خاطرهء دوم اینکه: روزی با استاد و مرتضی نی داود در منزلش وعدهء ملاقاتی داشتم. نی داوود علاوه بر استادی در رشتهء تار فردی بود مردم دار صبور و بیش از حد با ادب که مورد احترام همه بود، او گفت پسرم، قبل از اینکه صحبت هایمان را شروع کنیم، قصه ای برایت میگویم. گفتم خواهش می کنم.
گفت یک روز شنبه تنها در منزل بودم، در زدند، من رفتم پشت در و در را باز کردم دیدم دو نفر مرد قوی هیکل جلوی درب ایستاده اند، یکی از آنها دست گذارد روی در که من نتوانم آن را به بندم و گفت ما می خواهیم تو را ببینیم. گفتم موضوع چیست؟ آنها بی جواب وارد شدند و در را بستند.
ایشان اضافه کرد حالت من را مجسم کن، هرچه می پرسیدم چه می خواهید و چکار دارید جواب نمی دادند. بعد در سالن روی مبلها نشستند و یکی از آنها گفت برو مزغونت را بیار، گفتم «با من چکار دارید، چرا تارم را بیاورم» گفتند بعدا میفهمی!
چاره ای نداشتم؛ با ناراحتی و ترس رفتم تارم را آوردم، نشستم و تار را گذاشتم روی میز، دیگری گفت بزن. من دستگاه دشتی را شروع کردم، دیگر خودم نبودم و فقط در فکر این بودم که چه می شود. ایشان اضافه کرد که دشتی دستگاهی است محزون و غم انگیز و چون منهم غمگین بودم این غم در نواختن منعکس می شد.
مدتی نواختم ناگهان یکی از آنها کارد بلندی را بیرون کشید و آنرا محکم، عمود با نوکش روی میز کوبید و شروع کرد به فحش دادن به شخصی که به آنها گفته بود بروید و انگشت سبابهء او را بیاورید یعنی انگشتی که نقش اصلی را در تار زدن بازی می کند.
نی داود اضافه کرد که بعد من کمی آرام شدم و آنها سؤالات زیادی از من کردند و به خیر گذشت.
نی داوود این نظر را داشت که انسان در دو زمان خوب تار میزند، در زمان غم و در زمان شادی.
از نحوهء ادارهء مجلهء موزیک ایران بگوئید.
در مجلهء موزیک ایران نظرات دو گروه با یکدیگر در تضاد بود و این دو گروه با همدیگر کشمکش داشتند؛ نخستین گروه معتقد به موسیقی سنّتی و حفظ دستگاهها بودند مانند: کلنل وزیری، خالقی، صبا، معروفی و دیگران، گروه دوم شامل کسانی بود که در خارج از ایران در رشته موسیقی تحصیل کرده بودند و از موسیقی ایرانی نیز اطلاعاتی داشتند.
این دو گروه گفته های یکدیگر را قبول نداشتند و این خود مسئله ای بود که همراه با نظرات آنها را در مجله بازتاب می یافت.
اجازه بدهید بحثی از دو استاد را برایتان بخوانم. یکی روح الله خالقی از خادمین موسیقی سنّتی و نویسندهء چند کتاب در مورد موسیقی بود و دیگری فریدون فرزانه از موسیقیدانان برجسته که تحصیلات خود را در کنسرواتوار چند کشور به پایان رسانده بود. او خطاب به خالقی می گوید: «…آقای خالقی، دستگاههای موسیقی ایرانی جز یک جنبهء مطربی ارزش دیگری ندارد ولی بقایای آن در پشت کوه ها، در ایلات و بین مردم پاک این مملکت که دور از فساد شهرها زندگی می کنند وجود دارد و همانها هستند که شعلهء ملیت را فروزان نگهداشته و موسیقی واقعی ملی ما را که همان ترانه های بومی باشد شعله ور ساخته اند. …آقای خالقی موسیقی شما نه جنبهء علمی دارد، نه جنبهء هنری و نه جنبهء ملی، حال از شما می خواهم بپرسم این سازهایی غربی (پیانو-ویلن) در ارکستر شما چکار دارد…؟ …آقای خالقی به عقیدهء من و خیلی های دیگر، روش شما برای موسیقی این مملکت بی اندازه مضر است. وقتی که ملت خیال کند موسیقی ایران همین اباطیل است، رو بر می گرداند و به طرف دیگر متمایل می شود و در این تمایل ممکن است گمراه شود. …آقای خالقی با کمال تأسف و شرم مشاهده می کنم که موسیقی عربی، هندی، اسپانیولی، رومانی با سامبا و رومبا ترکیب کرده و به نام موسیقی ایرانی بخورد مردم می دهید…»
۱ نظر