بندتی معتقد است که نباید گمان کرد که این کنسرتو ها از یک جنس هستند. بلکه آنها نمودهای موسیقیایی هستند که از دو نوع روانشناسی متفاوت حاصل شده اند. بندتی در توضیح می گوید که «این دو کنسرتو کاملا منحصر به فرد هستند. تنها شباهت آن ها رقت قلب پر شور و روحیه رمانتیکشان است. موسیقی بروخ همیشه محتوای خاصی دارد. چیزی در آن است که آرامش بخش است. عواطف آن کاملا پر شور و نشاطند.»
«حتی موومان دوم که دردناک است نیز یکی از بهترین رمانس هایی است که تا کنون نوشته شده و با این وجود بسیار شاد است. لحظه های ملایم تر آن نوعی آرامش را در بر دارند. شادترین و دراماتیک ترین قسمت ها بسیار دقیق هستند اما با حس خوشایندی پایان می یابند. قطعا یک حس شادی وجود داشته و بروخ توانست به خوبی آن را بیاید. شخصیت و احساسات او برای کنسرتو ویولون بی عیب و نقص بودند».
البته این ساخته، موفقیت های تجربه گرایانه خود را نیز به همراه داشت. کنسرتو بروخ اولین کنسرتو مهم ویولون بود که در آن از تکنیک مندلسون در حرکت (segueing) بین موومان ها – در واقع موومان اول با یک نت پایین از ویولون های اول به رمانس پیوند می خورد – و سپس افزودن تعداد زیادی فریم های ارکستری استفاده شده است. بندتی می گوید که «ارکسترهای کمی می توان یافت که چنین ساختاری داشته باشند».
در نتیجه فضای احساسی که بروخ جوان که تازه به شهرت رسیده و هنوز در زندگی با ناامیدی مواجه نشده است می سازد دلپذیر و آرام است. رومانس او مدهوش کننده است اما در عین حال به بار می نشیند و شادی جانشین اندوه می شود. «صراحتی در آهنگ های بروخ وجود دارد که با روحیه من بسیار سازگار است. کار های او یک میلیون لایه ندارد. تقریبا می توان گفت آنچه می شنوی را درک می کنی. رویکرد من به نوازندگی بی تکلف و طبیعی است. در نتیجه فکر می کنم که سادگی و جریان موسیقی بروخ با این جنبه از وجود من سازگار است».
بندتی در مقایسه ای با چایکوفسکی می گوید «به نظر می رسد که در حالت کلی آهنگ سازانی که یک سر و گردن از همکاران خود بالاترند، زندگی شاد و راحتی نداشته اند. آثار افراد رمانتیک واقعی مانند چایکوفسکی نوعی برون ریزی آنچه در درونشان می گذرد است. وقتی به کنسرتو ویولون چایکوفسکی گوش می کنید سعی می کنید لحظه ای خرسندی در آن بیابید اما آن را در هیچ کجا نخواهید یافت حتی در یک ملودی زیبا که باید عشق و عواطف را بیان کند. در عوض به نا آرامی و آشوب و پرسش های فراوان بر می خورید.»
«به عنوان مثال، سوژه دوم موومان اول که در ابتدا محدود به نظر می رسد، رفته رفته به یک مشغله تبدیل شده و تسلیم نا شدنی می شود تا جایی که انگار ویولون چیزی را فریاد می زند که سیری ناپذیر است. مثل این است که هیچ چیزی کافی نیست. این بزرگترین تضاد موجود در این دو قطعه است».
۱ نظر