در جای دیگر از خیل کتب و رسالات و مقالاتی سخن به میان می آید که تنها یکی از آنها چاپ شده است. در همانجا اشاره میشود که وی در جرگۀ پژوهشگران برتر دانشگاه آزاد انتخاب شده است. همه اینها هم بدون ارائه کوچکترین سند و مدرکی که دستکم شنونده را کمی قانع کند که اینطور بوده… آقای رادمان بنا بر اظهار نویسنده آن متن در سال ۱۳۷۵ و ۱۳۷۶ در دو جشنوارۀ متوالی نوازندگی پیانو حائز رتبۀ ممتاز کشوری شده، اما نویسنده نگفته این کدام جشنواره است و در هر جا هم که جستجو شد اثری از این جشنوارۀ ادعایی و آن خیل کتب و رسالات و مقالات بدست نیآمد، آیا منظور جشنواره فجر است؟
بروشور-نویس منظورش جشنواره دیگری است؟ منظور یک رقابت داخلی گروه تهران بوده است؟ منظور جزوات کلاسی است؟ منظور نوشته هایی است که هنوز قلمی نشده؟
از این هم میگذریم و ندیده میگیریم.
نام دانشگاهی را به عنوان محل اخذ مدرک دکترا ذکر نموده اند که احتمالا اشتباه تایپی دارد چون در هیچ منبع اینترنتی حتی کوچکترین اشاره به آن هم پیدا نمیکنید. تنها اسم تقریبا مشابه Mississippi State University است که آنهم حداقل در نه سال گذشته فقط مدرک لیسانس (BME) در رشته آموزش موسیقی میداده به علاوه اسم آن استادشان هم (Professor W. Drelmmer) در هیات علمی این دانشگاه به چشم نمیخورد. گذشته از این، نام او را هم در هیچ منبع دیگر اینترنتی نمیشود پیدا کرد. موضوع پایان نامه (Persian Clusters) هم همین طور است، آنرا هم نمیتوان پیدا کرد، جز یک اشاره که آنهم مقاله ای از بخش زبانشناسی دانشگاه اصفهان میباشد.
اینجاست که ممکن است بی اندیشیم که اگر قرار نیست خوانندگان این بروشورها بتوانند از این اطلاعات استفاده کنند، چرا اصلا ارائه میشوند؟ برای اینکه زرق و برقشان چشم ما را کور کند؟ یعنی باید همه چیز را همانطور که به خورد ما میدهند باور کنیم؟ اگر این طور نیست و قرار است بر اطلاعات ما بیافزایند، چرا به این شکل کَژ و مَژ؟ چرا اطلاعات به طوری ارائه میشوند که اگر گاهی آدم سمجی و کنجکاوی پیدا شد، بر اثر یک اشتباه تایپی احتمالی، نتواند صحت مطالب را تست کند و خدای نکرده راه برای این باز شود که به اصل ماجرا شبهه وارد گردد و مثلا کسی فکر کند که اطلاعات نه سهواً که عمداً اشتباه داده شده تا بروشور-خوانان را گمراه کند و به شخصی اعتباری بی پایه و اساس و دروغین بدهد.
خوب چاره ای نداریم، این روزها کار همه شده دیدن این نوع چیزها و دم نزدن. اگر هم کسی حرفی میزند یواشکی و درگوشی است و به صحنۀ عمومی کشیده نمیشود. رسانه ها هم که موسیقی برایشان آنقدرها مهم نیست تا بخواهند خبرنگاری موشکاف گسیل کنند و به قول معروف ته و توی ماجرا را در بیاورند.
از رزومه آقای رادمان که بگذریم معرفی تکنوازان دیگر فقط اشتباههای املایی و انشایی داشت و اطلاعاتشان به این شکل مخدوش نشده بود. این نوع برخورد آدم با انصاف را وامیدارد که از یک طرف با توجه به مشکلات فنی و دردسرهای برگزاری یک کنسرت کمی به برگزار کننده ها حق بدهد که در املا و انشای بروشور سهل انگاری کرده باشند و از طرف دیگر این احساس را به وجود میاورد که چقدر مخاطب چنین کنسرتهایی سبک شمرده شده که دست اندرکاران حتی به خودشان زحمت یک دوباره خوانی ساده را هم ندادند.
درست است که معمولا در همه جا موقع نوشتن روزمه کمی جانبداری مینمایند و به قول معروف پیاز داغ ماجرا را زیاد میکنند اما نمیشود حکمت این همه بزرگنمایی دست پا گیر را فهمید. چه نیازی است که این همه اطلاعات شک برانگیز به مردم داده شود؟
مردم ما آنقدر موسیقی دوست هستند که اگر موسیقی خوبی بشنوند، همه اینها از یادشان برود.
پس به گفتۀ شاعر از هر چه بگذریم، سخن دوست خوشتر است… به سراغ خود موسیقی برویم و فراموش کنیم که در مورد افراد چه بزرگنماییهای نموده اند.
سلام. زیاد به دل نگیرید! استاد اون زمانی که فاین آرت تدریس می کردند نیز فراوان در رابطه با خودشون گنده گویی می کردند, بعدش یه ذره هوای کلاس عوض می شد!