در چند سال اخیر، انتشار آثاری چون “اپرای عاشورا”، “اپرای مولوی”، “سِفرِ عسرت” و “سیمرغ” این مساله را به روشنی نمایانده که موسیقی دستگاهی ایرانی علی رغم دیدگاه های رایج که آن را فاقد توانایی های دراماتیک و بیانی گسترده می داند، دارای ظرفیت های بالقوه ی فراوانی است. نوعی از این احساس نیاز به بیان احساسات نو در اثری آوانگارد مانند “سفر عسرت” بروز می یابد و شکل دیگر آن در اثر نوجویانه ی دیگری مانند “سیمرغ” (هر چند در این میان، هستند کسانی که این نیازها را به شکلی سطحی تر پاسخ می دهند). بدین ترتیب، می توان چنین نتیجه گیری کرد که توصیف احساسات وسیع موجود در اشعار شاهنامه و چگونگی تصویر کردن این احساسات و خود صحنه های موجود در داستان های شاهنامه توسط موسیقی ایرانی که دارای پیشینه ی متفاوتی – دست کم در صد و پنجاه سال اخیر – است، یکی از چالش هایی است که کمتر کسی خود را در حد رویایی با آن دیده است.
از سوی دیگر، به دلیل پیوستگی اشعار شاهنامه و لزوم استفاده از بسیاری از ابیات، مدت زمان یک اثر موسیقیایی روی داستانی از شاهنامه نمی تواند همان مقدار باشد که یک تصنیف معمولی روی شعر حافظ. در نمونه ی دوم آهنگساز می تواند از بیت اول استفاده کند و بیت دوم را جابگذارد و یا حداکثر کل غزل را به کار گیرد که دارای ابیات محدودی است. این در حالی است که معمولا هریک از فرم های شناخته شده ی موسیقی ایرانی (پیش درآمد، رنگ، تصنیف و…) معمولا بیش از چند دقیقه نیستند؛ اما مشکل تنها در اینجا خلاصه نمی شود.
همانطور که گفته شد، نمی توان ابیات محدودی را به دلخواه از یک داستان شاهنامه برگزید و از بقیه ی ابیات صرف نظر کرد، به همین جهت آهنگساز ناگزیر به استفاده ی تعداد زیادی از ابیات است. از سوی دیگر کل شاهنامه بر یک وزن است (فعولن فعولن فعولن فعول) و از این رو تنوع دادن به موسیقی مورد استفاده روی این ابیات از لحاظ ریتمیک (و به تبع آن ملودیک) به شدت دشوار؛ مشکلی که در موسیقی کلاسیک به دلیل وابستگی کمتر آن به کلام و در عین حال تکنیک های متفاوت آوازی آن، کمی سهل تر می نماید.
در مورد سیمرغ، تنوع و جذابیت ملودیک و ریتمیک تک تک ابیات به حدی است که می توان با اطمینان این اثر را از این حیث موفق دانست و باید در نظر داشت که انسجام بخشیدن به این تنوع و گوناگونی، خود چالشی دشوار است که متبسم در این زمینه نیز سربلند بیرون آمده است.
به عنوان آخرین دلیل دشواری مواجهه با شاهنامه، باید اشاره کرد که منظومه ای گسترده از لحاظ درون مایه و احساس همانند شاهنامه، نیازمند ابزار بیانی متنوع تری است و یکی از بهترین این ابزار ارکستر است.
پر واضح است که ارکستراسیون موسیقی کلاسیک غربی – به دلایل مختلف تاریخی، اجتماعی، علمی و هنری – در وضعیت تکامل خود قرار دارد اما این مساله در ایران هنوز گام های نخست خود را طی می کند.
حمید متبسم را به تبحرش در ارکستراسیون ایرانی می شناسند و اوج هنر ِ او را در این مقوله می توانیم در “سیمرغ” بیابیم.
این که ارکستراسیون ایرانی در اول راه است دلیل نمی شود که بعضی از ضعف های آهنگسازان و یا تنظیم کننده ها را توجیه کرد.از طرفی نیز ما می توانیم از تجربه های غربی ها استفاده کنیم…
دوست گرامی صحیح می فرمایید
( پاسخ به کامنت روی قسمت اول نوشته )
البته بنده معتقد نیستم که ضعف آهنگسازان ایرانی استفاده از یک نی به جای چند نی ِ اونیسون باشد. اگر قرار به استفاده از یک خط ِ ملودی برای سازی ست، فکر می کنم استفاده از چند ساز برای آن یک خط چندان موجه نیست، ضمن این که مسلما یک نی با دو نی در صدای خود ( علی رغم تمام شباهت ها ) در کاراکتر متفاوتند ، و به نظر می رسد که در نقشی که برای نی در سیمرغ تعریف شده ( تکنواز و راوی ) این کاراکتر تکی مناسب تر باشد، همانگونه که در کنسرتوها برای ساز تکنواز چند ساز در نظر گرفته نمی شود؛ با این تفاوت که سازهای ایرانی از لحاظ صدادهی تا آن انداره توانا نیستند.
منظور من فقط در مورد نی نبود.برای مثال سنتور و عود و حتی تنبک هم چنین وضعیتی را کم و بیش در ارکستر سیمرغ دارند.
این که انتخابی به جز نی برای آهنگ ساز وجود ندارد نیز نباید توجیهی برای ضعف در ارکستراسیون باشد.
به نظر من نقص هایی که ارکستری مانند ارکستر مضرابی حسین دهلوی دارند قابل قبول اند چرا که از لحاظ صدادهی سازها نسبتا به طور قابل قبول چینش شده اند و نقص های آن همان طور که خود استاد دهلوی گفته است به خاطر تجربه ی کم و … است.
در غرب نیز برای سازهای مضرابی انتخاب وسیعی وجود ندارد…
این که در ایران تقریبا همه ی اساتید مانند علیزاده مرحوم مشکاتیان مجید درخشانی و حمید متبسم مسله ی به این مهمی را مد نظر ندارند به نظر شما نشان دهنده ی چیست؟
به نظر من ضعف هنری و علمی…
متاسفانه سازهای جدیدی که بعضا توسط خود این اساتید نیز ابداع می شود بدون توجه به این مسله است…