تا آنجا که شناخت من از نمونههای موجود اجازهی اظهار نظر میدهد بیشتر تلاشهای صورت گرفته در این زمینه به تغییر در عادتهای مربوط به متن میپردازند و با پرسشهای بنیادینی که گفتم مواجه نمیشوند، بلکه بیشتر با پرسشهایی از این قبیل سروکار دارند که: «آیا تغییر متن برای ایجاد تغییرات بنیادی در حالت عمومی موسیقی کافی است؟»، «آیا برای تغییر دادن متن لازم است تکنیکهای موسیقایی دیگری به کار بگیریم؟»، و … از همین جا میتوانیم ببینیم که اگر این روند در طول زمان گسترش پیدا کند مجموعهای از این پاسخها و جمعی از آثار موسیقی زیربنای زیباشناختی و تکنیکی لازم را آهسته آهسته تکمیل خواهند کرد.
همانطور که میبینید در حد حوصلهی این گفتگوی کوتاه در غالب پرسشهایی به اختصار نشان دادم برخی مسائل تکنیکی و زیباشناختی بر سر راه چگونه میتوانند باشند. روشن است که برای پاسخ به پرسشهای قبلی (به غیر از یکی دوتا که مربوط به منفعل بودن موسیقی بود) موسیقی ناچار دگرگونیهایی را به خود میپذیرد. مثلا برای بازنمایی لحظات متن در دنیای صداها، موسیقی ما امکانات کمی دارد بهویژه اگر متنها چیزی غیر از متنهای تغزلی مرسوم باشند حال اگر بخواهیم به راهی برویم که به بازنمایی ختم شود ناچاریم این امکانات را بسط بدهیم، یعنی این که باید تغییرات جدی و عمیق ایجاد کنیم.
درست از همین نقطه است که به بخش پایانی پرسش شما نزدیک میشویم؛ زیباشناسی این موسیقی مخدوش میشود یا قدم به دنیای نویی خواهیم گذاشت؟
در برخورد اول باید بگویم نمیدانم. سرانجام چنین پرسشی را تلاشهایی که صورت گرفته معین خواهد کرد. از این جهت میگویم نمیدانم که شما واژهی مخدوش را طوری به کار گرفتهاید که بار منفی دارد و آن را از مقولهی قدم به دنیای نو گذاشتن مجزا کردهاید، اما اگر مرور کوتاهی را که پیش از این بر تجربههای انجام شده و امکانات موجود صورت دادیم به یاد داشته باشید خواهید دید که میزان تغییراتی که باید برای رسیدن به «دنیای نو» شما در موسیقی ایرانی صورت گیرد به قدری است که اگر انجام گیرد خودبخود گسستی در اندیشه زیباشناختی رخ خواهد داد.
از طرف دیگر تا آنجا که تجربهی تاریخ موسیقی (و هنر) نشان میدهد پا گذاشتن به جهان جدید بدون «مخدوش کردن» حداقل بخشی از سنتها اتفاق نیافتاده است. به همین علت است که من فکر میکنم برای اینکه به سوی گسترش قابلیتهای نمایشی-متنی در موسیقی ایرانی برویم لازم است که زیباشناسی مرسومش «مخدوش» شود و بیان تکنیکیاش هم بنا بر نیاز تغییر بپذیرد.
در حقیقت من فکر میکنم اگر کسانی میخواهند به این سو حرکت کنند نباید نگران مخدوش شدن باشند بلکه به عکس باید از آن استقبال کنند. در اینجا تنها یک شق دیگر از پرسش شما میماند آن هم اینکه بگوییم پرسش در مورد این است که «آیا بالاخره موسیقی ایرانی موفق میشود عناصر دراماتیک را در خود بپذیرد یا تنها آثاری کم ارزش از این تلاش باقی میماند؟»
به نظر میرسد پاسخ این پرسش نزد من نیست، بلکه باید آن را نزد آهنگسازان پیدا کرد و بهترین پاسخگوی چنین پرسشهایی هم تاریخ هنر است، یعنی باید صبر کنیم و ببینیم که در آینده از برآیند آثاری با خصوصیات دراماتیک و بر پایهی موسیقی ایرانی که این روزها تعدادشان اندکی بیش از گذشته شده چه چیز برایمان باقی میماند آنگاه وقتی به چشمانداز پشت سر نگاه میکنیم آسانتر میتوانیم ببینیم چه رخ داده و کدام آثار درخور توجهاند؟ در حال حاضر بهتر است به هر قطعهی موسیقی گوش بسپاریم و مختصاتش را بدون آن که گرفتار صادر کردن حکمهای کلی بشویم تحلیل کنیم…
شرق
۱ نظر