یاد آر! زِ نور ِرفته یاد آر…
پنجاه و هشتمین سالگشت استاد روحالله خالقی (کرمان ۱۲۸۵_ سالزبورگ ۱۳۴۴/۸/۲۱)
اگر بپرسند رساترین تاریخنگاری روح ایرانی در هنر موسیقی از کیست، بی تامل خواهم گفت: از استاد روحالله خالقی. موسیقی در ذات خود با همه انتزاعی که دارد، بازتاب دهنده روح اقلیمی خود است. نغمههای بومی، طبیعی ترین و بدوی ترین جلوههای این بازتاب هستند. حتی موسیقی دستگاهی و ردیفها نیز به نوعی حاوی همپیوندی جهانهای درون و برون هنرمندانشانند. تجربه تجدد، پدید آمد که به موسیقیدان فرهیخته ایرانی، فرصتی زرین ببخشد.
فرصتی که پیش از این وجود نداشت: کشف فردیت، شناخت اصالت فرهنگی، بهرهوری از علم و هنر جهان باختری و امکان بیان خویشتن در پیکرهای محتشم و فخیم. روحالله خالقی، تمثالی مثال زدنی از تحقق این آرمان است. شمایلی هنوز بیمانند، ستودنی و شایسته درسآموزی.
یک واحد کامل فرهنگسازی و هنرشناسی در متن تلاش و فداکاری بود. فعالیت هایش در فرصتی زیر شصت سال، فهرستی رشکبرانگیز را نشان میدهد. اما، کشمکشهای اداری و تحمل کارشکنیها و تفرعن خردکننده جناب وزیرمادامالعمر فرهنگ و هنر دستکم بیست سال از عمر او را کم کرد و به شجره تازه رشد کرده موسیقی فرهنگی ایران آسیب زد. حسادتهای همکاران هم کم نبود.
اسناد فراوان گواهند که تا سی سال بعد از مرگاش، حتی عنوان مستعمل استاد را هم برای او به کار نمیبردند. اگر همت گلنوش عزیز و فقید نبود، شاید همین قدر هم از او در دسترس نبود.
سلسلهای از ترینها شایسته اوست: در فرزانگی، هوشمندی، حفظ همزمان عقلانیت و ظرافت، انسان مداری، وطن خواهی فارغ از شووینیسم، جانفشانی برای تربیت نسل جوان، بلند نظری و فداکاری برای شکوفایی آرمانهای هنری و اجتماعی، دانش دوستی و رافت انسانی که در تمام آنها به کمال بود.
نغمههای از دل برآمدهای که در هارمونی و ارکسترنویسیهایش جلال و اندوهی بی پایان مییافتند، همنفسیاش با شعر و ادب پارسی، او را به مقامی رساند که از این پس باید او را تاریخنگاری رنجهای روح ایرانی به زبان موسیقی بدانیم. هر اثری از او، روایت رنجیست که بر این خاک سینهسوز رفته است.
تلالوی درخشان مفهوم ایران را میتوان در قدم به قدم زندگی و نوشتهها و موسیقیهای او دید. وطن برای او اقلیمی تاریخی و معنوی بود و این عشق را به رساترین شکلی رسم کرد. روح الله خالقی، راز و رمز جاودانگی را میدانست.
۱ نظر