راول در نیویورک، جرج گرشوین (George Gershwin) را ملاقات نمود و به همراه یکدیگر برای شنیدن موسیقی جاز، (موسیقی موسیقیدانان مشهور جاز از جمله دوک الینگتون)، به هارلم رفتند. زمانی که آهنگساز آمریکایی جرج گرشوین با راول ملاقات داشت ذکر کرد که همواره آرزو داشته با آهنگسازی فرانسوی کار کند.
تحسین راول از جز آمریکایی با ملاقات وی از آمریکا شکل گرفت و پس از آن برخی از عناصر موسیقی جز را در آثار خود به کار برد، به خصوص در دو کنسرتوی پیانو ای که نوشت. موفقیت وی در این سفر شهرتی جهانی برایش به همراه داشت. پس از آنکه راول به فرانسه بازگشت یکی از آثار ارکستر مشهور خود به نام بولرو (Boléro) یا فاندانگو را تکمیل نمود که آنرا تجربه ای در فضایی بسیار خاص و محدود نامید.
درباره ایده ای که برای این کار داشت گفته است: “قصد دارم چندین بار چند اثر ارکستری را تکرار کنم.” مشاجره عموم در جایی آغاز شد که رهبر بزرگ ایتالیایی آرتورو توسکانینی ساختار اثر راول را تا حدی تغییر داد. وی سرعت قطعه را در اجرا سریعتر نمود. راول درابن باره گفت: “من نمی خواهم موسیقی ام تعبیر شود؛ فقط باید آنچنان که هست نواخته شود.”
بشنوید قسمت انتهایی قطعه بولرو را
راول زمانی که خود بولرو را رهبری کرد، یکی از اولین ضبطهای خود را انجام داد که به همراه ارکستر لامورکس در سال ۱۹۳۰ بود و به طور تحسین برانگیزی در این دوره همزمان در حال ساخت پیانو کنسرتوهای خود نیز بود. ابتدا “کنسرتو برای دست چپ” را کامل نمود. این کار بنابر درخواست پائول ویتگن اشتین (Paul Wittgenstein) ساخته شد شخصی که دست راستش را در جنگ جهانی اول از دست داد.
بشنوید قسمتی از پیانو کنسرتو برای دست چپ از راول را
راول با سختی تکنیکی این اثر هیجان زده شده بود. آنطور که راول می گوید: “در این چنین کارها بافت و بیان اثر به همان اندازه که برای شخصی با دو دست نوشته می شود دارای اهمیت است” در زمان اولین کنسرت، این اثر قابل اجرا برای شخصی تنها با یک دست نبود و پیانیستی با دو دست آن را اجرا نمود، به همین دلیل این اثر مورد توجه و قبول ویتگن اشتاین واقع نشد اما بعدها گفت: “مدتی بعد، زمانی که این کنسرتو را برای ماهها مطالعه کردم، بسیار به آن علاقمند شدم و دریافتم اثری فوق العاده است.”
در سالهای ۱۹۳۳ ویتگن اشتین برای اولین بار آنرا نواخت و مورد تحسین همگان واقع شد. یک منتقد نوشت: “ما در دنیایی قرار گرفتیم که راول آن را خلق کرده و به ندرت به ما معرفی شده.” دیگر پیانو کنسرتوهای وی یک سال پس از آن کامل شدند و صدای ملایم آن شیوه ای از موتسارت، دومنیکو اسکارلاتی (Domenico Scarlatti) و کانیل سنت سائین (Camille Saint-Saëns) بود.
راول این اثر را به پیانیست محبوبش مارگریت لانگ تقدیم نمود، شخصی که خود این آثار را نواخت و در اروپا در بیش از ۲۰ شهر آن را معرفی نمود و لانگ به همراه راول در سال ۱۹۳۲ آن را ضبط کردند که شرکت ضبط EMI مجدد آن را بر روی LP و CD عرضه نمود.
زندگی و روابط خصوصی راول همیشه مخفی باقی ماند، شایعاتی مبنی بر همجنسباز بودن وی گفته شده، اما قطعیت آن هیچ گاه به هیچ وجه ثابت نشد، خود وی گفته است که به دلیل آنکه موسیقیدانی حرفه ای بوده وقت خود را فدای کارش کرده است، آنچنان که هیچ گاه نتوانسته رابطه ای منسجم با کسی داشته باشد: “تنها عشقی که من داشته ام موسیقی بوده.” اما فرضیه ای جدید توسط محققان موسیقی داده شده مبنی بر آنکه راول همواره در موسیقی خود نامی را مخفی می کرده؛ میشیا گودبسکا (Misia Godebska) که با دو گروه از نتها اجرا می شد.
راول پس از عدم دریافت جایزه Prix de Rome از دولت فرانسه، برای زندگی به قایق وی دعوت شد که به همین علت همسر میشیا رسوایی در روزنامه علیه راول به راه انداخت. راول در سال ۱۹۰۷ زمان زندگی در قایق میشیا L’heure espagnole و Rapsodie espagnole را به اتمام رسانید. در زمان اولین اجرای “دافنیز و شوله” خود، راول غایب بزرگ بود وی به جای حضور در آنجا به دیدن میشیا رفته بود.
در سال ۱۹۳۲ راول از ناراحتی شدید سر بر اثر تصادف رانندگی رنج میبرد. این اتفاق در آن زمان آنچنان جدی نبود اما کمی بعد تاثیرات سوئی همچون فراموشی بر وی داشت. او ساخت موسیقی فیلم ماجراهای دون کیگستو را در سال ۱۹۳۳ آغاز کرد اما زمانی که قادر به ادامه آهنگسازی نشد، شنید که آنان آهنگساز دیگری را استخدام نمودند، اگرچه سه آهنگی را که برای این فیلم ساخت بعدها با نام آقای کیشوته دولسینه (Don Quichotte a Dulcinée) با اشعار پائول موراند (Paul Morand) چاپ، اجرا و ضبط شد.
در سال ۱۹۳۷ جراحی روی مغزش انجام شد، وی پس از جراحی به هوش آمد، برادرش را طلب کرد و به کما رفت و چندی بعد در سن ۶۲ سالگی از دنیا رفت. جوزف موریس راول در کنار والدینش در پاریس به خاک سپرده شد.
۱ نظر