ترانه “What Shall We Do Now” از آلبوم “The Wall” پینک فلوید نمونه بسیار بارز از شیوه ترانه سرایی مختصر و مفید راجر واترز به شمار می آید. این ترانه به دلیل طولانی بودن، در آلبوم “The Wall” با ترانه “Empty Spaces” جایگزین شده بود، اما در فیلم وجود دارد و با انیمیشن گویا و فوق العاده جرالد اسکارف (Gerald Scarfe) ترکیبی به یادماندنی و موثر به وجود آورده است.
در این ترانه به وابستیگ های مادی بشری و آنچه که تبلیغات، مادی گرایی و جامعه مصرفی از انسان امروز ساخته است حمله شده است. به زبان ساده، این شعر فهرستی از چیزهایی است که مردم برای
مقابله با موج گرسنگی (معنوی) به آن چنگ می زنند و آنها را برای پر کردن خلا درونی
یا به روایت راجر واترز “پر کردن حفره های دیوار” به کار می برند.
مردمی که
تربیت شده اند تا “در دریایی از چهره ها” مدام “به دنبال تشویق بیشتر و بیشتر” باشد
و برای به دست آوردن وجهه اجتماعی به شخص دیگری تبدیل شوند. در جامعه رو به رشد
مادیگرای ما، آدمها قبل از اینکه کسی بشوند باید به کس دیگری تبدیل شده باشند، باید
لباسهای مد روز بپوشند، اتوموبیلی شیک برانند، دوستانشان از بین اشخاص برگزیده
باشد، در رستورانهای مد روز غذا بخورند و این فهرست میتواند تا ابد ادامه داشته
باشد. انسانها در این جامعه به خودآزاران اجتماعی مبدل می شوند و در باره آخرین مدها
دچار وسواسی بیمارگونه می شوند.
این مسئله، هدف اصلی حمله این ترانه است.
این حمله ای است بر علیه محافظه کاری، از دست دادن شخصیت فردی و از همه مهمتر این
باور که اشیا می توانند زندگی ما را کامل کرده و ما را واقعا خوشحال کنند. البته در
میان آنچه در فهرست ترانه “… What shall we” آمده است، به مواردی بر می خوریم که
لزوما زشت و ناپسند نیستند، مانند گیاه خواری یا گل فرستادن از طریق تلفن، که راجر
واترز در مصاحبه سال ۱۹۷۹ خود آنرا توضیح داده است:
“وسواس گیاه خوار شدن و به طور کلی پذیرفتن بی چون و چرای ایده
دیگران و به کار بردن آن به عنوان شیوه زندگی خودمان، بدون اینکه آنرا از دیدگاه
شخصی خود بررسی کرده باشیم، یا به عبارتی بر اساس معیارهای دیگران زندگی کردن،
ناپسند است. این شعارهای مصرف گرایانه است که روز به روز دیوار بلندتر و غیرقابل
نفوذتری به دور ما می کشد.”
در فیلم “The Wall” به برداشت کاملتری از
عاقبت این اتفاق میرسیم. همه مردم، از یک کودک که به هیولا مبدل می شود تا پیرزنهایی
که پشت سر ماموران پلیس، مشغول دزدی از ویترین شکسته مغازه هستند، برای رسیدن به
این ایده آلهای پوچ در نهایت به جنایت کارانی کوچک و بزرگ مبدل می شوند.
What Shall We Do Now ، از اجراهای
زنده سال ۱۹۸۰-۱۹۸۱
What Shall We Do Now ?
این فضاهای خالی را با چه باید پر کنیم؟ فضاهایی که موج گرسنگی در آن میغرد؟ آیا می توانیم به دنبال تشویق دیگران به دریای چهره ها بپیوندیم و مانند دیگران شویم؟ آیا باید گیتار تازه ای بخریم؟ یا اتوموبیل قوی تری برانیم؟ آیا باید قادر باشیم تا پاسی از شب کار کنیم؟ یا خود را وارد هر جدالی کنیم؟ چراغها را روشن بگذاریم؟ بمب بیافکنیم؟ به یک تور شرق برویم؟ به بیماریهای مهلک دچار شویم؟ استخوانها را دفن کنیم؟ به خانه ها شبیخون بزنیم؟ یا با تلفن گل بفرستیم؟ کسی را به مشروب مهمان کنیم؟ او را به یک جای خلوت ببریم؟ گوشت نخوریم؟ به ندرت بخوابیم؟ به انسانها قلاده بزنیم؟ سگ تربیت کنیم و موشها را به جان هم بیاندازیم؟ پستو را از اسکناس پر کنیم؟ گنجها را دفن کنیم و تعطیلات خود را ذخیره کنیم؟ و هرگز، پشت به دیوار ندهیم تا استراحتی کنیم. |
What shall we use to fill the empty spaces Where waves of hunger roar? Shall we set out across the sea of faces In search of more and more applause? Shall we buy a new guitar? Shall we drive a more powerful car? Shall we work straight through the night? Shall we get into fights? Leave the lights on? Drop bombs? Do tours of the east? Contract diseases? Bury bones? Break up homes? Send flowers by phone? Take to drink? Go to shrinks? Give up meat? Rarely sleep? Keep people as pets? Train dogs? Race rats? Fill the attic with cash? Bury treasure? Store up leisure? But never relax at all With our backs to the wall. |
۱ نظر