیار ارزشمند “نغمه های ساسانی” دیدید؟ آقای پورقناد ما هم حداقل اگر هنرمند نیستیم با این قشر رفت و امد داریم و فیدبکها را می بینیم.
    بله در مورد مولویه انتقاد بود، اما هیچکدام به صورت مستدل بیان نشد و جسته گریخته چند نفری که بعضا هم اخیرا مشکل شخصی با ناظری دارند (مثل جلیل عندلیبی که حتی در مقاله کیهان بر ضد شجریان و ناظری ۲ سال پیش هم ازهر دو نفر به تندی انتقاد کرد)، آنهم در مجامع خصوصی بیان شد.
    در جواب نظر قبلی من فرمودید که “اثر ” نجوا اثر ارزشمندی است و از شورانگیزو لاله بهار کم ندارد. در جواب دوستی دیگر فرمودید که فقط در مورد یک تصنیفش صحبت کرده اید و انهم از نظر ملودی. واقعا جالب است، کل کنسرت سعدآباد که بیش از ۳ ساعت برنامه بود را ابتدا دم دستی می نامید، بعد می گویید که منظورتان “شیدا شدم” بوده . در جایی در جواب یکی از دوستان که در مورد تصنیف “نمی دانی مگر دردم” کنسرت سعدآباد صحبت کرده اید، می گویید که باید بشنوید و پاسخ دهید و تا جایی که من همه نظرات را خواندم پاسخی نبود؟ چکونه است که “نجوا” به دلیل داشتن یک تصنیف آنهم به دلیل ملودی، قوی است و یا لااقل شما دم دستی اش نمی نامید. ولی کل کنسرت سعدآباد را به دلیل شیدا شدم که آنهم با استناد به جلد سی دی صرفا آهنگی حسی است، دم دستی است.
    شیدا شدم را به حق ساده می دانید، و مرا سرزنش می کنید که چرا کیش مهر را ساده می دانم چون به نظر شما “قابل پیش بینی ” نیست. واقعا سوالی که دارم این است که در کجای “سفر عسرت” قابل پیش بینی است”. در همان کنسرت سعدآباد تصنیف “بازآمدم چون عید نو” اجرا شد که گردش ملودی بی نظیری داشت. حتی نمی توان آنرا در قالب یک دستکاه جای داد. کجای “باز آمدم” قابل پیش بینی است؟ کجای ملودی مشکل دارد؟ بگویید ما نیز مطلع شویم.
    در مورد حرکت سر و دست ناظری و لباس پوشیدنش ایراد گرفته اید و گفته اید که از فلان دهه عوض شد. ایشان که شاید تها هنرمندی هستند، به غیر از لطفی، که همیشه با یک لباس سر صحنه می روند. حداقل از سال ۷۸ تا الان همین پیراهن و شلوار یکدست مشکی. در مورد حرکت دست هم، لطف بفرمایید و کنسرت گروه شیدا و لطفی و ناظری را در اجرای آهنگ “ایران ای سرای امید” که به صورت سیاه و سفید روی “یوتیوب” است ببیند. سال ۵۷-۸ و همان حرکات دست، البته ریتم کندتر آهنگ حرکات کمتری را سبب می شود. حتی در اجرای گروه اساتید در نیویورک (نه اجرای تالار وحدت که من ندیده ام) نیز دستها کاملا حرکت می کنند. در اجرای شورانگیز نیز همین حالت وجود دارد و دستها ازاد هستند آما خوب ریتم تند آهنگهای اخیر باعث بیشتر شدن حرکات است. در ضمن اصلا این موارد قابل بحث نبستندو ای کاش شما به جای این همه دقت در این مسایل وقت می گذاشتید و صرفا یک اثر جدید ایشان مثلا “سفر به دیگر سو” را به طور کامل و فنی نقد می کردید.

  • آدرس مصاحبه خانم اصلانیان را تصحیح می کنم
    ماهنامه هنر موسیقی، سال پنجم، شماره ۳۹، مهر و آبان ۱۳۸۱، صفحه ۲۸ و ۲۹

  • در پاسخ آقای صحافی
    این شعری که نوشتید به نظر شما پاسخ علمی تمام سئوالات بود؟! این روش پاک کردن صورت مسئله هم روشی کودکانه است که کمی قدیمی شده، فرض بگیرید در پاسخ همه عزیزانی که لطف میکنند مطلب را میخوانند و نظرشان کمی با نوشته من زاویه دارد بنویسم “قدر ز زرگر شناسد قدر گوهر گوهری” یا به عبارتی “جواب ابلهان خاموشی است” اصلا با این روش دیالوگی برقرار میشود؟

    در پاسخ آقای سیاوش
    لطفا یک فوت فارسی روی کامپیوترتان نسب کنید، خواندن این حجم نوشته با حروف لاتین مشکل است ضمن اینکه سایت این نوشته ها را به طور خودکار اسپم تلقی میکند

    در پاسخ گرین
    اول تشکر میکنم که این نوشته ها را پیگیری میکنید هرچند مایل نیستم که هیچ طرفی مورد تمسخر قرار گیرد از طرف شما یا هر کس دیگری، چه خارج نشین چه داخل نشین…
    در مورد چیزی که به عنوان “گول زدن” گفتید تا اندازه ای موافقم، خیلی از دوستان سعی کردند با تغییراتی در نوشته من مسیر را از جریان اصلی منحرف کنند یا حرفی در دهان من بگذارند و خیلی خوب اشاره کردید که چشمشان را به کلیت نوشته من بسته اند و سعی میکنند وارد جزئیاتی شوند که خودشان میدانند جهت انحراف در نوشته من نگاشته شده است.

    در پاسخ به یک دوست
    سوال اول من از شما این است که چرا روی شماره هایی که من مینویسم پاسخ نمیدهید؟ دلیل خاصی دارد؟!
    یک خواهش هم دارم، اگر می خواهید پاسخ بنده را بدهید لطف کنید و زودتر بنویسید تا در میان بحث های دیگری که بوجود می آید، رشته کلام از دست میرود.
    ۱- من هم نگفت شما گفتید که حافظ به کج راهه رفته اگر دقت کرده باشید در ان قسمت نظر خودم را در مورد او گفتم و عرض کردم که حافظ میتواند موزیسین خوبی باشد مثل خیلی از نوازندگان محترمی که در یک یا دو ساز تخصص دارند و احترام و جایگاهی دارند در جامعه هنری ایران.
    ۲- کسانی که هستند که موسیقی ایرانی را خوب ارائه میکنند را نمیشناسید؟! واقعا هیچ موزیسینی را نمیشناسید که موزیسین خوبی باشد در موسیقی ایرانی؟
    ۳- اولا اینکه نوشتم نظر اکثریت فرهیختگان این است که کار ایشان رو به افول بوده، اعتقاد واقعی من است، خود شما آیا اعتقاد دارید مثلا گل صد برگ همانقدر محبوب است که مولویه در بین افراد فرهیخته؟ دوما کاش اجازه داشتم نقل قول هایی بنویسم از کسانی که به ناظری تبریک گفتن و بعضی از کسانی که به ناظری تبریک نگفتن فعلا وارد این قسمت نمیتوانم بشوم به دلیلی که خودتان میدانید صحیح نیست. ولی مسئله ای که واضح است این است که وقتی کسی رانددگی میکند و در هر بار که از خانه بیرون می آید از مسیر خارج شده و به در و دیوار می زند (در آواز فالش شدن، از ریتم انداختن و …) کسی بگوید ایشان راننده خوبی است، اگر هم شوماخر بگوید، قسمتی از اعتبار خود را فدا کرده است. ضمنا میدانید که در جامعه موسیقی ایران نقد نوشتن مسئله ای رایج نیست مخصوصا اگر منفی هم باشد؛ هزار جور ملاحظه در نظر گرفته میشود، از سن و سال هنرمند تا از بین رفتن یکسری روابط.
    ۴- اشاره کردید به نظر خانم اصلانیان و نقل قولشان در مورد آقای ناظری، دوباره اشاره میکنم به چیزی که در بالا نوشتم. در یکی از شبهایی که در آن کنسرت حضور داشتم (و در یکی دیگر از شبهایی که ضبط شده اش را شنیدم) آقای ناظری در قسمت بالا رفتن تمپو در قطعه لرزان با گروه کر دچار مشکل ناهمخوانی ریتم شد! یا در قسمتهایی که فکر کنم هیچ اجرای بهتری نداشته (اگر داشت در سی دی تصویری آن را میگذاشتند) ارکستر تامپره میزند ولی خواننده کرن میخواند، آن هم همان جمله را (همیشه وقتی جمله “خاصی” را ارکستر تامپره میزند، برای اینکه جمله فالش شنیده نشود خواننده هم مثل ارکستر میخواند) خانم اصلانیان با ذکر این گفته ها خودشان را میبیرند زیر سئوال چراکه این اشکالات علمی است و نمیشود آنها را انکار کرد. همینطور شما هم دوست عزیز، نمونه ها را در مقاله دیدید و نمونه های دیگری هم شنیدید ولی باز چشمتان را میبندید و گفته هایی که خودتان هم میدانید اشتباه است مطرح میکنید. شما حتما شنیدید کلاس شجریان و ناظری را و آن ریتم زدن روی میز را یا گل صد برگ را که استودیویی هم بوده…
    ۵- من گمان کردم آقای فیروزی به شما گفته که عرض کردم به ایشان بگویید، ولی اگر در رسانه ای چنین ادعایی را داشته اند میشد به آن پرداخت در همین مطلب هرچند ایشان جوری ننوشتند که بشود گفت از “تنظیم کار تعریف خاصی کرده اند و یا ارجحیت داده اند به آثار دیگر” که بخواهم رد کنم ایشان گفته اند بر خلاف {بسیاری} از آثار موسیقی ایرانی این کار با اینکه با سه {چهار} ساز بود ولی تنظیم شده بود و در واقع هر کسی پارت خود را مینواخت و تنها در قسمتی که گفته اند کسانی دیگری اینکار را تقلید کردند تا حدی تعریف کرده اند از کار. در جایی هم که فرمودید از تنظیم کار گروه آوا تعریفی نکردند طبیعی بوده که تعریف نکردند چون این گروه کارش اصلا تنظیم ندارد! ولی اگر مقایسه میکردند این تنظیم ها را با تنظیم “ماهور عبادی”، “لاله خفته در خاک و خون” و … میشد به ایشان حسابی ایراد گرفت. هرچند صدایی را میشود به نوعی در موسیقی ایران تنظیم دانست ولی تنظیم داریم تا تنظیم.
    بله دوست گرامی همانطور که زد و بند ها زیاد است نا آگاهی هم زیاد است، مثلا در مراسم جایزه پیکاسوی آقای شجریان چرا باید یک گروه ایرانی اینقدر تکصدایی و ابتدایی آن قطعات را اجرا میکرد؟ آیا کسی جرات کرد از آقای شجریان ایراد بگیرد که یا شما سنتی اجرا کنید (که آن اجرا سنتی نبود) یا اگر نمیکنید اقلا یک تنظیمی داشته باشد. این قسمت هم که نقل قولهای من را تکرار کردید باعث خوشحالیم است که اینقدر با دقت نوشته هایم را میخوانید (البته تجربه نشان داده همیشه این دقت وجود ندارد) ولی این پشت سر هم قرار دادان نامها به صورت فشرده بیشتر به هوچی گری میماند تا به یک بحث دو طرفه جدی ولی با چیزی که آخرش گفتید موافقم “وای به حال موسیقی ما” که نه در دست افراد نالایق که در دست موزیسین های سابق و به ته خط رسیده امروز افتاده است.
    ۶- این چیزی که مطرح فرمودید در مورد نقش صدا و سیما نمیتواند گفته من را رد کند. حافظ ناظری را اگر تلویزیون نشان دهد چندیدم برابر امروز مطرح خواهد شد ولی امروز هم کم مطرح نیست. نقش تلویزیون بسیار زیاد است ولی تمام نقش را آن بازی نمیکند مثل همین آهنگهای غیر مجاز که تلویزیون روی آنها کار نمیکند ولی معروف هستند، شما خودتان به این موضوع اشراف کامل دارید چرا مطرح میکنید؟!
    ۷- در مورد مولانا خوانی بنده عرض کردم که ایشان مولانا را خوب میخواند و شکی در این موضوع نیست ولی بحث من روی این مسئله بود که خیلی های دیگر هم مولانا خوانده اند هم قبل از انقلاب هم بعد از انقلاب این درست نیست که مولانا توسط یک فرد مصادره شود در صورتی که بسیاری از کارهایی که خوانده، ساخته آهنگسازانی بوده که آنها در واقع مولانا را انتخاب کرده بودند و اگر هم آقای ناظری نبود به دیگران میدادند و کارشان خوانده میشد. آثاری هم که فرمودید با همکاری ناظری ساخته شده بله چنین آثاری هم وجود دارند ولی آثار دیگری هم هستند که اتفاقا تعدادشان هم بسیار بیشتر از این چند اثر است که آقای ناظری فقط خواننده بوده و فقط در قسمت آواز دستش خیلی باز بوده است. تعداد آثاری که نام بردید (البته میدانید که منظور آوازها نیستند) را مقایسه کنید با آثار دیگر ایشان مثل “ساقی نامه۱ و ۲″، “یادگار دوست”، “شوانگیز”، “بی قرار”، “کیش مهر”، “دل شیدا”، “کنسرت اساتید”، “لاله بهار”، چاوشش ها و … شما انصاف داشته باشید دوست عزیز! این چند اثری که نوشتید آقای ناظری در آنها نقش داشته (یعنی نقشی نزدیک به ۵۰% در خوشبینانه ترین حالت) کجا و این تعداد آثار دیگر ایشان کجا؟!
    در مورد سه تار هم دقیقا متوجه منظور شما نشدم شما میگویید به خاطر آقای ناظری طلایی یا متبسم دست به سه تار شده اند؟ واضح تر بگویید اعتقادتان را لطفا
    ۸- البته میدانید که این تقدیرها از آقای ناظری مربوط میشود به همان جایزه شوالیه و طبیعی بود که به کس دیگری نمیدهند ولی جای این سئوال باقی است که چرا همین افرادی که گاهی به خواننده سالاری هم اشاره میکنند (البته جوری هم صحبت میکنند که به بعضی از اساتید بر نخورد!) چرا این کار را خود تکرار میکنند و در حضور آهنگسازان همین آثار به خواننده و اجرا کننده ها جایزه میدهند.
    ۹- فرمودید:”می فرمایید کیش مهر و نجوا آثار ارزشمندی هستند و باز با مسخره کردن نظر اینجانب، می فرمایید که چون بنده کیش مهر را اثری قابل نمی دانم، مرا با مقایسه با استاد حسن یوسف زمانی تحقیر می کنید” همه این توهین ها را از این نوشته من برداشت کردید؟ : “برایم جالب بود که “شعر و عرفان” و “کیش مهر” را اینقدر بد میدانید (البته من هم از بعضی از قسمتهای این آلبومها راضی نیستم، مثل تصنیف “من چرا دل به تو دادم”) و کارنامه ۱۰ سال اخیر ایشان را مثبت ارزیابی میکنید” پس احتمالا هرچه در این متن نوشته شده را توهین به خودتان قلمداد میکنید؟! نمیدانم چگونه میخوانید نوشته های من را که چنین طرز تلقی ای دارید!
    در مورد ابراز امیدواریی که کردید در مورد نوشتن نقد درباره سفر به دیگر سو و مولویه باید عرض کنم خودم خیلی وسوسه میشوم که وقتی بگذارم و اینکار را بکنم ولی وقتی میبینم هنوز در مورد مسائل ابتدایی مشکل داریم و ابتدایی ترین اشکالات مثل از ریتم افتادن ها و فالشی ها از دید دوستان سلیقه ای یا طبیعی قلمداد میشود به این فکر می افتم که فعلا زمانش نرسیده است.
    ۱۰- در مورد نغمه های ساسانی میپرسید من فقط یکبار از کسی که تنبور میزد در مورد آقای فیض بشی پور شنیدم که از تکنیک ایشان میگفت، همین.
    ۱۱- در مورد نظر آقای عندلیبی مخصوصا اینکه در کیهان بیان شده فرمایش شما صحیح است و نمیشود خیلی جدی گرفت آنرا ولی کلا شما به جز گفته های مثبت تقریبا نقل قولی از هیچ موزیسینی نمیبینید.
    ۱۲- اینجا فکر میکنم یک اختلاطی بین بحث ها پیش آمد؛ من قصد داشتم در مورد تصنیف شیدا شدم یک مطلب مستقل بنویسم و آنرا آنالیز کنم از نظر آهنگسازی ولی بحث در مورد کنسرت سعد آباد یکجای دیگر که خواسته بودند در مورد تمام کنسرت و قطعاتش بنویسم که نوشتن چنین مطلب طولانی ای وقت و کار زیادی میخواهد (نوشتن نتهای آن و صحبت در مورد اجرا از قدرت تنظیم گرفته تا تکنیکها و ژوستی…) که آخر هم ممکن است بگویند چرا در مورد اجرایی که با ویدیوی هندی کم فیلم برداری شده صحبت کردید و … فکر میکنم عقلانی تر باشد که چنین وقتی را برای نوشتن در موارد دیگر بگذارم بهتر است.
    در مورد شیدا شدم که با من توافق نظر دارید ولی در مورد “باز آمدم چون عید نو” مشکل جای دیگری است که باید مفصلا به آن پرداخت، ضمن اینکه بعضی از اشکالات شیدا شدم مثل فرود های سریع و بدون گردش لازم ملودی را در آن هم میشنویم مخصوصا آنجا که سریع از تصنیف از اوج فرود می آید با “تا قفل زندان بشکنم” این اولین قسمتی است که با شروع تصنیف خیلی تو ذوق میزند.
    ۱۳- این عوض شدن لباس و حرکات را هم از همان زمان عرض کردم و منظورم تغییرات اخیرشان بود. راستی لطفی هم تغییر کرده پوشش نسبت به گذشته (مخصوصا قبل از انقلاب) البته تغییر پوشش به خودی خود نه بد است نه خوب همانطور که قبلا مفصلا عرض کردم… شاید گفته شما که به خاطر بالا رفتن ریتم حرکات دست ایشان بیشتر شده درست باشد ولی باز همان سرعت ریتمها و حرکات دست را در ایران ای سرای امید مقایسه کنید با تمپوهای نزدیک در کنسرت تبریز، واقعا حرکات اضافه زیاد شده.
    ۱۴- من در حاشیه مطلبم به حرکات ایشان اشاره کردم و اصل مطلب بر این مبنا نبوده، در مورد نوشتن نقد روی کارها هم سفر به دیگر سو سوژه خوبی است برای نوشتن آنالیز آهنگسازی حداقل برای بنده با این میزان سواد ولی نمیتوانم قول زمان داری به شما بدهم چون همانطور که عرض کردم وقت بسیار زیادی میبرد، قبل از نوشتن آن هم باید چند مقدمه در مورد نقد های آنالیز آهنگسازی بنویسم که آن هم خود وقت گیر است و باید سرم خلوت تر از وضعیت کنونی باشد.

  • جناب اقای پور قناد
    بارها تجربه ثابت کرده است اینگونه بحثها در محیط مجازی زمانی که هیچکدام از طرفین هیچ نرمشی از خود نشان نمیدهند کاملا عبث و بی فایده است .
    بنده حرفم را پس میگیرم . متاسفانه شما برخلاف استنباطم نه تنها نقد پذیر نیستید بلکه برای اثبات سخنان خود از هر دری وارد میشوید و وقتی می بینید طرف مقابل را نمیتوانید با استدلال منطقی خود قانع نمائید سعی میکند با توسل به سخنانی که ممکن است برای بسیاری از خوانندگان از جمل شخص من بیان آنها کسر شانی باشد برای بیان کننده سعی در محکوم نمودن منتقدانتان را دارید که خدای را شکر کم هم نیستند . شما در پاسخهاتان به هیچ وجه نزاکت را رعایت نمیکنید و جالب است خود را اهل فرهنگ و هنر نیز میدانید .
    این چه فرهنگیست ما از آن بی خبریم ؟
    غرض ورزیهای شخصی و کینه تان با حافظ را کاملا میدانم و واقف هستم و به همین دلیل پشیمانم از اینکه در خیال خام خود با فردی مباحثه می نمایم که سخنانی را تنها از سر دل سوزی برای موسیقی مطرح می نماید تا مباحثی شکل گرفته و درنهایت نتیجه مطلوب بدست آید غافل از آنکه نمیدانستم نتیجه مطلوب اقای پورقناد همانیست که خود میخواهد باشد و نه منطق .
    متاسفم از اینکه آقای پور قناد را یکی از اهالی قلم و نقد پذیر ترین افراد است تصور می نمودم .
    دوست عزیز شما استنباط میکنید خود دانای دهرید که اینگونه سایرین را ابله فرض میکنید ؟
    پس آن فروتنی و تواضع در موسیقی که همیشه دم از آن میزنید کجاست ؟
    چه کسی ابله است ؟کسی که کمانچه آن ساز مقدس را با گاومیش یکی میکند یا خوانندگانی که به قول خودشان نظراتشان با ایشان زاویه دارند آنهم ۱۷۹ درجه .
    چه کسی ابله است ؟
    کسی که طعنه آمیز خوب در آمدن یک اثر موسیقی از خواننده ای را به حال و روز آن شب اش نسبت میدهد یا کسی که از وی به دلیل بکار بردن این مضحکات نقد میکند ؟
    آقای پور قناد عزیز
    در پاسخها تان صدها کلمه و جمله را میتوانم برایتان مثال بزنم که با پاسخهای نیش دار و گزنده و بی ادبانه و گستاخانه تان عده ای را رنجاندید .
    و مقایسه کنم نقد آن به قول خودتان ابلهانی را که مخالفتان بوده اند با اسن کلمات شما .
    در آن صورت صورت مشخص میشد ابله کیست .
    در پایان بنده در پاسخ به آن شعر شما شعری دیگر را برایتان بازگو میکنم و بحث با شما را به پایان میبرم که چه نیکو یاد آوری نمودید جواب ابلهان . . .تنها خاموشیست .
    گر حسودی سخنی گفت و رفیقی رنجید
    گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم .

    شاد باشید .

  • سلام ، نقد فوق، نقد خوب و منصفانه ای نیست .

    فرمودید : ” آیا منتقد غربی که در مورد موسیقی ایرانی سالها تحصیل کرده…..افول استیل آوازی ناظری را ندارد؟

    فراموش نکنیم پرویز مشکاتیان یکی از آخرین کنسرتهای عمرش با ناظری برگزار کرد(کنسرت لحظه دیدار) یا همین اواخر داریوش طلایی در فرانسه یا همکاریش با لوریس چکناواریان یا برنامه قریب الوقوعش با کیوان ساکت و …..

    آیا این عزیزان در موسیقی ایرانی سالها تحصیل نکرده اند ؟ توانایی تشخیص چند سنت ناکوکی را ندارد؟ ……

    من خودم از منتقدین اصلی ناظری هستم . او هیچگاه برای مخاطب خود (بالاخص در داخل ایران)ارزش قایل نشده است ، نحوه برگزاری کنسرت ها ، محل اجراها ، نوع اجرا ، چیدمان نوازنده ها و … نشان دهنده این موضوع است اما توانایی اجرایی شهرام ناطری بر کسی پوشیده نیست ، تصنیف “من چه دانم” چه اجرای زنده و چه اجرای استودیویش نشان دهنده این موضوع است . آلبوم صدای سخن عشض ، موسی و شبان و آوازهای ماندگارش ، آوازهای گل صد برگ ، اجرای زیبای در گلستانه …..

    این ها ماندگارند .

    شجریان و ناظری ماندگارند ، هرچند خیلی انتقاد به هردوی آنها وارده . اما باید منصف بود .

  • آقای پورقناد اطلاعات خیی خوبی دارد و از این اطلاعات سواستفاده می کند وبعضی جاها هم طوی که می خواد نتیجه گیری می کند. مثلاً صحافی میگه که فعالیت هنی ناظری که دوبرابر سن ماست با بررسی یک آلبوم درست نیست پورقناد جواب میده که پون ناظری جای پدر ماست نباید نقد بشه؟
    صحافی میگه که منظورت از خواننده های کارکشته تر از ناظری کیه؟ جواب میده سراج وجلال محمدیان
    البته صحافی جان ناظری ومشکاتیان رو مقایسه نکن ناظری در حد نوجوانی مشکاتیان هم نیست

  • درود
    ۱ بحث در مورد حافظ و مطلب خودم در مورن فرزندسالاری را مسکوت می گذارم برای مطلب شما در مورد حافظ.
    ۲ شما چرا سعی دارید جملات را ۀن طوری که خودتان دوست دارید، تفسیر کند. بحث من در رابطه موسیقی ای است که مخاطب مردمی دارد، در کنسرت و یا نوار پرفروش. مسلما وقتی نوارهای افتخاری پرفروش ترین است، و ااستاد صدیف را ۹۰% نمی دانند که کیست، باید گفت که کسی پر دانش ترین خواننده اواز ایران را نمی شناسد. عین جمله من در نظرات قبلی : ” کجا هستند پس؟ چرا مردم نمی شناسند؟ “. مب بینید که به عمد نوشته ام “مردم نمی شناسند”، عرض نکرده ام “من” نمی شناسم. در اولین نظرم در این مطلب هم اشاره به کسانی بود که بین عموم شناخته شده باشند. بله، حتما هستند کسانی که موسیقی خوب اجرا می کنند ولی نه برای ۳۰۰۰ نفر. مثلا شما کنسرتهای برگزار شده چند سال اخیر را نگاه کنید. یا کسانی که خارج کنسرت می دهند. آیا می توانید از بین شناخته شده ها، حتی یک کنسرت را اشاره کنید که موسیقی بی نقص ارایه کرده است؟ یا خواننده با “معیارهای شما” خارج نخوانده؟ خوانده ای در یکی از کنسرتهای اخیر آنقدر واضح خارج می خواند که وسط آواز خودش از صحنه بیرون رفت و از نو برگشت. اشکال صحنه ایست و توانایی بعضا کم شده ی خوانده های فعلی که سر کنسرت باید از نظر ذهنی درگیر همه چیز باشند به جز خواندن. این اشکالها قابل چشم پوشی است (البته در عقیده من، ایراد نگیرید). بنده دوست ندارم اسم اشخاص را بیاورم وگرنه در مورد بعضی کنسرتها حتی جدای اشکال در اجرای صحنه ای، اصلا چیزی به اسم موسیقی ای موجود نبوده است. خوشبختانه من اکثر کنسرتها را شرکت می کنم و حداقل برای خودم می توانم مقایسه ای داشته باشم بین گروههای مختلف.
    ۳ باز هم اشتباه در برداشت از حرفهای من. من کجا نوشته ام که کار ایشان رو به صعود بوده است؟ کل مطلبی که من نوشته ام این است که “کارنامه ۱۰ سال اخیر ایشان را مثبت ارزیابی می کنم”. کلا موسیقی ایران به نسبت دهه ۶۰ ، بسیار ضعیفتر شده است. فکر نمی کنم حتی خود اساتید نیز این نکته را نفی کنند. خدا را شکر، خود شهرام ناظری همیشه در مصاحبه ها به این نکته اشاره کرده است. حتی برای توجیه کم کاریهایش قبل از ۸۰ نیز بارها از ایشان خواندم که آهننگسازها نیز دلسرد شده اند و دیگر کاری که انگیزه بدهد، بسیار کم است. حتی جایی خواندم که ایشان گفتند، بعضی از کارهایی که می سازند آنقدر سطحی است که حتی به عنوان یک شنونده، نمی توانند انرا گوش دهند چه برسد به اینکه بخوانندش. در این جاست که با شما موافقم و باید بگویم که به این دلیل است که اخیرا ی بینیم ناظری آثار خودش را می خواند.
    مشکل من با شما دقیقا در اینجاست که شما چشم خود را به روی واقعیتها بسته اید و از شهرام ناظری که تخصصش خوانندگی است، و صرفا به نظر من به دلیل کم کاری آهنگسازانی که با هم سابقه همکاری دارند دست به آهنگسازی می زند، انتظار دارید که بیاید و معجزه کند و مثلا اثری مثل یا حتی نزدیک به “شورانگیز” ارایه کند. از هر کسی باید به اندازه تواناییش انتظار داشت. به نظر شخص من، کارهایی که شهرام ناظری اخیرا ارایه می کند، حداقل از کار سایر هنرمندان که کنسرتهایشان چیزی بیش از صرفا همنوازی گوشه هایی از ردیف نیست، موسیقی “تر” است. و ایشان هم تقصیری ندارند، کنسرت گروه عارف هم که اجرا شد، باز هم اکثر آثار قدیمی بود و مشکاتیان آهنگ جدیدی نساخته بود. کنسرتهای لطفی را که دیگر شهره خاص و عام شده است. می ماند علیزاده، که او هم نتوانسته اثری هم سنگ کارهای سابقش اجرا کند. کاملا موافقم که خود روشن روان هم نمی تواند یادگار دوست دیگری بنویسد. شما نمی توانید موسیقی امروز را با موسیقی دهه شصت مقایسه کنید..
    با این استانداردهایی که شما دارید، بهتر است مردم اصلا قید کنسرت رفتن رابزنند.
    ۴ نقل قول اصلانیان فقط به دلیل این بود که شما سعی کرده بودیدجوری بنویسید که نظر شما بیان کننده نظر بخش فرهنگی جامعه است. همچنین اینکه سعی دارید بگویید که شهرام ناظری به دلیل همسویی با سلیقه مخاطب، چه غربی و یا چه داخلی، این همه فیلم بازی می کند و موسیقی اش عوض شده، مرا آزار می دهد. آقای پرقناد عزیر، اگر کسی به فکر همسویی با مخاطب باشد، با جامعه ای که الان موسیقی “روحوضی” و موسیقی “آلبومهای افتخاری” مورد پسندش است، می آید و “نغمه های ساسانی” می خواند؟ موسیقی ای که کاملا غیر تجاری است. می آید و “سفر به دیگر سو” می خواند؟ موسیقی که خود ناظری موقع انتشارش در مصاحبه ای گفته بود که اصلا انتظار فروشی از آن ندارد. شما زحمتی که این موزیسین ها برای این آثار می کشند را نادیده می گیرید غافل از اینکه، یک خواننده برای اینکه موسیقی بسازد باید ۱۰۰ برابر یک اهنگساز زحمت بکشد هر چند که موسیقی ضعیفتری بسازد. در مورد این دو اثر، هم من مطمین هستم که بسیار آثار ارزشمندی هستند و حداقل برای کسانی که حوصله شنیدن دارند، موسیقی دم دستی نیستند.
    ۵ در مورد نقل قول آقای فیروزی هم اتفاقا ایشان “تعریف” کرده اند. وقتی ایشان می گویند که کار خیلی تنظیم بود (نه آنطور که شما “خیلی” را به دلخواه ندیده اید)، یهنی اینکه حتما تنظیم خوبی (لااقل از نظر ایشان) داشته است. اما واقعا نحوه نوشتنتان جوری استکه مخاطب را به فکر می اندازد که شما قصر توهین و تحقیر دارید. شاید برداشت من غلط بوده است. و حتما می دانید که شما باز دارید با آنکه می دانید منظور آقای فیروزی چیست مساله را دور می زنید. اینکه شما می گویند هر کس پارت خودش را میزد به این معنی است که ممکن است یک ملودی را ۱۶ ساز بزنند و مثلا بین دقیقه یک تا ۲ کمانچه و تارباس خاموش باشند، ازدقیقه ۲ تا ۴ بزنند و مثلا ۲ ساز دیگر نزنند، اما همه همان خط ملودی گروه را. اما منظور ایشان ، همانطور که خودتان ۱۰۰% می دانید، این مساله نبوده است. منظور ایشان این است که مثلا در بین دقیقه یک و دو، کمانچه و سه تار و عود هر سه ممکن است بزنند ولی نه اینکه یک ملودی را هرسه بزنند. ایشان حتی برای تمایز از لفظ یونیسان برای نوع اول نیز هم استفاده کرده اند. باز هم تکرار می کنم، موسیقی ای که شهرام ناظری می نویسد بسییار متفاوت و غیزقابل قیاس است از موسیقی که آهنگسازان حرفه ای بنویسند. شما انتظاری از ایشان دارید که اصلا منطقی نیست. هر چند همین کنسرت سعدآباد از خیلی از کنسرتهای اساتیدی که در چند سال بعد از آن اجرا شد، هم از نظر ملودی ها و هم از نظر تنظیم بهتر بود.
    ۶ فقط حرف من این است که شما باید در دلیل آوردن کانسیستنت باشید. من هم می دانم که تلویزیون بسیار موثر است اما برای معرفی تنبوراول کیخسرو پورناظری عزیر (که من حیف می دانم از اخلاق ایشان تعریف نکنم، واقعا مرد بزرگی است ایشان دربین این جماعت اکثرا خودخواه و ریا کار) و سپس شهرام ناظری شایسته تقدیر هستند. هر چند از سهم سایر هنرمندان نمی شود گذشت. شهرام ناظری به غیر از کنسرتهای بیشمار با گروه تنبور شمس ، چندین کنسرت با علی اکبر مرادی و سایر هنرمندان دارد. همانطور که نمی شود گفت شهرام ناظری تنبور را معرفی کرد، نمی توان گفت که تلویزیون و یا آن تک اهنگی کهبا صدای محمدیان پخش می شد، تنب.ر را معرفی کرد چون هنوز هم مردم تنبور را با صدای سخن عشق با هم به یادمی اورند.
    ۷در مورد مولانا هم مثل مساله تنبور. بنده تمام کردیت را به جناب ناظری نمی دهم. و مولوی را هم برای ناظری مصادره نمی کنم. سایر دوستان هم بوده اند و آهنگسازان. و نمی گویم که ایشان بهترین کسی بوده که مولوی را خوب ارایه کرده. اما سهم ایشان در معرفی مولانابیشتر از سایر دوستان بوده، مخصوصا در غرب. در ایران هم من فقط آن چند مورد را به عنوان مثال آورده ام. در ضمن کار کردن روی مولانا هم امتیاز خیلی خاصی نیست که اینقدر شما بخواهید ناظری را از این مساله بری کنید. علاقه ناظری به مولانا بیشتر از سایرین بوده، و گواه هم این است که روی ۲ اثر ایشان به سالهای ۶۰ نوشته شده به یاد هشتصدمین سال تولد مولانا.
    مساله این است که شما دئست دارید سهم ایشان را در این مساله پاک کنید. شما می بینید که سهم مولوی در اشعار حتی شورانگیز زیاد است. آیا در سایر آثار علیزاده هم اینقدر زیاد است؟ در همان البوم نجوا شعر مولوی برای تصنیف استفاده شده، آیا یوسف زمانی در گلبانگ و بوی باران نیز برای شجریان روی مولوی آهنگ ساخت یا بر روی شعر مشیری که همه می دانیم دوست شجریان بوده و شاعر مطلوب شجریان، دقیقا مثل اخوان ثالث که محبوب ناظری است؟ بنده این مطلب را عرض کردم چون شما سعی دارید با قاطعیت بگویید که مثلا حتی اگر فلان آهنگساز در آلبومش برای ناظری آهنگی روی شعر مولوی ساخته، هیچ ربطی به ناظری و نظراتش نداشته، در صورتی که اصلا درست نیست و نمی توان نظر داد. وقتی که مشکاتیان اینقدر حتی در تصنیف از شجریان و ناظری (با توجه به دو مثالی که به شخصه می دانستم) اثر می پذیرد، وای به حال سایرین.
    ۸ نه خیر، سه تار را ناظری به دست ایشان نداد، بلکه به شخصه وقتی می بینم که وقتی در بیشتر کارهای یک خواننده سه تار هست، و بعضی از آهنگسازانی که در حین همکاری با ناظری از سه تار استفاده می کنند، و بدون او به این ساز کمتر تمایلی نشان می دهند ( که می توانم آمار این موارد را پیدا کنم و چند سال پیش فقط از روی کنجکاوی یکی از آشنایان که سه تار می نواخت متوجه شدیم)، این مساله به ذهن می رسد که ممکن است تمایل شهرام ناظری به خواندن با سه تار باعث انتخاب این ساز توسط همنواز آواز بوده است. و بنابراین می توان سهمی را برای ناظری در نظر گرفت.
    ۹ به هر حال پارادکس است و نباید از ایشان تقدیر می کردند اگر واقعا می دانستند که شخص دیگری شایسته تر است و بیشتر در استفاده از مولانا موفق بوده. چیزی که ما دیدیم این بود که در حضور همه به ناظری جایزه دادند . آنهم از طرف خانه موسیقی.
    ۱۰ شاید من اشتباه برداشت می کنم. لحنی که شما استفاده می کنید بسیار امیخته است با گوشه و کنایه و انسان موقع خواندن تصور می کند که بعضی گوشه و کنایه ها را با قصدی خاص نوشته اید.
    ۱۱ خواهش دارم چند گروه یا خواننده را برای دیدن کنسرت در ایران معرفی کنید، البته کنسرتهایی که برای بالای ۱۰۰۰ نفر هستند. یا کدام کنسرتها را در سالهای اخیر پسندیده اید؟ حال که شما اینقدر جسارت دارید و از بیان نظراتتان نمی ترسید، واقعا این مساله برای من مهم است. چون بنده فکر می کنم که اولا شما سلیقه ی خاصی دارید و همچنین بیش از حد کمال گرا هستید.

  • با تشکر از پاسخ شما چند مطلب را به عرض می رسانم:درمورد بالا رفتن حجم مطالب و اشتباهات ناشی ازاختلاط مطالب گویا این مسأله دوطرفه بوده است. چنان که وعده خود را فراموش کرده اید. فرموده بودید:” مهر ۸م, ۱۳۸۸ ۵:۳۳ ق.ظ در پاسخ آقای کامیار: نمیدانم چرا به جای اینکه گفته خود را اصلاح کنید سعی در اثبات آن دارید؟! دوست عزیز! اصطلاح تونیک اقلا هنوز منسوخ نشده…در مورد تفاوت راست پنجگاه و ماهور هم مقاله ای مفصل باید روی سایت بگذاریم و در آینده به این مورد می پردازیم. ضمنا شما اعتقاد دارید مثلا فلان قطعه سمفونیک مثل می زده شب (تنظیم برای ارکستر بزرگ) یا …”
    ۱- پیشنهاد می دهم با کاهش حجم برخی از مجادلات، اگر تمایل و فرصت دارید مثلاً ” سفر به دیگر سو” و یا تصنیف ” پیدا شدم” را دقیقاً آنالیز کنید و برای صرفه جویی در وقت هم احتمالاً بتوانید نت اثر را از نوازندگان گروه مولوی دریافت کنید و بحث را روشمند و بر اساس مباحث آکادمیک آهنگسازی و ارکستراسیون به پیش ببرید هر جا هم فهم مباحث برای امثال بنده ثقیل بود تفحص کرده و می آموزیم. چنانکه اگر برای تنالیته و ژوست خوانی هم مثالی نمی آوردید صحبت شما بسختی پذیرفته می شد. در مورد نیمه پر وخالی لیوان، همچنان معتقدم شما نکات مثبت موسیقی ناظری را آنگونه که از عنوان مقاله تان بر می آید بحث نکردید. البته می توان تنها به نقاط منفی یک هنرمند پرداخت؛ اما نه با عنوان بررسی کارنامه او.
    ۲- مطمئن باشید بنده فرهنگ و هنر سرزمینم را به پای یک شخص خاص ذبح نمی کنم. عرض بنده این بود که نمی توان به خاطر اشکالات تنالیته و احاطه به سلفژ، به یک هنرمند نمره مردودی داد؛ کما اینکه گذشتگان پرافتخارمان را نیز نمی توان تنها با این نوع ارزش گزاری دسته بندی کرد. مثال پاستور ورازی و غیره هم ناظر به قدما بود نه به آقای ناظری. فالش نوازی نایب اسداله افتخار او نیست اما طنابی برای محاکمه او نیز نمی تواند باشد. با زیرکی از شهناز، بدیعی و معروفی نام بردید کسانی که مأخذی برای فواصل صحیح موسیقی دستگاهی ما هستند؛ اما همه موسیقیدانان گذشته ما بسان این اساتید گوش، هوش وذوقی استثنایی نداشته اند ولی اساتیدی بزرگ و تأثیر گذار بوده اند. مستحضر هستید که نوازندگی کمانچه، سنتور، نی و.. به پیشرفتگی تارو ویلن و پیانو نبوده و خود در جایی فرموده بودید: ” در زمانی که آقای بهاری آنگونه مینواخت (جدا از اینکه سن و سال ایشان بسیار بالاتر از همنوازانشان بود) سطح کمانچه نوازی در همان حد بود، حتی هنوز میشنویم بعضی از افراد میگویند کمانچه ذاتا فالش است! ولی همان موقع افرادی بودند مثل جلیل شهناز یا وزیری و … که تار نوازیشان تقریبا بی نقص بود و اگر کسی بسیار بسیار هم قوی تر از سطح مرحوم بهاری تار مینواخت، امکان نداشت بتواند در کنار ان استادان عرض اندام کند.
    آقای ناظری هم (البته با شرایط فعلی نه شرایط دهه ۶۰) اگر در زمان قاجار زندگی میکرد در کنار امثال سید احمدخان میتوانست خواننده ای ژوست و تکنیکی محسوب شود”. اما صرفنظر از اشکالات مورد بحث، در بین نوازندگان این سازها اساتید بزرگی وجود داشتند که در زوایایی ازموسیقی ما نقش بارزی داشته اند شاید این مباحث مرتبط با مقاله شمابه نظر نرسد؛ اما فکر می کنم نگاهی با ابعاد محدود به چند شاخص غربی، باید پاسخگوی این ایرادها نیز باشد. در آواز هم که به خاط عدم آشنایی خوانندگان به ساز، ریتم و فنون موسیقی وضع بدتر بوده است؛ اما یک سوال می پرسم: اقبال آذر، طاهرزاده و تاج کم وبیش فالش می خوانده اند ولی نادر گلچین خیر، حال شما نادر گلچین را برتر از سه استاد دیگر می دانید و این سه استاد را در موسیقی افرادی عادی و ناقص می پندارید؟ در قسمت دیگری از صحبت بنده تلقی کرده اید که اگر ناظری نبود ما نیز نبودیم! البته مضمونی با شدت کمتر در مورد قدما مد نظرم بود نه آقای ناظری؛ ولی آشکار است که شهرام ناظری هم نقش بزرگی در موسیقی آوازی و ارتباط موسیقی و ادبیات معاصر دارند. بسیاری بدرستی اثر”گل صد برگ” سال ۶۸ را نقطه عطفی برای موسیقی ایرانی می دانند ( البته اگر شما همه چیز را محدود به آقای ذوالفنون نفرمایید! ودر مقابل ما هم تأثیرآقای ذوالفنون را به یک تصنیف ” درس سحر” محدود نکنیم!).
    در مثال آواز بیات اصفهان ( به همراه هوشنگ ظریف و دیگران) مدولاسیون مورد تأکید من نبود ( وگر نه مدولاسیون نهفت به اصفهان کنسرت نیاوران را مثال می زدم که درجایی دور از ذهن و بسیار پیچیده این کار انجام شد و بعید می دانم کسی بدون تمرین چندیدن باره بتواند ذهنش را برای چنین تغییر مدی آماده کند. ) تأکید بنده درمثال مورد بحث روی خلاقیت و تسلط خواننده بود که در پایان یک جمله طولانی شامل تحریری مفصل با نتهای زیاد در اوج، احساس می شد فرود به اصفهان را به جمله بعدی موکول کند اما ایشان، با سرعت و ظرافت خاصی بدون اینکه جمله بیش از پیش طولانی شود فرود آمد و حضار همگی تشویق کردند و به سر ذوق آمدند.
    ۳- شاکله اصلی آثار تنبوری گروه شمس و شهرام ناظری، موسیقی مقامی است و بیشتر در تحریرهای آوازی نشانی از موسیقی دستگاهی را شاهد هستیم؛ بنابراین اشکالات کوک صدای خواننده را می توان ناشی از نوع موسیقی ومحدودیت آهنگساز برای ساخت تصانیف دانست؛ البته شایان ذکر است پخته ترشدن آقای ناظری در این سبک ودیدگاه بخصوص و درک عمیق آقای بشی پور، یکسری اشکالات گذشته را در اثر “شاهنامه کردی” مرتفع کرده و این مسأله به شناخت عمیق تراز این نوع موسیقی بازمی گردد نه آگاهی یا ناآگاهی از مبحث تنالیته.
    ۴- در مورد تصنیف “مردان خدا” و اجرای آن با صدای آقای محمدیان، اگر اشاعه تنبورنوازی را مدیون ایشان و پخش این اثر از تلویزیون می دانید، در واقع سخنان بحق گذشته خود را زیرسؤال می برید که یک اثرموسیقایی را خواننده معرفی نمی کند ( البته به نظر من به شرطی این صحبت درست است که خواننده مانند یک نوازنده اجرا کننده باشد نه صاحب اثر و تأثیرگذار در به وجود آمدن آن) ؛ بلکه آهنگساز وصاحب اثر عامل این مهم است. دراینجا آهنگساز که پورناظری است و قبل از آقای محمدیان، هم شهرام ناظری اجراکننده بوده ، می ماند تأثیر رسانه ملی که تأثیر آن بیشتر برهمان قشری است که اصلاً نفهمیده اند به همراه آن خواننده عینکی چه سازی نواخته می شود. همان قشری که به فرموده شما، فرق کمانچه را از برخی چهارپایان تمییز نمی دهند! البته قشری که بیشتر با موسیقی آشنا هستند می دانند که چندین سال قبل از ناظری ها، درویش امیرحیاتی بود که در رادیو تنبور زد و خواند “علی گویم علی جویم..”.
    ۵- در مورد استاد ذوالفنون، بنده درمقامی نیستم که بخواهم به ایشان لطف داشته یا عناد ورزم؛ اما بحث استاد و شاگردی بود و ناگزیر از طرح برخی مسائل بودیم. ببینید اگر جواد معروفی و روح اله خالقی تنها در یکی دو اثر مشترک با بنان، آنهم به تصنیف سازی بنان موفق می بودند ناچار بودیم سهم زیادی از شهرت و اوج هنر ایشان را متأثر از بنان بدانیم آن هم شهرت دربین اهالی موسیقی و اقبال جامعه موسیقی به ایشان، نه عوامی که درتشخیص سازها هم مشکل دارند، عوامی که نه خالقی را می شناسند نه ذوالفنون را..از اجراهای بی نقص ذوالفنون یاد کردید اولاً بجز اجرای اصفهانی که ذکر کردم نمونه های دیگری از لغزش های دیگرایشان هم وجود دارد مثلاً اجرای خصوصی مخالف سه گاه با آواز استاد شجریان (همراهی با استاد شجریان، ازاستادی چون محمد موسوی بر می آید که اتفاقاً در مجلس هم حاضر بودند). ثانیاً اجرای سه تار نوازی ذوالفنون به دلیل ساختاری ساده مطمئناً درصد خطا را پایین می آورد و بعید است سه تارنوازی با چند سال سابقه از اجرای ژوست در این مکتب عاجز باشد. آیا استاد ذوالفنون قادر است مثلاً قطعاتی چون “ترکمن” را دراجراهای مختلف بدون نقص اجرا کند؟ اتفاقاً خود آقای ناظری هم آوازهای سلویی در رادیو خوانده اند که به خاطر سادگی ساختار، اجرایی راحت و بدون نقص داشته و مجبور نبوده نتهای دشوار را احتمالاً فالش اجرا کند.. در ادامه به سبیل های آقای ناظری اشاره فرموده اید. اصولاً بنده به هنر تعصب دارم نه به هنرمند خاصی. در زمینه موسیقی هم افرادی هستند که ایشان را بیش از آقای ناظری دوست دارم و در این بحث هم نه اشکالات استاد ناظری را غیر مهم خواندم و نه به ظاهر ایشان ابراز ارادت کردم؛ بلکه به توأمان بودن تخریب و نقد اعتراض کردم.
    ۷- چون آشنایی با این اساتید (چکناواریان و روحانی) ندارم در مورد صحت وسقم ادعای شما سکوت می کنم؛گرچه همکاری ایشان با خواننده ای چون همای، می تواند شک برانگیز باشد. در مورد نظرآقای روشن روان، چند ماه قبل مصاحبه ای از ایشان در مورد آواز خوانی شهرام ناظری خواندم که نکات جالبی به همراه داشت. البته به خاطر ندارم که این مصاحبه را کجا مطالعه کردم و شما خود می توانید در این زمینه تفحص کنید.
    ۹- اتفاقاً شما تنها به یک جزء اشاره کردید و فرمودید خواندن چهارگاه روی بیت “سلامی چو .. ” رعب انگیز است و به تلفیق نادرست شعر وموسیقی اشاره کردید. در صورتی که به نظر بنده، “رفیقان چنان عهد صحبت..” در زابل، “می صوفی افکن..” در مخالف بسیار دلنشین و اوج درک خواننده از تلفیق صحیح شعر و موسیقی بود و حتی در آواز قسمت راست پنجگاه ، در قسمتی که اشاره ای کوتاه به سه گاه شد بسیار به فضای اثر توجه شده بود و اوج دریغ از بدون شرح بودن عشق را جلوه می نمود.
    درپایان امیدوارم این گونه بحث و تبادل نظرها اولاً از سوی شما و همکارانتان در مورد مسایل مختلف موسیقی اشاعه پیدا کند ثانیاً جنبه تبادل نظر و مباحثه با تبدیل به مناقشه و مجادله، ضایع کننده انرژی و باعث کدورت طرفین نباشد . در مقاله ای که در مورد حافظ ناظری نوشته شد بحثها تخصصی شده و به جاهای خوبی کشیده شد اما این مقاله چنین رویکردی را نشان نمی دهد و درصدی از این نقیصه مربوط به شماست. اگر سیری از مقاله به پایان نظرها داشته باشیم (و حتی درمورد برخی مقاله ها مثل جایگاه خوانندگان نسبت به نوازندگان چنین است) علیرغم ظرفیت بالا و عدم رنجش شما حین بحث، متوجه افزایش مطالب تخریبی از سوی شما می شویم. آوردن مثال چوپان برای به چالش کشیدن مرارتهای آواز در مقاله جایگاه خوانندگان و نزول مقام شهرام ناظری از ابتدا به انتهای این مقاله شاهد ادعای بنده است. در مقاله های قبلی شهرام ناظری دهه شصت را خواننده ای بزرگ می دانستید در ادامه به استایل آواز خوانی ایشان حتی در گذشته ایراد گرفتید بعد او را ساده خوان و فالش خوان خواندید ( درصورتی که در یکی از پاسخ های مقاله قبلی تکنیک بالای ایشان را در آواز در مقابل ساده خوانی خوانندگان جوان متذکر شدید) در ادامه به سبیل، حال و روز شب بخصوص و حرکات موزون ایشان رسیدید. مطمئناً دوره ای که دو موسیقیدان به خاطر اختلاف در نام یک یک گوشه با تار بر سر هم می کوبیدند طی شده و به فرموده استاد شجریان آینده هنر موسیقی بسیاردرخشان به نظر می رسد و یکی از ملزومات این مهم، گفتگو و بحث منطقی است. مجدداً از وقتی که به خاطر عشق به این هنر مظلوم می گزارید سپاسگزاری می کنم – کرمیافتی

  • در جواب آقای محمد جواد صحافی
    دوست عزیز در پاسخ کل نظری که برایم گذاشتید باید عرض کنم که کل نظری که برایم گذاشتید و گفتید : “شما در پاسخهاتان به هیچ وجه نزاکت را رعایت نمیکنید” و جالب این است که برای اثبات این گفته : “داستان گاو میش و کمانچه” را مثال زدید (که خوب میدانید یک ضرب المثل ساخته مرحوم پزشکزاد است برای کسی که از فهم تصویری پایینی دارد و هیچ ربطی هم به خود کمانچه مقدس شما ندارد) لطفا این مقدس بازی ها را هم تمام کنید!
    بعد مثالی دیگر آوردید که “خواننده ای را به حال و روز آن شب اش …” که طبیعت هر اجرای خصوصی است مخصوصا وقتی در ساعاتی از نیمه شب باشد که اکثرا هم هست (حال بستگی دارد شما هنرمند مورد نظرتان را در آن حالت چگونه دیدید بنده مقصر نیستم) و در آخر هم احتمالا با زدن خود به کوچه علی چپ، انگار نه انگار که آن شعر را در جواب شعری دادم که نوشته شده بود (و در نظرم عرض کردم این نوع جواب دادن های کودکانه را هم تمام کنید که باعث قطع شدن دیالوگ دو طرفه است)
    باز در انتهای نظرتان به فحاشی های مورد علاقه تان به زبان شعر پرداختید… دوستان میتوانند به راحتی نوشته من را در بالا بخوانند و با فرهنگ شما هم آشنا شوند!

    در پاسخ دنی
    دوست گرامی ما یکبار در این مورد در قسمت نظرات صحبت کردیم.

    در پاسخ یک دوست
    ۱- سعی میکنم همین روزها این مطلب را بگذارم.
    ۲- بله متوجه منظور شما شدم الان. معیارهای من در مورد فافش خواندن اینقدر که میفرمایید غیر قابل دسترس نیست که بگویید: “…خواننده با “معیارهای شما” خارج نخوانده؟ ” کاست های آقای ناظری هم خیلی هایش خوب بوده از نظر کوک، کنسرتهای زنده آقای شجریان خوب بوده از نظر کوک مثل سروچمان، دل مجنون و … نه سختگیری من زیاد نیست در این مورد، اگر به آقای ناظری در این مورد اشاره میکنم به خاطر بدتر بودن کوکشان نسبت به دیگران است. یک نمونه ای را تازگی توجه میکردم در آلبوم دلشدگان بود که خوانندگان زیادی مثل آقای شجریان، جهاندار، کرامتی و ناظری در آن خوانده اند، نقش آقای ناظری در این آلبوم بسیار کم و در حد یکی دو جمله موسیقی است ولی همان قسمت هم شاید تنها قسمتی باشد که فالشی قابل تشخیص دارد در این آلبوم. البته جایی نخواندم به ایشان در این کاست خوانده ولی صدا احتمال بسیار زیاد مربوط به ایشان است.
    ۳-من انتظار ساخته شدن شورانگیز از ایشان را ندارم ولی بالاخره اگر هم ایشان آهنگی میسازند در حد آثار سابق ایشان مثل آتش در نیستان باشد. بله با شما موافقم که بیشتر ۹۰ درصد آهنگسازان امروز آهنگسازان سابق نیستند ولی اشکالی که من به آقای ناظری گرفتم از دیگران هم گرفته ام و هیچ جا کل تقصیر را بر گردن ایشان نینداخته ام.
    ۴-من نمیدانم خود شما که قبول دارید این کارها هم افت کرده است، چرا اصراری دارید پس ثابت کنید که آقای ناظری در جایگاه خوبی است آن هم از زبان یک نوازنده خارجی که گوش او را هم زیر سئوال ببرید؟ مثل اینکه شما بگویید آصف را قشر فرهیخته گوش نمیکنند من هم مثال بزنم نخیر آقای پژمان گوش میکند از او هم تعریف کرده! اینجا آصف تایید نمیشود بلکه آقای پژمان زیر سئوال میرود. ضمنا با یک یا دو مثال من و شما نمیشود آماری از این قشر گرفت، بلکه نیاز به یک آمار گیری جدی وجود دارد که پروژه ای میتواند باشد با پیجیدگی های خودش. این همسویی با مخاطب هم که فرمودید سطوح مختلفی دارد، افتخاری ۸۰ درصد افت میکند، ناظری ۴۰ درصد شجریان هم ۲۰ درصد مثلا. انتظار نداشته باشید که یک شبه یک موزیسین خوب خالتور شود! شخص محمدرضا لطفی هم به عقیده من تحت تاثیر یکسری از مخاطبان به اینجا رسیده، اگر سه بار خوانده بود و همه اعتراض میکردند امروز او به عنوان نوازنده خوب و خواننده بد شناخته نمیشد.
    ۵- اینکه بگوییم “خیلی تنظیم” بود مثل این است که بگوییم این قطعه “خیلی آهنگسازی” بود، هر دو بی معنی هستند، اگر قبول کنیم منظورشان این بوده که کار تنظیم قوی داشته میشود در موردش بحث زیادی کرد، البته همانطور که نوشتم روشن است که منظور ایشان چند صدایی بودن این اثر است ولی زمانی که بحث مقایسه با آثاری که تنظیم خوبی داشتند پیش می آید دیگر مسئله عوض میشود.
    ۶- گفته شما را قبول دارم که همه هنرمندان از آقای پورناظری عزیز گرفته تا علی اکبر مرادی و سید خلیل عالی نژاد در شهرت تنبور نقش دارند ولی باز گمان میکنم بیشترین تاثیر از همان فیلم و موسیقی باشد که بارها از صدا و سیما پخش میشد.
    ۷- در این مورد هم مثل اینکه توافق نظر داریم هرچند باز نوشتید که “روی نوار او” اگر قبول دارید در این کار همه دوستان هنرمند نقش دارند، “روی نوار او” نگویید… نه من سهم ایشان را نمیخواهم پاک کنم سعی دارم بالانس بوجود بیاید، ایشان در یک سخنرانی در ارسباران، طوری از استفاده کرد از دف در اولین آلبومهایشان صحبت کردند که گویی این آلبومها آهنگساز و سرپرست گروه نداشته و آقای ناظری دستور داده که چه سازهایی در این آلبومها باشد.
    نه خیر، من عرض کردم نه مثل خیلی ها قبول دارم ناظری کلا معرف مولانا بوده و حتی آهنگسازان هم اگر او نبود، روی مولانا کار نمیکردند، نه اعتقاد دارم نقش کمی در معرفی اشعار مولانا دارد. ناظری مولانا را خوب خوانده و گمان میکنم آهنگسازان (با آنکه با خوانندگان زیادی غیر از ناظری) مولانا کار کرده اند، سهم خاصی به او داده اند و اگر هم او نبوده کار را به کس دیگری میدادند، دلیل اصلی استفاده از اشعار مولانا هم رویکرد عرفانی و تا حدی مذهبی او بود که به حال و هوای اوایل انقلاب و دهه ۶۰ بسیار نزدیک بود حتی نقل قولی است که اندک اندک را برای آقای خمینی گذاشته اند و ایشان خیلی خوشش آمده و در راستای رفتن دسته دسته جوانان به جبهه ها از آن یاد کرده است.
    ۸- گفته شما قابل تامل است، نمیدانستم خودشان هم آوازی با سه تار را اینقدر دوست دارند.
    ۹- بله متاسفانه.
    ۱۰- گاهی در صحبت کردن با دوستانم از طریق مسنجر هم این مشکل پیش می آید، ولی استفاده کردن از ایکون ها کمی این مشکل را حل میکند، اینجا هم که نمیشود ایکون گذاشت 🙂
    ۱۱- نه واقعا اینقدر سختگیر نیستم، ببینید نمونه هایی که گذاشتم نشان میدهد که به ایراد های خیلی اساسی اشکال میگیرم. اگر اینطور بود که شما میگویید اصلا کل کنسرتهای ارکستر سمفونیک تهران را باید میگفتم فالش است و قابل شنیدن نیست، یک میزان معمول را همیشه در نظر میگیرم والا بزرگترین هنرمندان هم به صورت اتفاقی خطا دارند.

    محمد جواد کرمیافتی

    بله فرمایش شما را درک میکنم چراکه من گفته بودم باید روی سایت بگذاریم مطلبی در این مورد و این حس برای شما بوجود آمده که مقاله بنده هست که اینطور نیست.

    ۱- چشم سعی میکنم اینکار را بکنم. در مورد کارنامه هم همانطور که در کارنامه درسی نمره های خوب و بد باید در کنار هم بیایند، کارنامه هنری هم باید همینگونه باشد.
    ۲- دوست گرامی، سلفژ (البته سلفژ را به گمان من به عنوان ژوست خوانی استفاده کردید) یا اشکال در {پیدا کردن} تنالیته، اشکالات کوچکی نیستند ولی آقای ناظری هم بسیاری از کارهای استودیویشان ژوست بوده و در کنار امتیازهای منفی مثبت هم دارند، هرچند این اشکالات بخاطر ابتدایی بودن در حد یک هنرمند معروف نیست. ضمنا این شاخصها غربی و شرقی نیستند و بین المللی هستند.
    در مورد مقایسه نادر گلچین و آن چند خواننده هم با توجه به جدید بودن آقای گلچین و قدیم بودن آنها و همینطور نقش قدما و افرادی مثل آقای گلچین باید با توجه به اشکالات قدما، امتیاز اصلی را به همانها داد، چراکه اگر نبودند مثال آقای گلچین هم نبودند نیز باید اضافه کنم این افراد “ناقص” هستند ولی عادی نیستند در موسیقی ایران.
    اگر چنین بوده منظور شما که حرفی نیست و در مورد نقش آقای ناظری در موسیقی آوازی هم این را قبول دارم.
    بله اثر “گل صد برگ” اهمیت بسیار زیادی در موسیقی ما دارد و با ادامه گفته شما نیز موافقم. نمونه ای را که گفتید باید با دقت گوش کنم.
    ۳- در این مورد هم (یعنی شاهنامه کردی) اگر گمان کردید در نوشته ام به کوک این کار اشاره کردم، گمان صحیحی نیست، بنده اطلاع از فواصل خاص آن موسیقی دارم.
    ۴- گفته شما صحیح است اگر از دید عامیانه نگاه نکنیم، چون اینجا صحبت از اشاعه در بین مردم عامی است و از آقای ناظری نام برده شد من عرض کردم اگر قرار باشد اینطور نگاه شود باید از آقای محمدیان نام ببریم، لازم به ذکر است در آنزمان ارکستر و نوازندگان کامل نشان داده میشد (آنطور که یادم هست در یکی از اجراها کمانچه ای هم در گروه بود!) و شرایط آشنایی با این ساز و این خواننده به خوبی فراهم بود.
    ۵- در مورد آقای ذوالفنون باید یادآوری کنم ظاهر ساده سه تار نوازی ایشان (مخصوصا در سالهای اخیر که ضعف بدنی ایشان هم بالا رفته) طوری هست که خیلی از حتی نوازندگان سه تار با ابتدایی نوازی نوازندگی ایشان را اشتباه میگیرند در صورتی که نواختن قطعات ایشان نیاز به توانایی های خاصی دارد که از هر کسی بر نمی آید، بعضی ها فکر میکنند که در هر زمان که فرصت داشتیم بین، مضرابها یکی به سیمهای بالا بزنیم میشود ذوالفنون! این تصور به خاطر کم دقت بودن شنوایی بعضی از دوستان است. آیا میدانید که یک نوازنده سه تار ممکن است به خاطر ریز خوب و استقامت بالا در دست راست ترکمن را خوب بزند ولی اصلا نتواند یک قطعه معمولی آقای ذوالفنون را اجرا کند؟
    در مورد اعتقادتان به هنر بالاتر از هنرمند هم به شما تبریک میگویم.
    ۷- چشم حتما
    ۹- البته منظور من کلیت اثر بود و آنرا هم مثال زدم، آوازهای آن اثر را به جز چند قسمت نمیپسندم لازم به ذکر است آن وضعیت جواب آواز هم که چند ساز با هم خیلی شلوغ میکردند را هم اصلا نمیپسندیدم.

    در مورد مسئله ای که در پایان فرمودید سعی میکنم به این سمت حرکت بشود، ولی فراموش نکیند که آن مثال چوپان به این خاطر بود که نمونه زنده آن هم وجود داشت و در آوردن سند دستم باز بود (همان نمونه ای که شنیدید) و باید اینجا تاکید کنم بیشتر مرارت های آواز و ساز ایرانی جدا از مسئله تکنیک است و به خاطر مسئله ای است که در موسیقی ایرانی شایع بوده و هست و آن هم همه فن حریف بودن موسیقیدانان ایران است، یک نوازنده کمانچه وظیفه خود میداند که آهنگسازی هم بکند و …
    در مقاله نوشته بودم آقای ناظری هم این اشکال تکنیکی را از وقتی که شخصیت صدایی مستقل خود را داشت پیدا کرد ولی به مرور این اشکال تکنیکی باعث اذیت شدن صدای ایشان شد (یکی از خوانندگان اپرا در مورد ایشان میگفت که آقای ناظری از جیب میخورد به این معنا که از توانایی های جوانی خود استفاده میکند و به صدایش فشارهایی می آورد. خیلی از نوازندگان هم که امروز با استیل غلط ساز میزنند میشود چنین سرنوشتی را برایشان پیشبینی کرد و این مربوط به خوانندگان نمیشود.
    ممنون از وقتی که گذاشتید.

  • دهها یا شاید صدها انتقاد دارم بر طرز رفتار و سخنان و اعتقادتان

    ولی از آنجا که یک بحث باید فایده ای داشته باشد و از انجا که مطمئنم این بحث ها هیچ فایده ای ندارد تنها به گفتن حرف های چند خط پایین می شوم و بقیه را به کل بی خیال!

    آقای پورقناد می دانی مشکل کجاست؟ مشکل اینجاست که شما هدف بحث با خوانندگان مطلبت رایافتن حقیقت قرار نداده ای
    بلکه هدف را در جا انداختن سلیقه ی خودت قرار دادی

    حتی یک درصد هم فکر نمی کنی که شاید اعتقادت اشتباه باشد
    متاسفانه کاملا به خود و اعتقادات ایمان داری و حرف حق را حتی اگر مخالف کلام پیشینت باشد قبول نداری
    خب در این شرایط بحث فایده ای ندارد، به نظر بنده هدف از بحث نشان دادن زوایای پنهان حقیقت به هم است و نه محمل جای انداختن سلایقمان به طرف مقابل!
    بنده اوقاتی پیش دو جوابیه دادم که حس می کردم لازم بوده و خوشبختانه تاثیر مفیدی هم در دیدگاه موسیقی دوستان داشته و توانسته بود تا حدودی حقایق را نشان دهد
    ولی برای نوشته ی اخیرتان با اینکه معتقدم برخلاف دیگر نوشته هایتان متاسفانه دارای هیچگونه بار فنی نیست اما دلیل ندارد هیچ جوابی بدهم چون از کامنت ها مشخص است که خود مخاطبان حقیقت را یافتند و خودشان واقعیت را شناخته اند و دیگر احتیاجی به گفتن صحبت زیاد نیست

    امیدوارم روزی محرم حق شوید
    حق حافظ

  • آقای موسوی
    به جای اینکه بیایید یک مشت نصیحت بنویسید و به خیال خودتان بحث را منحرف کنید مثل بقیه دوستان اگر صحبتی دارید بفرمایید اگر هم ندارید ما را به خیر و شما را به سلامت.
    اگر من این روحیه ای که شما میفرمایید را داشتم اصلا نباید با کسی مثل شما که آن ایمیل گهربار را به گروه ایران زمین فرستادید و فرمودید فقط خانم افشار حق نقد کردن دارد چون دکتر است، هم صحبت بشوم. پس شک نکنید که برای نظر افرادی مثل شما هم ارزش قائل هستم و خودم را موظف میدانم پاسخ بدهم.

    در مورد حقایقی هم که فکر میکنید نشان دادید منتظر مقاله حافظ باشید تا ببینید چیزهایی را که نشان دادید…

  • اقای امین بهتر دیدم بدونید این ناظری نبود که تنبور را معرفی کرد بلکه کیخسرو پورناظری بود من خودم به شخصه ناظری رو به عنوان یک هنرمند کاملا قبول دارم و فکر می کنم تنها مشکش کار با حافظ است اما من نمی دانم کی می خواهید این خواننده سالاری را رها کنبد کسی که سالها برای شناساندن ساز تنبور زحمت کشیده به یکباره رها کنید و بگید ناظری این کار را کرده؟ چرا؟ چون صدای سخن عشق با صدای ناظری اجرا شده؟ نه دوست عزیز سعی کن با پشتوانه مستند صحبت کنی.
    از جمله کار های قوی ناظری که با تنبور کار شده مه مطعلق به کیخسرو پورناظری:صدای سخن عشق حیرانی و مطرب مهتاب رو

  • بازهم آقای پور قناد!
    متاسفانه ذهنیت عقب مانده بعضی جوامع چنین فکر می کند که اگر مثلا آقای فلان چند جلسه برای پرسیدن یک موضوع پیش آقای بهمان رفت دیگر تا پایان عمر شاگرد او محسوب می شود در حالیکه ذات هنر موسیقی ایرانی اینطور است که یک استاد موسیقی حتی ممکن است یکی از گوشه های موسیقی را در نزد یک روستایی در جایی دور افتاده بیابد ناظری جوان ۳۵ سال پیش جای خود دارد.
    بنده شهرام ناظری را هنرمندی می دانم که همیشه در پی نوآوری بوده است که این کار در موسیقی ایرانی که جنبه سنتی دارد بسیار بسیار دشوار است اما ناظری بخوبی از پس آن برآمده است، مخصوصا بعد از سال ۱۳۷۷ که کارش فوق العاده است! (کنسرت ۷۷ ، سفر به دیگرسو و…)
    به خواندن
    تا آب شدم، سراب دیدم خود را
    دریا گشتم، حباب دیدم خود را
    در آلبوم “حیرانی” اشاره کردی … اگر خواننده ای را پیدا کردی که بتواند آنرا به زیبایی و توانایی استاد ناظری اجرا کند ما را هم خبر کن!!
    عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگو
    در مورد حرکات دست و سر در هنگام خواندن، خود ناظری می گوید بعضی ها فکر می کنند هنوز در زمان قاجار و در حضور دربار قاجار دارند آواز می خوانند که مثلا اگر فریاد بزنند یا تکان بخورند دستور داده می شود دندانشان را بکشند اما من برای مردم می خوانم و خواندن من جنبه حماسی دارد(نقل مضمون)
    متاسفانه بنده نقد شما را مغرضانه می دانم مثلا گرفتن جایزه شوالیه که دیگر شوخی نیست!… از کمک های مالی نهادها یا اشخاص به ناظری اگر مدرکی داری رو کن!!.. به یاد می آورم آقای ناظری در مصاحبه ای گفتند تا امروز هیج کمک و حمایتی از شخصی یا سازمانی دریافت نکرده جز حمایت مردم و دوست دارانش با شرکت در کنسرت هایش ( در تمام کشورها چنین هنرمندانی از طرف دولت حمایت های ویژه می شوند… صدای رسای ناظری یک ارکستر بزرگ می طلبد )

    بسی رنج بردم در این سال سی
    عجم زنده کردم بدین پارسی

  • دوست عزیز آقای آرش
    من اطلاعی از دانش موسیقی شما ندارم ولی در همین چند خطی که نوشید میتوانم متوجه بشوم حداقل با استانداردهای موسیقی کلاسیک استانداردهای شما انطباق ندارد. اجراهای ضعیف و فالش را قوی میدانید و به دلایلی که من نمیدانم یک اجرا مثل “تا آب شدم” را غیر قابل تکرار میدانید و …! اینها به شما و اعتقادتان مربوط است… ما در موسیقی کلاسیک (چه ایرانی چه غربی) برای یک کار گروهی ۱۰۰۰ تا کوک مختلف درست نداریم! ساز و خواننده و کل گروه باید با یک کوک باشند.
    ولی در مورد مدال شوالیه همانطور که قبلا هم گفتم میتوانید به لیست برندگان آن مراجعه کنید در سایت این مسابقه و ببینید چه افرادی را در کنار آقای ناظری میبینید! آن وقت میگوید صد رحمت به همین موسیقیدانان بی شمار غیر بی نظیر! که برنده این جایزه شده اند و چندین تن از این عده هم جزو هنرمندانی بودند که در همین سایت در مورد آنها نوشته ایم.
    در مورد اسپانسر هم در پست های قبلی نوشتم.
    در مورد جایزه گرمی هم متاسفانه در آن شاخه وضعیت بهتر از این نیست (شاخه موسیقی کلاسیک سطحش فرق دارد) به شاخه ورد میوزیک که دوستان ایرانی شرکت کرده اند نگاهی بیاندازید و رقیبانشان را ببینید…
    گاهی وقتها یک تحقیق چند دقیقه ای جلوگیری میکند از سالها موضع گیری های احساسی و بدور از منطق.

  • جناب سجاد!
    اگر هنرمندی به دلایلی مورد پسند شما نیست و موفقیتی در میان شنوندگان اروپایی کسب کرد آیا باید این امر را ناشی از توطئه بیگانگان بدانیم؟ آیا فروش موسیقی ایرانی در آمریک و اروپا فوق العاده بوده و تهدیدی برای آنها بوده است که یک تیم بخواهند آنرا ورشکست کنند؟ به قول شما “با یک تیم خبره مسیر ساز غربی برای ویران کردن آینده موسیقی این کشور”.(خنده) آیا کسانیکه در اروپا بلیت کنسرت شهرام ناظری را می خرند خود عقل و شعور ندارند؟ … به نظر من شما دچار توهم توطئه شده اید!!
    تقریبا” تمام کسانیکه در ایران در هنر و موسیقی شناخته شده هستند جایزه شوالیه را یک اعتبار برای موسیقی ایرانی دانستند و آنرا تبریک گفتند اما گویا این موضوع بر شما سخت گران آمده!!!

  • پاسخ به آقای آرش
    مشکل شما این است که اصل را بر هنری بودن اثر مورد نظر قرار دادید و میگویید آیا استقبال غربیان از این اثر بد است؟! توطئه است؟! مردم عقل ندارند؟! و … دوست عزیز! اول شما باید هنری بودن اثر مورد نظر را در نظر بگیرید بعد در مورد افتخارات داشته یا نداشته آن صحبت کنید.
    این نوع بحث شما فرار از آنالیز است و بیشتر به درد کوچه و بازار میخورد نه یک بحث تحلیلی.
    من با فیلم و صوت و سند این ایده را مطرح کردم که این آثار سطح پایین است و حمایت بی سابقه از آثار فقط سطح پایین ایرانی (بر خلاف پیش از انقلاب که موضوع کاملا بر عکس بود) غیز طبیعی است؛ اگر پیش از انقلاب علی رهبری، فرامرز پایور، احمد پژمان، حسین دهلوی و ملیک اطلانیان به عنوان آهنگساز ایرانی، بعد از انقلاب حافظ ناظری، همای و نامجو جای آنها را گرفتند!
    با این وضع احتمالا ادعای شما از این دو حالت خارج نیست، یکی اینکه همای و نامجو و … در حد و اندازه آهنگسازهای قبلی بودند و دیگر اینکه اینها سطح پایین هستند ولی غربی ها بدون غرض ورزی از روی نادانی از اینها حمایت میکنند. گمان نکنم ادعای اول را داشته باشید ولی اگر ایده دوم را میپسندید خدمت شما باید عرض کنم هرچقدر هم بی سواد باشند آنها، فرق نت ژوست و فالش را متوجه میشوند!

  • آقای سجاد‍!
    من یک توصیه برای شما دارم امیدوارم آنرا جدی بگیرید، اینکه یک دوره کلاس آموزشی موسیقی برای آهنگسازان ایرانی و خارجی برگزار کنید تا داخلیها( از قبیل حسین علیزاده و کامبیز روشن روان و غیره) بتوانند بعد از کلاسهای شما نت ژوست و فالش را از هم تشخیص بدهند. و خارجی ها ( آن نوازند ه های معروف ویلا و ویلنسل که در کنسرت کارنگی هال نیویورک با شهرام ناظری نواختند ) بفهمند که معنی کلمه “سمفونی” چیست!‍! و حافظ ناظری معنی کلمه “سمفونی” را اشتباه برای آنها گفته است!!
    در ضمن همان آهنگسازان مانند علی رهبری و احمد پژمان امروزه هم در اروپا جایگاه ویژه خود را دارند لطفا مغالطه نکنید.

  • گفته اید نگاهی به لیست برندگان جایزه شوالیه بیندازم … من هم آنها را دیده ام و نیز شنیده ام که شاهرخ خان ( بازیگر مولتی میلیاردر و مغرور سینمای هند ) او هم یکی از برندگان جایزه شوالیه است و بعد از برنده شدن به مدت یک هفته در بمبئی برای او جشن گرفتند اما در ایران بعضی ها فقط از روی حسادت… .
    در مورد اینکه گفته اید باید تحلیلی صحبت کنیم نه کوچه بازاری!! لطفا” اول نگاهی به مقالات خود بیندازید بعد این ادعا را مطرح کنید.

  • من فکر میکنم شما باید یک کلاس برگزار کنید و ما را با بزرگانی مثل شاهرخ خان آشنا کنید و نیز کمک کنید به فراگیری ملت ایران از فرهنگ غنی مردم هند در بزرگداشت سوپر استارهایشان! واقعا افتخار بزرکی است قرار گرفتن نام شهرام جان کنار شاهرخ خان!
    (شرمنده این ادبیات شما بود که مجبور شدم با این روش پاسخ دهم!)
    در مورد آقای پژمان هم لازم است بدانید که آلبومهایی که از ایشان در خارج از کشور وجود دارد و مطرح است همان کار های قبل از انقلاب ایشان است که یکی به رهبری خودشان و دیگری با رهبری علی رهبری در بازار است و کاری پس از انقلاب از آنطرف انجام نشده با ارکسترهای آنطرف مگر کاری که به تازگی انجام شد و ارکستر از طرف حوزه هنری اجاره شد و …
    آقای رهبری هم بزرگترین موفقیتش مثل دستیاری کارایان و رهبری ارکستر فیلارمونیک برلین پیش از انقلاب بود و تنها کاری که آقای رهبری کرد این بود که با هوشیاری توانست جایگاه خود را نگه دارد و وابسته به دولتش نباشد ولی اگر دولت ایران هم مثل سابق حمایتش میکرد و البته مثل سابق هم این دولت در هنر اعتبار داشت، نام رهبری در جهان بسیار بسیار آشنا تر از امروز بود. مقایسه کنید پیشرفت هنری و اعتباری هنرمندی مثل علی رهبری یا احمد پژمان را پیش و پس از انقلاب
    (این دومی با ادبیات خودم بود، امیدورام این یکی را بیشتر پسندیده باشید!)

  • من از طرفداران استاد ناظری هستم ولی شخصا به استاد شجریان احترام می گذارم متاسفانه ایرانیان کیفیت را به کمیت ترجیح می دهند و همچنین عقلشان به چشمشان است و چشمو هم چشمی دارند و از سویی ایرانیان بیشتر تمایل به زیبایی دارند و زود جذب آن میشوند اینها را همه گفتم به کنکاش در مورد شجریان و ناظری بپردازم: خیلی از شهرستانیها عاشق شهرت و کلاس نسب تهران هستند وتا میشوند که به اشتباه شجریان تهرانی است میگوند شجریان تهرانی است پس کلاسش بیشتر از ناظری شهرستانی کرد است در صورتیکه شجریان خراسانی است شجریان غزلهای عاشقانه جذاب سعدی را بیشتر خواندند آن هم با همکاری بهترین موسیقی دانان ایران مشکاتیان علیزاده کلهر و بیشتر کارهای شجریان با این اساتید بوده در صورتیکه ناظری خیلی کم و ناچیز با مشکاتیان و علیزاده همکاری داشته و با لطفی و کیخسرو پور ناظری کار کرده آن هم اندک بوده و بدون استمرار و همکاری طولانی با پور ناظری و لطفی آن هم با سرودهای ضمخت سخت و معنا گرای مولانا بوده لحن و طریقه شجریان روضه خوانی و مرثیه سرایی بوده که به نوعی عربی است و از آنجا که شجریان قاری قرآن هم بوده عجیب نمیباشددر صورتیکه ناظری لحن حماسی و اساطیری ایرانی خود راهمراه با نجوای عرفانی خود درآمیخته است متا سفانه میبینیم در اینترنت هم بخی از ایرانیهای طرفدار شجریان به ناظری رحم نمی کنند و در اکثر سایت ها او را به تمسخر می گیرند و القاب او را زیر سوال میبرندو با طرح مباحثی چون مشکاتیان گفته شجریان از همه بهتر است به خود اجازه توهین میدهند غافل از اینکه خیلی ها نمی دانند که مشکاتیان داماد شجریان بوده و با اینکه از دختر ایشان طلاق گرفته باز هم هیچوقت ایشان را زیر سوال نبرده خوب طبیعی هم می باشد چون بیشتر کارهای ماندگار مشکاتیان با شجریان بوده. از طرفی اگر اشتباه نکنم مشکاتیان بچه ای دارد که نوه ی شجریان میباشد وخیلی مباحث دیگر بنده قصد توهین به استاد شجریان را نداشته واگر این مباحث را مطرح کردم فقط خواستم گوشه هایی از توهین های یاوه گویان را بدهم در عجب هستم که ما ایرانیان فقط شعار میدهیم و در عمل از خود چیز دیگری نشان میدهیم مثلا همه جای ایران سرای من است در هندوستان و حتی پاکستان چندین غول موسیقی وجود دارد و مردم این کشورها همه آنها را دوست دارند اما در ایران همه به دنبال فقط یک نفر هستند و دیگران را تا مرز نا بودی پیش میبرند ای کاش مردم ایران قدر این دو هنرمند را میدانستند و آنها را با هم مقایسه نمی کردند قیاس شجریان با ناظری مثل قیاس ابی با داریوش یا گوگوش با شکیلا در عرصه خوانندگی پاپ یا قیاس کریمی با دایی در فوتبال یا قیاس مشایخی با انتظامی در بازیگری است در صورتیکه میدانیم همه این عزیزان سبک و روش جداگانه و خاص خود را دارند و قابل قیاس با هم نیستند. امین غریبی از بندرعباس

  • جند کلمه با نویسنده این وبسایت حرف داشتم.
    اولا باید بگم که چیزی که شما نوشتید اصلا نقد نیست. دومااینکه من چند نوشته مرتبط با آقایون ناظری و همچنین شجریان و مشکاتیان رو خوندم. توی همه یه سری چیزای درست هست و یه سری چیزای خیلی بزرگ شده. در مورد حافظ ناظری و شهرام ناظری خوب خیلی اغراق کردید. من دستی در نوازندگی دارم و کلاس می رم. در مورد فالش بودن خیلی خیلی اغراق می کنید، همون ?قایونی هم که می گید کمتر از ناظری فالش دارند، اجراهایی دارند که خیلی بیشتر از ناظری فالشی داره.
    دوم اینکه از قانون تفرقه بینداز و حکومت کن استفاده می کنید برای خراب کردن همه هنرمندا. اسم شجریان یا …. رو می ارید و عمدا باعث می شید که مقایسه صورت بگیره و احیانا طرفدارای اینها به جون همدیگه بیفتن در این بین اشتباهای هر دو طرف رو روش مانور بیش از حد می دید. درسته واقعا؟ نوشتید که آهنگ قفل زندان بشکنم توی ذوق می زنه اونم به خاطر فرودهای ناگهانی! خوب این فرودهای ناگهانی به عمد گنجونده شده و دلیل خاصی پشتش هست، مثل فورته های شیدا شدم. به قول یکی از موسیقیدانهای ایرانی مثل ترمز و شتابهای ناگهانی می مونه و یکنواختی رو از آهنگ می گیره. در کل مسلمه که موسیقی ایران از دهه ۶۰ ضعیفتر شده اما در کار همه هست. شما کارهای همون کسانی رو که به قول خودتون بهتر از ناظری هستند بشنوید خیلی هاش ارزش یبار گوش دادن رو بیشتر نداره.
    در مورد کلمه سمفونی هم خیای اغراق می کنید. من همه کنسرتها رو بروشورشونو دیدم توی همش اسم اعضای گروه هست حتی توی تیکت مستر. جالب اینه که خود حافظ هم توی همه ی مصاحبه هاش بلااستثنا گفته که این موسیقی سمفونی نیست. حتی مصاحبه شهرام ناظری قیب از کنسرت رو ببینید نمی گه که حتی سبک جدیدیه میگه یه دیدگاه متفاوته و اصلا سمفونی بودنشو رد می کنه.
    گفتید که ایشون می گند با اعضای ارکستر سنفونیک فلان جا اجرا کردیم در صورتی که این حرف شما بی اطلاعی شما رو از زبان انگلیسی می رسونه. members of …. به معنی “اعضایی از” هست چون نکره است و نه معرفه. اگر می خواستند بفهمونند همه اعضای باید می نوشتند مثلا LA symphony orchesra یا از the members of … استفاده می کردند.اگر نمی دونید باید از کسی که زبان بلده می پرسیدید.
    فقط یک موردو برای اگاهی دوستان در مود این فیلمای دردکی کنسرتها که این آقا اینقدر روش مانور می ده بگم و اون اینه که حتی ممکنه در یه نقطه سالن صدایی که از سازها می شنویم بالانس باشه و در جای دیگه بالانس نباشه و در فضای باز که خیلی بدتره. وقتی اینجا می خواید برین اجرا حتی روی فاصله میکروفن از سازهای مختلف میلیمتری دقت می کنند. مانیتورینگ صدا در کل اجرا وجود داره اونم با دستگاههای پیشرفته و بالانس صدا ها رو در کل اجرا تغییر میدن تازه در سالنهای اینجا که همش اکوستیک هستن.
    شما اگه آقای هکمن رو نمی شناسید باید بگم که من نقد ایشون رئ درباره کنسرت ۲۰۰۷ هالیوود ناظریها خوندم. فکر می کنید ایشون فالش بودن رو نمی فهمه… ایشون کسی هستش که وقتی کار گروههای موسیقی رو می خواد نقد کنه موهای تن همشون سیخ می شه. اگه نقدهاشونو نخوندید برید بخونید…. یه اشتباه بزرگ که توی ایران می کنن اینه که فکر می کنن چون توی موزیک کلاسیک ربع پرده نیست غربیها نمی تونن تشخیص بدن … غافل از اینکه در همین کشورهای اروپایی توی موسیقی محلیشون حتی تا فواصل یک پنجم پرده هم هست و به راحتی تشخیص می دن.
    یک جای یهم نوشته بودید جشنواره های فرانسه که مبتذل ه و زبانزد خاص و عام .. خیلی جالب بود …

  • در پاسخ به خانم نگار
    ۱- ممنون که برای هزارمین بار یاد آور شدید اینکه نوشتم نقد نیست! تقریبا تمام همفکران شما همین نظر را داشتند ولی ننوشتند بالاخره نقد چیست که اقلا ما یاد بگیریم از این به بعد بنویسیم!
    ۲- همه موزیسین ها از نوازنده و خواننده فالش دارند، ولی یک نوازنده فالش هایش بیشتر میشود که به او میگویند فالش زن یا فالش خوان، فالش زدن حدی دارد که قسمتی از اشتباهات نوازندگی و خوانندگی است ولی از حدی تجاوز کند دیگر یک اشتباه قابل چشم پوشی تلقی نمیشود.
    ۲- (به این خاطر که دو دفعه دوم گفته بودید، دوباره نوشتم دو!) این قانون “تفرقه بینداز و حکومت کن ” هم آخرین انگی بود که بنده دریافت کردم! قرار است بر چه کسی حکومت کنم که لازم باشد تفرقه هم بیندازم؟! کمی فکر کنید بعد نظریه دهید ممنون میشوم!
    ۳- در مورد فورته های شیدا شدم عرض کردم قبلا، دلیلش مشخص هست و اتفاقا نسبت به همان دلیل گفتم، این شعر و آن موسیقی بی رمق و سطحی است ولی فرود زود رس تصنیف “قفل زندان” را نمیدانم چطور به معنی اش ربط دادید.
    ۴- چیزی حدود N بار! در بخش نظرات و حتی خود مقالاتم اشاره کردم که موسیقی ما از دهه ۶۰ به بعد افت کرد و این مربوط به فقط آقای ناظری هم نمیشود ولی نمیدانم چرا هر بار باید برای شما دوستان این را تکرار کنم؟!
    ۵- نخیر حتما منتظر بودید سمفونی بودنش را هم تایید کنند؟! “شرکتی ساخته شده به نام sanyo با اسمی شبیه sony جیب مردم را خالی میکند” حالا بیاییم بگوییم مدیر شرکت سانیو بارها تاکید کرده که ما سونی نیستیم! عجب بزرگواری ای فرموده اند که نگفته اند سونی هستیم!
    شما که به بنده ترجمه کردن یاد میدهید بفرمایید این جمله از کیست: “دوره اول این مجموعه کار با پدرم است که سال ۲۰۰۷ آن را با ارکستر فیلارمونیک لس‌آنجلس اجرا کردم…” ارکستر سمفونیک لس آنجلس را هم فهمیدیم چیست! دوست عزیز خودتان را گول نزنید!
    ۶- شما که بروشورهای همه کنسرتهای استاد در آن سر دنیا را در دست دارید کنسرت ایشان را در جشن خانه موسیقی همین چند ماه پیش ندیدید که چه افتضاحی به بار آمد و اینجا مشکل را گردن “فیلمای دزدکی” می اندازید؟! گیرم فیلمها دزدکی بوده و فیلمهایی که از این آقا گرفته شده همه اش دست کاری شده است یا دوربین فالش است! با سی دی های در بازار ایشان چه میکنید که نمونه اش را روی سایت قرار دادم؟!
    ۷- من نمیدانم کنسرتی که در مورد آن صحبت میکنید خوب اجرا شده یا نه که بخواهم در مورد نقدی که رویش شده، بحث کنم ولی اگر چیزی شبیه به همین فیلم ها و صوت هایی بوده که اینجا هست، باید برای گوش یا هوش این منتقد عزیز نگران بود.

  • جناب آقای پورقناد.جنابعالی موضوع هایی ازآوازوتصانیف استادناظری راانتخاب نموده وایراد گرفته اید که هیچ خوانند ه ای درطول تاریخ موسیقی نه اجراکرده ونه میتواند به این خوبی باحنجره خود مثل ساز بازی وآوازاجراکند خواهشمند است بیشتر درعمق کارهای استاد ناظری بروید تابتوانید نو آوری در موسیق اصیل ایرانی را درک نمایید

  • آقای عباسی عزیز لطفا کمی توضیح بدهید : موضوعاتی از آواز و تصنیف را انتخاب نمودید یعنی چه؟! مشخصه های تکنیکی این موضوعات (!) را هم بفرمایید چیست که در عمق کار آقای ناظری وجود دارد و دیگران نمیتوانند اجرا کنند؟! بفرمایید تا شاید ما هم درک کنیم اینها که گفتید یعنی چه؟!

  • با سلام ،جناب پور قناد شما نکات مهم تری مثل شاهنامه خوانی در سالنی مثل Carnegie hall رو رها کردید و به حرکات دست شهرام ناظری توجه می کنید؟
    شما فقط یک نگاه خیلی سریع و ناقص به آثار آقای ناظری انداختید که البته بیشتر لحن انقادی به خودش داره ، در کل به نظرم نقد خیلی خوب و کاملی نبود.
    موفق باشید

  • آقای سجاد شما که هیچکسو قبول نداری خودت یه فستیوال بذار جایزه بده. البته برنده هاش از الان معلومه چه کسایی میشن

  • همون طور که دوستان ذکر کردن لحن این مقاله کاملا مغرضانه است . خوب هر خواننده ای یه سبکی داره ولی به نظر من نویسهنده این مقاله دچار نوعی شجریان زدگی هستند چون من دیدم اونایی که شجریان رو به عنوان مرد اول موسیقی قبول دارن همیشه زیاد از موفقیت های استاد ناظری خشنود نمی شند . کاری با مقایسه این دو ندارم ولی متاسفانه ماایرانیا دوست داریم یا یکی رو اونقدر ببریم بالا که دیگه دست نیافتنیش کنیم یا بکوبیمش به زمین .

  • در پاسخ آقای مجید

    از چند جهت به اشتباه رفتید
    اول اصولا بنده را نمیشناسید و سریع نسخه پیچی میکنید!
    دوم بنده چگونه دچار شجریان زدگی شدم که این مطالب انتقادی را برای ایشان نوشته ام!
    سوم چطور به این نتیجه رسیدید که موسیقی ایران با این همه استاد آهنگسازی برجسته از اصلانیان و حنانه گرفته تا پژمان و رنجبران نفر اولش می تواند یک خواننده باشد، آن هم آقای شجریان باشد که بنده دچار ایشان زدگی شدم؟!
    چهارم شما به عنوان یک نماینده “خارجی” شاید بتوانید برای ایرانیان و بنده نسخه می پیچید که کسی را می بریم بالا و بر زمینش میزنیم ولی شما با نام مجید، گمان میکنم شامل همین جماعت ایرانی بشوید که کسی را میبرید بالا و میزنیدش زمین… با توجه به این تئوری عجیب شما، پس هر کس از طرف این ملت به زمین زده شده زمانی در هوا سیر میکرده… خودتان آن اشخاص را بیابید و به تئورتان بیشتر بنازید.

  • آقای پور قناد . لطف کنید یه آلبوم از یه خواننده نام ببرید که قبل از ناظریاشعار مولااانا یا فردوسی خوانده باشه . صمنا شهرام ناظری رو با سراج و بقیهدخواننده ها مقیاسه نکنید که تفاوت از زمین تا آسمان است . بعدش خدمتی که ناظری به معرفی ساز تنبور و سبک عرفانی و اساطیری موسیقی ایران کرد تا ابد میمونه . هیچکسم نمیتونه اینو حذف کنه . شما کلا موسیقیدانهای دنیارو که ایشانوتاید کردند زیر سوال بردید . مقام اول موسیقی عرفانی دنیا و نشان شوالیه و جایزه آسیا سوشیتی و دهها مدال و مقام دیگه رو به یه خوانندهمتوسط نمیدن . گناه ناظری این بود که مثل بقیه خواننده های موسیقی سنتی دنبالغزل خوانی و سبکهای تکراریو تقلیدی موسیقی سنتی نرفت . گناهش این بور که سبک جدیدی اجرا کرد و تحولی تو موسیقی مرده سنتی ایران ایحاد کرد .

  • صوفی نامه ساقی نامه سخن تازه سفر به دیگر سو سفر عسرت اینها کارهای قوی هستند یا همان اواز اساطیر…من نمی فهم چطور اثری مانند کیش مهر که خیلی هم ابتدایی است و اصلا غیر صدای خواننده آهنگی نساخته اند را قوی می دانید و لی کارهای اخیر شهرام ناظری را ساده انگارانه.ناظری در وضعیتی که سایه سنگین و البته به حق شجریان فضا را برهمه تنگ کرده بود خود درا پیدا کرد.بسطامی هم می توانست اما نشد به خصوص از تحریر خیال به بعد…

  • با سلام
    به توجه به نظرات همه دوستان و با توجه به اینکه همیشه و همه نقد سازنده بوده غیر ایران
    زیرا همیشه نقدهایی که انجام میشن سهمی از صلیقه های شخصی در آن پیداست و اینکه تحقیقات کامل صورت نمی گیرد بنابر این چنین نقدی هیچ وقت مورد توجه اهلش قرار نمی گیرد

    جناب آقای پور قناد کاملا واضح و روشن است که تحقیقات شما کانلا سطحی است توصیه بنده به جنابعالی این است که فقط نیمه خالی لیوان را نبینید و ایشان و سبک ایشان را در اجرا بصورت درست و با بکار گیری نظر موسیقی دانان بزرگ و خوانندگان اهل فن و صاحب نظر نظربدین نه با یک بررسی سطحی و البته صلیقه ای

    ایشان در کاری همچون مولویه رسالت خود رو کامل کردن در این اثر از نظر بنده نهبلکه از نظر اهل فن تمام ریزه کاری های موسیقی و اوازی رعایت شده و در حال حاضر از کامل ترین کارهای موسیقی سنتی محسوب میشه

    از طرفی با توجه به گفته خود شما لحن آوازی ایشان به نحوی است که در اجراای زنده در بعضی از مواقع دچار ایراد شدن آیا خوانندگان بزرگی همچون شجریان دچار چنین ایرادی نشدن ؟؟؟

    در مورد اجرای زنده شورانگیز به گفته جناب لطفی استاد ناظری در آن زمان بیمار بودن

    در پایان از وقطی که گذاشتین ممنونم

  • ببخشید از ایراد های تایپی که در متن هستش به علت عجله در تایپ و این که در حال مسافرت این متن را نوشتم
    معذرت

  • دوست گرامی آقای تورج
    برخلاف نظر شما تمام اشکالات عنوان شده، نه تنها سلیقه ای نیست، اصولا نمیتواند هم سلیقه ای باشد، چرا که کوک بودن و ناکوک بودن، از ریتم خارج شدن یا نشدن و اشکالاتی از این دست، با نرم افزار کامپیورتری هم قابل اندازه گیری است. اگر همه ایرانیان مثل شما به تعصب ورزی ادامه دهند، بهترین نقدها هم نوشته شود از دید آنها اعمال سلیقه است، پس سعی کنید خودتان و دیدتان را عوض کنید.

  • با عرض سلام خدمت شما دوست عزیز، آقا سجاد

    بنده نمی توانم در این باره بصورت تخصصی نظر بدم. آنچه را که کاملا واضح هستش این است که با توجه به لحن آوازی جناب ناظری و انرژی که ایشان در اجرا میزارن امکان خطا خیلی بیشتر از هر خواننده دیگر هستش اما با همه این اوصاف اگه کمی دقت کنید مو توجه خواهید شد که خیلی از شاهکارهای ناظری از جمله سفر به دیگر سو م یا کنسرت ۷۷ که یک کار بسیار انرژی گیر هستش و یا کنسرت کامکارها و … از جمله کارهایی هستن که در کنسرت ضبط شده اند و در نوع خود از همه لحاظ بی نظیرند
    از طرفی شما که ادعا دارین که تعصب را کنار بگذاریم و منصفانه نظر بدیم، آیا سیر تکاملی که ایشان در موسیقی سنتی در پیش گرفته اند جای تحسین ندارد چرا ما فقط به دنبال ایراد تراشی از کسانی هستیم که گام های بزرگی برداشتن و متاسفانه دریغ از دوری از تعصبات خشک
    ایشان که خدای موسیقی ایرانی نیستن و مثل هر خواننده دیگر خالی از ایراد نیستن

    با عرض پوزش از همه دوستان

  • با سلام دوباره خدمت شما آقا سجاد

    شما نظر سه نفر از بزرگان حال حاضر موسیقی سنتی که با نظر شما را موافق هستند را عنوان کنید، من دیگر چیزی نخواهم نوشت.

    در ضمن ایشان در همه کارهایشان از مطرب مهتاب رو گرفته تا
    سفر به دیگر سو، «ضبط اجرای زندهٔ واشنگتن» یادوارهٔ «شمس تبریزی» در سال ۱۹۹۸ میلادی با آواز و آهنگسازی شهرام ناظری و نوازندگی و تنظیم گروه دستان است که بر روی اشعاری از مولانا اجرا شده و توسط «انتشارات سروش» منتشر شده‌است. که قبل از کنسرت ۷۷ بوده است و … این سبک را داشته اند.

    خواهش می کنم آمار غلط ندهید

  • آقای تورج
    در پاسخ سئوال اولا بفرمایید تا حالا چند نقد موسیقی با عنوان شدن اشکالات یک خواننده معروف از موزیسین ها خوندید ؟ اصلا چنین کاری در این کشور سابقه داره؟
    متاسفانه در ایران موزیسین ها فقط پشت سر هم صحبت میکنن و عمومی نمیکنن نظراتشون رو
    در پاسخ ادعای دوم شما
    اول مشخص کنید وقتی میگویید سبک آقای ناظری منظورتون چیه، یک مشخصاتی از این سبک که در نظرتون هست بدید تا بعد صحبت کنیم که از کی شروع شده.

  • حتماً این مصاحبه تکراری است و همه ی دوستان قبلاً این مصاحبه رو مطالعه کردن اما این جا ضرورت داره که دوباره به اصول برگردیم و اون ها رو هم نقد کنیم:
    حسین علیزاده:
    در این کنسرتها دیدیم که خواننده به آزادی ویژه ای می رسد، همانگونه که نیما به عنوان یک شاعر از قید قافیه رهایی می یابد. آنچه استاد ناظری عرضه کرد، نتیجه چهل سال تلاش و کنکاش است.

    به واقع آقای ناظری با توانایی، ظرفیت و شهامت مثال زدنی خویش راههای نوینی را در آواز خوانی ایرانی گشوده است و باید به او تبریک گفت.
    این شیوه ها با ردیف و موسیقی سنتی سازگاری دارد؟

    “ردیف” گنجینه غنی و بسیار پر ارزشی است که از گذشته های دور به ما رسیده و در زمان قاجار هم تدوین شده است و همانند شعر کلاسیک تاریخی طولانی دارد.

    در این نوع شعر، هر گونه تعبیر، عبارت یا واژه ای نمی تواند به راحتی راه یابد، اما در سرودن شعر نو، شاعر از همه عناصر و واژه ها یا عبارات استفاده می کند تا مفهوم مورد نظر را برساند.

    موسیقی پویا نیز همانگونه است. البته من ترجیح می دهم که به جای موسیقی سنتی از عبارت “موسیقی ایرانی” استفاده کنم چرا که در بسیاری از موارد تعصب نسبت به “سنت” به حدی می رسد که موسیقی را در کشور ما به “موسیقی موزه ای” تبدیل می کند.

    اشیا یک موزه بسیار جالب هستند اما ارزش کاربردی ندارند. موسیقی، هنری زنده است که باید پویا و متحرک باشد.

  • بسیار جالبه،آقای سجاد از ابتدای کامنت ها هیچ یک از انتقادات ریز و درشت رو به مطلبشون وارد ندونستن و یک به یک انتقادات رو توجیه کرده اند..به نظرم مقایسه ی نظر نویسنده با برآیند نظرات مخاطب می تواند موجب نتیجه گیری مفید از این بحث طولانی بشود..در انتها باید عرض کنم که من با شیدا شدم ناظری شیدا می شوم،با آواز اساطیرش به اوج قدرت عشق پی می برم،با یادگار دوستش نفس می کشم،با امیرکبیرش نبض پرجوش تعصب بر میهنم متورم می شود،با لولیانش دیوانه می شوم و و و و . . .حق داری وقتی خواننده ای سراغ نداری که این طور محبوب مخاطبانش باشد این گونه تیغ تخریب به روی ناظری بگشی..

  • با عرض سلام

    من بحث های یک دوست و پورقناد را خوندم(خیلی وقتمو گرفت و جذب شدم).
    خوب با نقد موافقم ولی باید علمشو داشته باشی بعد نظر بدی. کارای استاد ناظری باید با دقت خونده شوند، ایشان بعضی مواقع از تکنیک های جدیدی استفاده می کنند که میشه بهش گفت تولید هنر و باید تدریس شوند نه به نقدی بدون دانش. ناظری گاها از سبک های کردی-لکی و… در بیان اشعار فارسی استفاده میکند که به نظر من پورقناد با این سبکها آشنایی ندارد و آنرا نمی فهمند و واقعن آنرا ایراد می بینند. ناظری سبک جدیدی ارائه می دهد که حتما اشکالاتی نیز دارد ولی شروع یک کار جدید و تقلید نکردن از استادان دیگر او را از هر کسی دیگر متمایز می کند. من تولید علم و یا موسیقی را هزار بار با ارزشتر از دنباله روی یا کار کردن روی سبکهایی که وجود داشته اند می دانم.
    با تشکر

  • درتاریخ ۵ اردیبهشت ۱۳۹۰ یادداشتی نوشتم مبنی براینکه درتاریخ موسیقی ایران هیچ خواننده ای مانند استاد ناظری نتوانسته اینقدرنوآوری داشته باشد ونکاتی که جناب پورقناد فرمودند درمورد آثاراستاد ناظری که دارای اشکال خواندن است و خارج میخواند باید عرض کنم درآن آثار بنده نوآوری میبینم که اگر جنابعالی که منتقد هستید باید متوجه شده باشید که درتاریخ موسیی ایران بیشترخوانندگان سبک آوازخواندنشان بصورت نوحه خوانی وتعزیه میباشد ونمیتوانند ازاین نوع خواندن خودشان رارهاکنند واین یکی ازبارزترین امتیازهایی است که استاد ناظری را نسبت به خوانندگان دیگر متمایز میکند که نشان شوالیه استاد ناظری بخاطر نبوغ و نوآوری درآثارموسیقی بوده

  • جناب پورقناد بادرود.بنده یک باردیگرنظرات جنابعالی ودیگردوستان راخواندم وبیشتردوستان با نظر شما مخالف بودند نمیدانم شما دنبال چه چیزی هستید ؟نقد خوب است ،اما مادراین کشورخواننده هایی هستند که به خاطر مادیات هنرشان را زیر پا میگذارند استاد ناظری یک چهره مردمی وجهانی ودوست داشتنی است که کارهای خیریه این عزیز طی سالیان سال برای مردم آشکار است .بازهم میگویم که شما طرز خواندن وادای کلمات استاد ناظری که یک حالت نوگرایانه وبه دور ازتقلید را باآن حالت های درویشانه و انگار که درآواز ایشان لنگرهایی هست که تکه تکه ازحنجره شان بیرون میاید را باناکوک بودن اشتباه گرفتید چون ایشان ازکسانی هستند که درآزمون باربد دررشته آواز مقام اول راکسب نموده اند.بهرحال استاد ناظری کسی است که نه تنها مردم ایران بلکه مردم جهان نیز به ایشان علاقه دارند واز طرز خواندن وادای صحیح کلمات درموقع خواندن که این روزها خواننده های جوان نیز نمیتوانند خوب اداکنند وبااین سن وسال هنوز صدای این استاد دوست داشتنی با صفا وپرقدرت و واضح هست .لااقل کنسرتهایی که درشهرستانها برگزارمیشود راببینید که با چه عشقی آنها را باتمام نواقصی که برای اجرا وجود دارد از سالن گرفته تا مجوز وبرخی عوامل دیگر بازهم برای مردم میخواند وخوب هم میخواند وامید وارم جنابعالی ازاین نوشته ها قصد کوچک کردن این استاد را که به حق لقب نیمای آواز ایران و وکسی که سهم بزرگی در علاقه مندی مردم جهان به مولانا راداشته ، نداشته باشید.

  • بادرود وخسته نباشید .جناب پورقناد بنده میخواهم یک سوال شخصی البته درحیطه موسیقی ازجنابعالی بپرسم واگرامکان دارد جواب دهید . هرانسانی طبق سلیقه خودش درهر کاریارشته یاهنر به یک چیزی علاقه دارد مثلا”درموسیقی برای بنده هیچ کس مثل استاد ناظری نمیشه بقیه خوب هستند ولی بنده هیچ گاه ازگوش دادن به کارهای استاد ناظری خسته نمیشوم ویادم هست که ازسن ۱۵ سالگی اگر آلبومی ازناظری را دربازارمیگرفتم تا اشعارش راحفظ نمیکردم برای هواخوری ازمنزل بیرون نمی آمدم هنوز هم باتمام مشغله کاری این کارراانجام میدهم .بنده متولد سال ۱۳۵۱ هستم واما سوال :شما به چه خواننده ای علاقه دارید ؟ لطفا”نگویید همه آثار موسیقی را گوش میدهم وفرقی نمیکند .درست ، اما همیشه یک نفر برایتان الگو هست .

  • جناب پورقناد درود.درنوشته ۲۷ مرداد اینجانب بنده کی گفتم که مردم جهان با اداص درست کلمات استاد ناظری به ایشان علاقه مند شدن بلکه بنده گفتم با ارائه موسیقی وشعرمولاناودیگراینکه تغیر سبک دادان مگر ایرادی دارد ؟مثل اینکه شما دوست دارید تمامخواننده ها از یک سبک پیروی نمایند که این واقعا”بلایی است که برسر مویسقی ماآمده بعد اینکه بنده هیچ وقت نگفتم کا استاد ناظری بی نقص نیستند همه نقص دارند وبی نقص فقط خداست.ودرضمن ازنظر تکنیک استاد ناظری بی نظیر است چون هیچ کدام از آوازهای ایشان تکراری نیست وهمه آلبومهای ایشان اگر دریک دستگاه موسیقی تکراشده باشد اما ازنظر خواندن مطمئن باشید که باهمدیگر فرق میکند.اوج خوانی (زیر) وبم خوانی (بم خوانی ایشان راباتمام خواننده ها مقایسه کنید همه شبیه هم میخوانند)استاد ناظری همیشه متفاوت وعالی بوده . ودرآخر از جویده شدن اوج آواز استاد ناظری فرمودید لطفا” کدام کار ایشان بوده ؟

  • جناب پورقناد بادرود وخسته نباشید. درمورد ادای کلمات که بصورت صوتی گذاشته اید را هم گوش دادم .برعکس نظر جنابعالی این قسمتها از زیباترین کارهای استاد ناظری هستند .درمورد بم خوانی ناظری بازهم تاکید میکنم بابقیه فرق دارد وبیشتر خوانندگان مانند استاد شجریان بم خوانی میکنند .درآخر باید بگویم استاد ناظری مثل شعر نو است که جناب نیما یوشیج برای اولین بارسرود نمیدانم چطوری بگویم به هرحال استاد ناظری ازنظر لحن صدا و اجرای دستگاهها وگوشه ها وحتی فیزیک ظاهری دراجرای کنسرت و… واقعا” متمایز هستند برای همین هست که اگر کنسرتهای ایشان چند بارهم تکرارشود بازهم نوآوری و نبوغ درهمان کنسرت ودرشب های بعدی نمایان گر است. .ما دوستتان داریم .اما بنده بالاخره متوجه نشدم دنبال چه چیزی هستید وچرا تا بحال این نقدها را درمورد خوانندگان دیگر انجام ندادید به هر حال این هم یکی از تمایزهای استاد ناظری نسبت به خوانندگان دیگراست .درضمن لطف کنید خواننده مورد علاقه خودتان را بگویید البته با این نوشته ها بنده حدس زده ام که خواننده مورد علاقه جنابعالی کیست . خدا نگهدار وزنده باشید.

  • بادرود مجدد به جناب پورقناد. درمورد افول اگر منظورتان قدرت خوانندگی باشد موافقم چو ن هرخواننده ای بلاخره پیر میشه ولی اگر سبک خواندن باشد نه موافق نیستم چون هنوز استاد ناظری درراه کشف موسیقی نو هستند تا ازاین یکنواختی که بیشتر خوانندگان گریبان آن هستند وتقلید کو رکورانه را دنبال میکنند رها باشند.BAY

  • نقد خوبی بود… به عنوان یک هنرجو و عاشق آواز باید بگویم که موسیقی ما به چنین نقدهایی واقعا نیاز دارد حتی اگر یکی از بت های آواز معاصرمان یعنی جناب شهرام ناظری که واقعا خاطرات و لحظات زیبایی با صدایشان داشته ام و یکی از افتخاراتمان هستند، را چنین بی رحمانه به نقدر بکشد…
    نقد شما هم خالی از اشکال نیست، به عنوان یک استاد دانشگاه عرض می کنم، شاید اگر کمی بیشتر اثرشناسی ناظری را هم مورد توجه قرار میدادید و به نوعی به خواننده این حس را منتقل می کردید که با آثار زیبای استاد هم آشنایی دارید، شاید کمتر علیه شما موضع گرفته می شد. دوم اینکه در این اثر شناسی ها اگر به نقات قوت هم می پرداختید به ویژه به ویژگی های سبکی و استیل آوازی ایشان می پرداختید و نکات قوتش را هم می گفتید، آنگاه نظرات انتقادی شما شاید برای بعضی دوستان که متعصب تر هستند، پذیرفتنی تر هم شاید می شد…
    نکته ای دیگر، با شما موافقم که نباید هرچه منتقد غربی گفت را پذیرفت، ولی ربط دادنش به سینما و به کلی زیر سوآل بردن منتقد غربی طریق آشنایی است که اغلب اهل سیاست در طول سالهای گذشته برای کوبیدن دگر اندیشان و آثار ممتازشان به کار گرفته اند. نمی خواهم بگویم شما هم در زمره آنان هستید، ولی این انتقاد طرفداران پوپولیست خودش را دارد، طرفدارانی غوغاسالار که غرب را به کلی بد می دانند و همانطر که بر همه ما عیان است و در طول چند سال گذشته خیلی دیدیم، با سردادان چنین شعارهایی بر مرکب سیاست خوش می رانند…

  • سلام .اقای پور قنادعزیز برخلاف اسم فامیل شیرینتان نقد ترش و گسی از شهرام ناظری دارید.ناظری صدایش اتوکشیده و خشک نیست اما طراوتی در صدایش هست که بی گمان در نادر خوننده ای این حس وحال پیدا میشود .روح سر کش ناظری اواز را بر نمی تابد . ناظری را جور دیگر باید نقد کرد.چشمها را باید شست جور دیگر باید دید. اکسن ودندانه هایی در طبیعت حنجره ایشان وجود دارد که مطلق متعلق به ا یشان است وبس.از ناظری انتظار اواز های عهد قجری داشتن کوته فکریست .اوازایشان رادر میان امواج خروشان غزلیات شمس باید جستجو کرد.اانتظار ردیف وقافیه ی قجر گونه و کلاه فرنگی و لباس سیاه وسفید و رنگ زرد چوبه ای از حنجره ی ناظری داشتن مضحک است .بارش باران بهاریست صدایش غرش رعد بهاریست ندایش .رعد در حنجره اش پیداست .از پی بهار صدایش ترنم اوای چکاوکی میاید که از نا مرادیها می نالد و ادمی را میگریاند تا دگر بار نگرید.

  • استاد گرامی این نقد که بر عرایض بنده نوشتید را با جان دل میپذیرم .اما انصاف بدهید که اواز هر کس را با توانایی حنجره اش مثال میزنند .لااقل در محاورات عوام نه با شش ها .می گویند فلانی عجب حنجره ای دارد نمی گویند عجب ششی دارد.از بر خورد هوای ارسالی از ششها با حنجره است که صدا تولید میشود .محصول اخر صداییست که از حنجره میاید نه از ششها . در ضمن معیار وملاک شما برای افول صدای ناظری کیست وچیست .ایا کسی را در اواز خواندن مطلق میدانید. صدای ناظری مانند موج دریاست شاید گاهی اوقات به زعم شمانظم نشناسد اما سازنده است و معراج وار پرواز میدهد و میبرد انچه را که باید ببرد . سنت شکنیهای ناظری را افول میدانید عجب است .درضمن چرا گفته اید افول درانها دیده شده است .افول دیدنیست یا شنیدنی .اینرا به این دلیل گفتم تا متوجه شوید که در محاورات اکسن تولید نهایی حنجره است . با تشکر استاد گرانقدر

  • با سلام وعرض پوزش از خوانندگان محترم وشمااستاد گرامی . متن ارسالی خودم رو اصلاح می کنم .دراوای ناظری اکسن ودندانه های وجود دارد نه در حنجره .که حقیر بدلیل عجله وافکار مزاحم نوشته بودم در حنجره ناظری اکسن و…….مجددا عذر واشتباهم را بپذیرید.

  • باسلام خدمت دوست گرانقدر وصبورم اگرعرایض بنده باعث خدای ناکرده کدورت ورنجش خاطر شده حمل بر بی ادبی ندانید .مرا ببخشید . .. بخشش از بزرگان است .

  • سلام .دوست عزیز بنده به شما گفتم استاد . اما در جوابم فرمودید که استاد نیستید .بنده عرض کردم خیالم راحت شد که استاد نیستید چون اثار ناظری را دقیق نقد نکرده بودید.این منصفانه نیست هر چرا به میلتان نا خوشایند باشد حذف بفرمایین.شما که نقاد هستید هر چند… باید تحمل نقد پذیری هم داشته باشید.الان ریش وقیچی دست شماست می تونین مطالب رو نذارید.

  • آقای پورقناد عزیز
    سخن را به درازا نمی کشانم …نقد شما را به تمام خواندم چه آنچه درباره آثار استاد گرانقدر شهرام ناظری نوشته اید چه آنچه درباره هنرمند جوان حافظ نوشته اید …دیدگاه دوستان عزیز را هم مطالعه کردم ….با گفته های دوست عزیزی که با امضای …یک دوست ..مطالبشان را نوشته اند کاملا موافقم پس سخن را به درازا نمی کشانم فقط یه سوال دارم که چرا نقدی بر آثار سایر هنرمندان چون استاد شجریان با آقایان همایون ،سراج،عقیلی،افتخاری و…. نمی نویسید و لطف شما تنها شامل ناظری ها میشود !؟
    و دیگر این که شما آقای پورقناد ..شما برای پیشبرد و اعتلای موسیقی ایران چه کرده اید !؟
    شما که تقریبا تمام آثار استاد و تلاش چند دهه ایشان و پدید آوردن سبک تازه ای از موسیقی و شناساندن آن به جهان و حتی موفقییت جهانی هنرمند جوان ،حافظ عزیز را زیر
    سوال بردید …شما چه کردید !؟
    …..آقای پورقناد بیایید هر یک از ما به جای ضربه زدن بر پیکر ضرب دیده ی موسیقی کشورمان کمی هم یاری گر باشیم نه چون زهر بر ریشه موسیقی و روح و آثار هنرمندان مان

  • ضمن احترام به همه هنرمندان در هر مقام ورتبه ای . بدوا عرضم کنم که هنردرپی نفی وایجاب نیست بلکه بدنبال اقناع است .یعنی هرکس بنا به ذوق وسلیقه خود حق دارد که هر ساز وآوازی را بشنود ،دوست داشته باشد ونظر بدهد وبرعکس از آن متنفر باشد .
    آقای شهرام ناظری را باید در قد وقواره خو دشان سنجید ونقد کرد در روزگاری دورتر در یک زمان ما آوازخوانانی چوت استاد بنان ،قوامی ،اکبر گلیایگانی ،محمودی خوانساری ،وایرج داشتیم که مقایسه آنها با یکدیگر معیار نسبتا درستی از یک خواننده خوب بدست می داد (تاکید بنده بیشتر روی تکنیک های آوازی است تا جنس صدا ) اما از اواسط دهه پنجاه که خوانندگان نامبرده رو به افول گذاشتند .فقط یک صدا طلوع درخشانی داشت وآنهم استاد شجریان بود .واز آن زمان تا اوائل سال هشتاد چون خورشید درخشیدند وهمه خوانندگان از جمله آقای شهرام ناظزی که خالی از استعداد هم نبود ند درمقابل آین آفتاب داغ آب شدند وبرای آنکه در صحنه باشند عوض آنکه در نزد اساتید درس خود را تکمیل کنند شیوه های مختلف آواز خوانی مندرس مثل درویش خوانی وهههههه گوئی را آزمودند واتفاقا برخی از مخاطبین سهل اندیش هم که سیک سنگین استاد شجریان را برنمی تابیدند نیاز آوازی خود را در جائی دیگر جستجوکرده ویافتند که البته حق هر مخاطبی است .
    اما نظر بنده نسبت به جناب شهرام ناظری، صدای ایشان در زمان اوج در محدوده میان دسته (ازنت سل تا ر دلنشین بود ودربم خوانی واوج خوانی صدایشان شکسته و.گاه از ضرب می افتاد .بم خوانی وذیل خوانی ایشان را بنده نمی پسندیدم .وبه ردیف هم تسلط چندانی نداشتند .خلاقیت و ابتکار هم در ردیف خوانی از او بیاد ندارم البته در این سه دهه اخیرتا سال هشتاد معیار آواز خوب استاد شجریان بودند وبنده درمقایسه با ایشان عرض می کنم.از آوازهای خوب جناب شهرام ناظری یادگار دوست ،بجهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست ،ای شهید در شوشتری با مرحوم لطفی ویکی دو کار دیگر در پیش واوان انقلاب با زنده یاد لطفی است .نقد درست همه آثار ایشان مجال موسعی می طلبد ویک کار کار شناسی است .آنچه من عرضه داشتم یک نقد ذوقی وقیاسی است با پوزش از ایشان وهوا خواهان محترمشان

  • درود
    نقد شما را خواندم
    از نظر فنی صاحبنظر نیستم اما از بعد مطالعات آکادمیکی که در حیطه روانشناسی و علوم اجتماعی دارم
    از نظر من ، نقدی احساسی و سوگیرانه است

    تاثیرات ناظری بر نشر موسیقی ایرانی در جهان را فوق العاده یافتم

    دوستان اروپایی من عاشق کنسرتهای وی هستند و این برای من بسیار جالب است تاحدی که برای هدیه ، آلبومهای این خواننده را به آنان هدیه میدهم

  • درود.
    نخستین مواجه ام با مجله ی شما است.
    این نقد را خواندم؛ مقالک هایی از نویسندگان دیگرتان را هم خواندم.
    آن که ذهنش با موسیقی نظم گیرد و موزون شود منظور انتظار قلمی موزون و گیرا است.
    مقالک «صدایی که فرهنگ جمعی ما» است را از پس ناهماهنگی چینش واژگان که فراورده ی فکر نامنظم(در تلاش شایسته ی ستایش برای بیان معنی) نویسنده است؛ باید چندین بار مطالعه کرد تا در یافتش؛ هرچند چیز زیادی هم نصیب خواننده نمی شود؛ حدود هزار واژه را(شاید بیش و کم) در دو بخش با عکس شهرام ناظری منتشر کرده اید و از این هزار واژه هفتاد تا صد واژه سهم او است.
    این مقالک هم مطابق با نظر درست دیگر هم نظران مغرضانه است؛ با رویکرد فرمالیستی برایتان ثابت می کنم؛ کارنامه ی خواننده ای را تراژدی وار با آغازی خوش و ناخوش در خلط و میانه ای مبهم و پایانی بی ربط با شهرام ناظری و گله از مخاطبان حامی منتقد غربی نماینده ی غرض است؛ می توان ادعا کرد شهرام ناظری را واسطه ی گله تان از حامیان منتقدان غربی کرده اید. در زمینه ی محتوا هم می توانستم آثار فالش تری از شهرام ناظری به شما معرفی کنم تا زمان کمتری به خود زحمت شنیدن موسیقی های ایشان را می دادید.
    مجله ی شما خدمات مفیدی می تواند ارائه دهد اگر مدیریت بهتری در آن جاری باشد؛ لااقل مطالب یک بار مرور شوند، یا سواد مجموعه بالاتر برود.
    درباره ی شهرام ناظری هم به بیان قرآن باید گفت:« و هم فی غقله معرضون».
    موفق باشید به فنی تر سخن گفتن .

  • نیاز نیست که حتما کارشناس موسیقی باشیم تا غیر فنی بودن و سطحی بودن این نقد را دریابیم. با یک نگاه و خواندن سرسری هم میتوان دریافت این نقد تا چه اندازه بی فایده و غیر راه گشاست. بیشتر شبیه به نقد های آن منتقد سینما فراستی است که فیلم را ندیده نقد می کند. البته شما در توضیحاتتان نظر لطفی هم به کیارستمی داشته اید که جای بسی خرسندی است. ظاهرا از عالم سینما هم دانش کافی دارید. نقد شما شبیه به حملاتی است که ارزشی ها به منتقدان حکومت می کنند و آنها را به امپریالیسم و استکبار نسبت میدهند. شما هم در پایان نوشته تان ناظری را به جامعه فریبکار غربی نسبت داده اید که قصدشان تخریب موسیقی ایرانی است. حتم دارم اگر شما نشان شوالیه را دریافت کنید، آنرا به سوی اهدا کنندگان پرتاب می کنید و آن را در حد خود نمیدانید!! انشالله که اینطور باشد

    • دوست عزیز آقای علیرضا
      سعی کنید به جای لیچارگویی کمی هم به نوشته ای که در مقابلتان قرار گرفته بپردازید. اگر حرفی برای گفتن و به راستی نقد واقعی ندارید پیشنهاد می کنم سکوت کنید. در زیر این نوشته نقد های با ارزشی به نوشته بنده وجود دارد که می توانید مطالعه بفرمایید و یادبگیرید چطور می‌شود یک مقاله را بدون دشنام گویی نقد کرد. با سپاس

  • با سلام
    من قطعا بسیار دیر و بعد از ١١ سال این نقد و مطالب را در مورد استاد ناظری خواندم. به عنوان یک علاقمند و شنونده موسیقی ایرانی که از این مطلب متاثر شدم عرض می کنم: به دلیل اینکه این نقد در مورد استاد ناظری است بیشتر از ایشان صحبت خواهم کرد.
    موسیقی هنر روح پرور است و نحوه ارتباط هر شخص در هر جای عالم با موسیقی منحصر بفرد و مخصوص خود ان فرد است. گاهی با موسیقی بدون کلام اساتید مشکاتیان و علیزاده و … روح پرواز می کند و گاه با اثار اساتید ناظری و شجریان و بنان و … . برای فردی صدای استاد ناظری روح انگیز است برای دیگری صدای استاد شجریان و برای دیگری صدای اقای افتخاری و … . اگر می بینید آثاری از اساتید موسیقی ١٠ سال، ٣٠ سال، ۶٠ سال و سالهای سال ماندگار اند و هنوز در هر کوی و برزن زمزمه می شود یعنی ان اثار خوب و بجا و ماندگار تولید شده اند و یک نت بالا یا پایین خواندن یا نواختن در آنها تاثیر منفی در جاودان شدن انها نداشته است.اینکه بعد از گذشت ٧٧ سال سرود ای ایران حتی توسط کودکان ایرانی زمزمه می شود یا تصنیفهای گل صدبرگ و اتش در نیستان و … از استاد ناظری و اثار بیشمار از دیگر بزرگان موسیقی ایران با روح و جان ایرانیان اجین شده اند، به معنای ان است که این اثار ماندگار تولید شده اند و بخشی از فرهنگ این سرزمین شده اند و جاوید خواهند ماند. حال اگر استاد ناظری یا هر بزرگی از موسیقی فاخر ایرانی در اجرایی به هر دلیل اشکالی داشت ، گذشت زمان است که تاثیر ان اشکال را نشان خواهد داد و جاودانگی یا گذرا بودن ان اثر را اثبات خواهد کرد.
    قطعا نقد نه تنها به کارهای استاد ناظری که به اثار همه بزرگان موسیقی وارد است و هرکس می تواند از دیدگاه خویش اثری را نقد کند. اما این نکته قابل توجه جنابعالی باشد که
    ١- شعر مولانا و حافظ و سعدی را باید کسی نقد کند که ادیبان جامعه او را در شان نقد شعر این مفاخر بدانند.
    موسیقی علیزاده و مشکاتیان و لطفی و … را کسی نقد کند که صلاحیت ان نقد را داشته باشد.
    اواز ناظری و شجریان و بنان و … را هم بر همین سخن …
    ٢- برادر عزیز بسیاری از اثار موسیقیدانان و خوانندگان بزرگ ایران که زمزمه روز و شب مردم شده اند از جمله قریب به اتفاق اثار استاد ناظری، تبدیل به بخشی از فرهنگ و هویت فرهنگی این سرزمین شده اند و در تاریخ ثبت خواهند شد و ماندگار و جاوید خواهند بود تا زمانی که زبان فارسی باشد و در زمانه ای که اثری از بنده و شما نباشد! همانگونه که شعر حافظ و سعدی و مولانا و اثار خالقی و صبا و شیدا و عارف و بنان و …

    اما شخصا و به عنوان یک شنونده و علاقمند به موسیقی و فرهنگ ایران وقتی این مطلب جنابعالی را خواندم قبل از انکه از ان یک نقد سازنده برداشت کنم ذهنم به سوی یک جهتگیری، تخریب و نوعی خصومت شخصی شما با استاد ناظری رفت و احتمالا اثبات خواننده مورد علاقه تان و چیزی غیر از این دستگیرم نشد.
    بدانید شجریان، ناظری، مشکاتیان، علیزاده، روشن روان و … (و همه بزرگان موسیقی ایران زمین) ستارگانی خاموش نشدنی در اسمان فرهنگ این سرزمینند و تخریب و نوشتن مطالب بی ارزش و سطحی ، لطمه ای به این جواهرات گران بها وارد نخواهد کرد.

    • دوست گرامی
      نوشته شما به قدری سست و ضعیف است که به مرحله پیشابحث تعلق دارد و در حدی نیست که نیازی به پاسخ بنده داشته باشد، چراکه اگر کسی در حد ابتدایی با مبحث مغالطات آشنا باشد می‌داند که شما در این زمینه کوچکترین مطالعه ای نداشته اید و حتی با غلطه های مشهور هم آشنایی ندارید.
      پیشنهاد می کنم قبل از وارد شدن به هر بحثی در اینترنت مغالطات رایج را جستجو و مطالعه کنید.
      دو مثال برای تان می زنم تا بهتر متوجه شوید:
      آنجا که فرمودید: «شعر مولانا و حافظ و سعدی را باید کسی نقد کند که ادیبان جامعه او را در شان نقد شعر این مفاخر بدانند» از مغلطه «شخص‌ستیزی» استفاده کردید.
      آنجا که فرمودید: «بسیاری از اثار موسیقیدانان و خوانندگان بزرگ ایران که زمزمه روز و شب مردم شده اند از جمله قریب به اتفاق اثار استاد ناظری، تبدیل به بخشی از فرهنگ و هویت فرهنگی این سرزمین شده اند» از مغالطه «توسل به اکثریت» استفاده کردید.

بیشتر بحث شده است