گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

زمان با شکوه نقطه اوج (۳)

سلوک در موسیقی چه در خلق آن با این همه کوره راه های خطرناک و چه در شنیدن آن با هجوم حجم عظیم صدا در این زمان، نیاز به تجربه ای دارد که ما نامش را تجربه سلوک در زمانی می نامیم که با پرسشی آغاز و با پرسشی دیگر پایان میگیرد اگر اثری ناتوان از پرسش نهایی نباشد، یا سطحی است یا دروغ است راز جاودانگی اثر در همین استمرار خلاق زایش پرسش های جدید است هنگامی که اثری از این توان تهی شد، به معنی آن است که عمرش به پایان رسیده است.

عشق پرسش از جدایی است، عشق صدای پای فاصله هاست و موسیقی خوب توان عرضه همین صدا را دارد در آثاری چون آثار باخ بتهون یا موتزارت حتی میتوانید با هر بار شنیدن عرضه های جدیدی از آن “آن” یا “اکنون” اوج را پیدا کنید.
در هر بار خلوت شنیداری پژواک آن نقطه ی اوج را در تمامی اثر می شنوید و بدین ترتیب رنگ آمیزی موسیقی تغییر میکند و زمان از دست رفته به زمان به چنگ آمده تبدیل میشود.

موسیقی امروز جهان دوره جدیدی از فعالیت های آوانگارد را تجربه میکند. این موسیقی برای آن که بتواند به زبان جدید برای عرضه ی نقطه های اوج دست یابد، ناچار است پیوندی جدید با آرزوها برقرار سازد؛ هر چند که این تجربیات بیشتر با صدا ها کار میکند تا با نغمه ها. هجوم شدید آلودگی های صوتی آن تنهایی و سکوت را برای تحرک نغمه های ناب از ما دریغ کرده است. تا سکوت را تجربه کنیم ارزش صدا ها را پیدا نخواهیم کرد.

سکوت در موسیقی همان کاری را میکند که نور در نقاشی. سیاهی حاصل از این هجوم حیرت بار از این صدا های کر کننده، جایی برای نغمه های ناب نگذارده. زمان ما زمانه ای شده است که حتی نغمه های ناب هم متوسل به همین صدا های گوش خراش شده اند. امروزه در این ویدئو کلیپ ها موسیقی به حاشیه رفته است و آن خصیصه ی درخشان شهود درونی را از دست داده است.

به سهولت می توان نتیجه گرفت که فقدان درک درونی لحظه های اوج چنین موسیقی نوکر صفتی، امکان خلق نوستالژیک حالات تجربه را هم از او دریغ خواهد کرد. هنگامی که یک رمان می خوانید تمامی فضا و حتی چهره ی قهرمانان را در ذهن خود خلق میکنید و پیوندی زایا با آن برقرار می کنید .

اما اگر همین رمان به تصویر در آید و شما هم آن را نخوانده باشید به معنی آنست که قدرت زایایی و گفتگوی با اثر را از دست داده اید. موسیقی در ویدئو کلیپ ها نقش حیرت بار معرفت شنیداری که به دیداری درونی فرجام می یافت از بین میبرد و بدین ترتیب آن مهمترین بخش اثر گذاری موسیقی که خلق درونی اثر است را از ما دریغ میدارد. موسیقی بدین ترتیب همچون همان درخت و خاک آبی میشود که دیگر صدایشان را نمیشنویم.

از طرف دیگر این نوکر صفتی، موسیقی را از آن ظرفیت یگانه نقطه اوجش محروم میکند. نگاه کنید به موسیقی راک و پاپ در دهه ۵۰ و ۶۰ و مقایسه کنید آن آثار را با موسیقی فعلی پاپ تا در یابید چگونه جای خالی نغمه های اوج شما را آزار میدهد.


و اما موسیقی ایرانی:

موسیقی ایرانی ناچار است برای زایایی نقطه های اوج نو شونده مستقل در خود، از کلام و شعر روی گردان شود ، بجای آنکه خالق اثر موسیقی، شعری از حافظ یا بابا طاهر یا سعدی را با یک یا دو نوازنده عرضه کند، کوشش کند زبان موسیقی همان شعر را خلق کند، اما این کار مشکل است.

در کشوری که موسیقی حرام بوده و تمام ظرفیت های هنری به سوی کلام روی آوردند، طبعا موسیقی نیز ناچار بوده برای مشروعیت حضور اجتماعی، خود را درون شعر گم کند.این گم گشتگی به خلا حیرت وار نقطه های اوج در موسیقی ناب ایرانی فرجام یافته.

نباید توقع داشته باشیم چنین حرکتی یک شبه صورت پزیرد. هر چند که هنر اسیر تاریخ و تجربه ی خطی نیست و اتفاقا هنر خوب در ایران در دوران های تاریک و سیاه تر زاده شده اند.

برای موسیقی ایرانی متاسفانه هیچگاه فرصتی مشابه شعر پدید نیامد. این موسیقی برای اتاق های بسته ای ساخته میشد که درک نغمه های ساده هم برای شنوندگان شمع آجین کن و انگشت دست قطع کن آن(اشاره به زندگی درویش خان) غیر ممکن بود. اما زمان ما زمان دیگری است چه بخواهیم و چه نخواهیم باید عرصه موسیقی ناب را بگشاییم و تجربیات آوانگارد را مجال حضور دهیم اگر چنین نکنیم، باز هم به ناچار باید ابتذال دیگری را در تکراری عبث تجربه کنیم.

تجربه در موسیقی ناب حتی برای شعر هم دریچه های تغزلی تر و پر مایه تری را می گشاید. توجه داشته باشیم که اگر چنین نکنیم به مانند آن است که این موسیقی را دست بسته در مقابل هجوم حیرت بار موسیقی غرب و بعد هم شرقمان رها کرده باشیم. طبیعی است که با گذر از دو سه نسل چیزی از موسیقی ما باقی نخواهد ماند مگر آن چه بتوانیم در آرشیو های هنری ردیابی کرد.

و سر انجام باید توجه داشت که موسیقی و هر هنر دیگر همان طور که گفته شد دارای دو قلمروِ پیام هنری و فن آوری عقلانی است. آن چه که برای ما وظیفه است حفظ و متعادل کردن این هویت فرهنگی آن هم در متنی فعال و زاینده است. دستاورد های فنی و علمی از آن هیچ کشوری و فرهنگی نیست. ممکن است قواعد هارمونی و دیگر فنون ساخت و پرداخت موسیقی آن را غرب کشف کرده باشد اما این ها فن موسیقی هستند نه جوهره بیان آن، هر چند که استفاده از آنها موجب گسترش قوه بیان هم شده و می شود. این ها از جنس فن اند و ما هم باید از این تجربیات بهره گرفته و حتی برآنها بیافزاییم. این همان کاری بود که صبا و وزیری انجام دادند. محدود کردن موسیقی ایران به چند ساز و چند حالت از گذشته به جا مانده تنها می تواند موجب سرعت بخشی جای گیری این موسیقی در موزه های هنر شود.

موسیقی شرابی است که کهنه شدن آن به معنی سکون در آن نیست شرابی مایه ای زنده است و تحول در میکرو اورگانیسم های آن مدام در طول زمان موجب نو شدن محتویش میشود. سرانجام برای آن که بتوانیم این گوهر والای هنر بشری و به ویژه انسان ایرانی را تکامل بخشیم هیچ چاره ای نیست مگر آن که فضای لازم برای این فعالیت های را تدارک کنیم. برای هنرمند فضای آزاد و سازنده در جهت خلق اثر پدید آوریم به ویژه باید میان هنرمندان با مردم رابطه مستقیم بر قرار سازیم موسیقی را هنرمند خلق میکند، اما این شنونده است که آن را صیانت میکند.

انقطاع رابطه هنر مند با اثرش و به ویژه تحمیل چند سلیقه خاص این هنر را به زیر زمین های بسته و تاریک می کشاند و این بار دیگر به مانند دوره های قبل نیست. زمان زمانه ی هجوم است، هنر را باید با هنر بهتر پاسخ دهیم سیاست تنها میتواند دریچه های دیدنی و شنیدنی هنر را مسدود کند و با هر دریچه که مسدود میشود هزاران دریچه نا دیدنی گشوده میشود. آفرینش موسیقی با رقص تئاتر و سینما موجب غنی شدن بیشتر آن میشود، مشروط بر این که چنین هنرهایی از پشتوانه و ظرفیت غنی موسیقی ایرانی بهره مند باشند.

محسن قانع بصیری

محسن قانع بصیری

۱۳۲۸-۱۳۹۶ تهران

نویسنده و نظریه پرداز در زمینه های اقتصاد، فرهنگ، هنر و مدیریت

دانشکده علوم رشته شیمی دانشگاه تهران و دانشگاه جیورجیا آمریکا

دیدگاه ها ۴

  • توروخدا یکی به من کمک کنه این شوهرلعنتی من نمی زاره من به پیانوادامه بدم من پنج سال کلاس پیانو رفتم ولی درست وقتی که می خواستم به اوج برسم و در کنسرت شرکت کنم شوهرلعنتی من شروع به ناسازگاری کرد ومنو ازتمام فعالیتهای موسیقی محروم کرد حتی می خواست پیانوی منم بفروشه که دیگه اینو نزاشتم چون خودم پولشو داده بودم واختیارشو داشتم وحالا سالهای ساله که درحسرت کلاس پیانو ونواختن و گوش دادن ان دارم می سوزم یکی به من بگه چه کنم بازم صبرکنم ؟؟؟

  • خانوم عزیز طلاق بهترین راهه. کسی که همسرش رو از رسیدن به علایقش محروم می کنه نمیشه اسمش رو گذاشت شریک زندگی. باید گفت مایه رنج و عذاب.

بیشتر بحث شده است