تربیت و پرورش، عشق، علاقه، محبت و دوستی است که استعداد، توانایی و قابلیت ایجاد می کند
یک بذر نیازمند زمان و زمین خوب است تا بتواند جوانه بزند و شروع به رشد کند…
در بخش ما توکیوشیناگاواکه (TokioShinagawa) که آقای میازاوا آنجا را اداره می کرد، یک پرنده کوچک دم درازی داشتیم که برای بچه های کوچکتری که برای درس ویولون به اینجا می آمدند بسیار عزیز بود. از زمانی که خانم و آقای میازاوا این مرغ مینا (یا بلبل) را خریدند، از همان ابتدا زبان ژاپنی یادش دادند، مرتب می گفت من پیکومیازاوا هستم!
بعدها این مرغ مینا کوچک با صدای تیزش چیزهایی را که تصادفا شنیده بود، به بچه ها می گفت: می گفت پیکو یک مینای کوچولو و دوست داشتنی است و تکرار می کرد، به عقیده آقای میازاوا یک مرغ مینا را باید از زمان تولدش تعلیم و آموزش داد، برای این کار در ابتدا پشتکار انرژی و تحمل زیاد لازم است.
برای اینکه بلبل حرف زدن را یاد بگیرد. توانایی هایش را باید رشد داد، باید کلمات لازم را دائما برایش تکرار کرد گاهی کار به جائی می رسد که ممکن است خسته و مایوس شویم ولی ناگهان متوجه می شویم که به نتیجه تلاشمان رسیده ایم.
اسم پیکو در ابتدا تقریبا هر روز پنجاه بار برای مینا تکرار می شده، یعنی سه هزار بار در دو ماه!
ناگهان مینا شروع کرد به گفتن پیکو! اگر این تمرین ها با مینا با پشتکار هر روز تمرین نمی شد در نتیجه مینا هم نمی توانست استعداد و قابلیت و توانائیش را نشان بدهد. بوسیله تمرین هر روزه معلومات و آگاهی مینا در ذهنش جا گرفت. بدین ترتیب می بایستی استعداد و توانائیش بسط و گسترش پیدا می کرد تا زمانی فرا رسید و شکوفا شد.
آماده کردن، زمان و محیط اطراف باید همگی حرکتی را بوجود بیاورند. یک دانه ای که در زمین کاشته ایم را ما نمی توانیم ببینیم، در حالیکه آب حرارت نور و سایه همگی هر روز در کار هستند و تمام وقت به این دانه رشد می دهند، این تغییرات نامحسوس هستند تا اینکه جوانه در برابر چشمان ما ظاهر می شود. آیا این مشاهدات مقایسه شدنی و قابل تعمق نیستند؟
بذر به طور فوق العاده ای در حال رشد است
هنگامی که جوانه به یکباره موفق به دیدار روشنائی شد، تند و تندتر رشد می کند. همچنین بعد از اینکه مینا سه هزار بار تکرار کرد، یاد گرفت که پیکو بگوید بعد به آن میازاوا اضافه کردند.
بعد از اینکه هر روز به مدت پانزده دقیقه شنید، توانست بعد از دویست بار تکرار شدن بیان کند. بدون شک این خاصیت در انسانها هم هست و هر چیزی را که یاد می گیرد در ابتدا طول می کشد؛ تا اینکه غنچه و جوانه با قابلیت و توانائی و استحکام مستقر شود… بهر حال رفته رفته این توانائی رشد می کند. اینطور نیست؟ زمانهائی می رسد که انسان دست می کشد و امیدش را از دست می دهد زیرا نتیجه ای ملموس مشاهده نمی شود و بعد تمام زحماتی که تا به آنجا کشیده شده بی فایده می ماند.
کاشت و پیوند زدنهای اولیه دوباره رو به پژمردگی می رود، تمام تلاشها ربط پیدا می کند به صبر و حوصله و تکرار تکرار. به این شکل و وضعیت اتفاق می افتد و ما آموزش جالب توجه پیکو را مشاهده کردیم، پس ما می توانیم متوجه بشویم که توانایی، لیاقت می آفریند.
بعدها پیکو بطور مستقل و بدون کمک کسی کلمات مختلفی یاد گرفت. زمانیکه بچه ها در اطاق تمرین قطعاتشان را اجرا می کردند پیکو هم با بچه ها با صدای کوچولوی شیرینش می خواند. این ثابت می کند که استعداد بوسیله قابلیت رشد پیشرفت می کند و دانه کاشته شده با توانایی به سرعت رشد می کند.
آقای میازاوا یک رویدادی را گزارش می کرد که می گفت، زمانی که من چند روزی گرفتار سرفه شدیدی شده بودم اتفاق جالبی افتاد که طبق معمول پرنده شروع کرد به گفتن من پیکو میازاوا (Pieko Miyazawa) هستم و بعد شروع کرد به سرفه کردن! طبیعتا کسی به پیکو سرفه کردن را آموزش نداده بود او خودش این کار را یاد گرفته بود.
رفتار این پرنده (و سرفه کردن) سندی است برای باورهای من در رشد استعداد. یک احترام بزرگی برای آقای پیکو میازاوا قائل شدم، برای اینکه چنین پرنده کوچکی را پرورش و تربیت کرده بود که خود خیلی از روشهای پرورشی بچه ها را در بر دارد!
۱ نظر