گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

“رازهای” استرادیواری (۸)

Stradivari ضمن رسیدن به این حد کمال در حرفه اش، باز هم از نتایج بدست آمده راضی نبود، بنابراین طرح های جدیدی را ترسیم و در آنها اندازه ها و مقادیر را تغییر می داد و در نتیجه سازهای زهی را با ویژگیهای متمایز خلق می نمود با این هدف که این سازها صدای بهتری تولید کنند تا جائیکه دیگر نیازی به تکرار و ساخت مجدد آنها نباشد.

در نتیجه با یک قالب جدید که اندازه ها و منحنی های آن تنها اندکی متفاوت بودند، دوباره بر روی تک تک اجزای ساز کار می کرد تا بتواند به یک نظام یکپارچه و هماهنگ دست پیدا کند.

وی در همین راستا سازهای جدید و کاملی ساخت که همه آنها بطور یکسان، از طریق ویژگیهایی که من در آثار استاد سراغ دارم قابل شناسایی و تمایز هستند.

این ویژگیها در شدت و طنین های صوتی متفاوت هستند، مانند بعضی نرم و موقر بعضی قوی و نیرومند گروهی لطیف و سرشار از ابهام بعضی قوی و شفاف اما همگی دارای طبیعتی باشکوه نمود پیدا می کند.

استرادیواری در خلال این تغییر و تحولات حتی از جزئیاتی که فقط ارزش زیباشناسانه داشته اند نیز غافل نبوده است.

حتی عدم تقارنهای جزیی که برای سایر لوتیرها انعطاف ناپذیری و نقص کار تلقی می شود، در سازهای او، نشان دهنده خصوصیاتی هستند که در هر جزء کوچک ساختار نمود می یابد و در پیوستگی مفهوم و ارتباط همه اجزا با یکدیگر، تلفیق می شوند.

آیا استرادیواری یک هنرمند ساده بود که تنها دارای دانش تجربی بود و پیشرفت خود را از طریق روش آزمون و خطا بدست آورد و بخت و اقبال هم به او رو کرد تا به این درجه از پیشرفت برسد؟ و یا اینکه از طریق مشاهدات علمی و استنتاج و استنباط از دانش ژرف طبیعت به موفقیت رسید؟ یقیناً او یک محقق و دانشمند نبود، چرا که خطاهای دستوری و اشتباهات املایی در نوشته های او به چشم می خورند. با این وجود، ماهیت هندسی سازهای او و نسبت های ثابتی را که در تناسبی ماهرانه با یکدیگر قرار دارند در تمام آثار او حتی هنگامیکه اختلاف اندازه در آنها وجود دارد، دیده می شود.

سیستم مورد استفاده در کلیت کار و طراحی پیچک Scroll، ما را به این استنتاج وا می دارد که او از فرهنگ ریاضیات عصر رنسانس، که برای هنرمندان آن عصر کاملاً شناخته شده بوده، بی اطلاع نبوده است. بعلاوه مطالعات مربوط به Varnish نشان دهنده یک کار قدیمی است که وی دانش سنتی را در مسیرهای جدیدی استفاده می کرده است.



طرح اولیه پیچک ویلن استراد که با قلم نقره ای رسم شده است.
موزه civic کرمونا

ما در سازهای او از باز شدن پیچک و تناسب و تقارن ظریف آن حیرت می کنیم و از حرکات سریع در انحناهای پیچک و زیبائی و انعطاف در شکل پذیری آن لذت می بریم و اندازه های متفاوت را در سازهای او به همراه وجود ارتباط بین تمام اجزاء ساز مشاهده می کنیم، اینها مواردی هستند که در بین هزاران اثر سازندگان بی نظیر دیگر، خطاناپذیر هستند و به خاطر داشته باشیم که اینها توسط کاربرد دو قانون هندسی طراحی شده اند: حرکت مارپیچی ارشمیدس برای بسط قسمت ابتدایی پیچک و نیز قانون Vignola برای تکمیل قسمت پشت پیچک.

تنها با استفاده از این دو قانون پیچکی کامل را می توان دوباره ساخت، و این کار از طریق چشم و بدون استفاده از قوانین نام برده، امکان پذیر نیست. با بررسی دقیق در کارهای Stradivari به ارتباط بین دو سمت پیچک پی می بریم که البته این نکته بخصوص در ویلن سلوها قابل توجه می باشد.

اگر یک پیچک در اختیار داشته باشیم احتمالاً تصور می کنیم که این پیچک به سادگی و بطور اتفاقی متقارن ساخته شده،اما تصور این نکته که ساخته شدن پیچک های ظریف و متقارن شانسی بوده و این شانس صدها بار تکرار شده، بسیار دشوار خواهد بود.

بعلاوه، طرح پیچک یک ویولن، که توسط استرادیواری با خط نقره ای در پشت یکی از الگوهای کاغذی وی ترسیم شده، می تواند موضوع را روشن کند.

دیدگاه ها ۲

بیشتر بحث شده است