ممکن است در جایی مردم بروند و اجرای هزارمین بارهی سوناتی از بتهوون را بشنوند اما اگر کنسرتی با عنوان اجرای مجدد شور میرزاعبدالله برگزار شود احتمال کمی هست که مورد استقبال موسیقیدوستان قرار بگیرد (حتا روزگاری که توجه به بازسازی و احیای موسیقی اواخر عهد قاجار بیش از امروز بود). یکی از مهمترین دلایل را در معانی و کارکردهای مختلفی که متن ردیف برای موسیقیدان ایرانی دارد باید جست.
درست است که ردیف مجموعهای از قطعات است اما علاوه بر آن روابط نغمگی این موسیقی و اصول تصنیف را نیز در خود ذخیره کرده است و همچنین مخزن مجموعهای از مدلهای آهنگین (نقشمایهها) به حساب میآید. همین چندوجهی بودن است که ردیف را در موقعیت اجرای مجدد بسیار جالب توجه میکند و آن را در دام تناقض گرفتار میکند.
پیچیدگی این موقعیت متناقض زمانی به نهایت خود میرسد که در نظر آوریم نوازندهای یک گوشه را اجرا میکند به طوری که دقیقا جملات هیچ متن مرجعی را اجرا نکرده باشد، (و بدین ترتیب پندار اجرای مجدد بسیار کمرنگ میشود) اما برای شنونده تشخیص نام آن گوشه به راحتی میسر باشد آنگاه چنین نواختهای چه نسبتی با اجرای مجدد دارد؟ ممکن است در لحظهی اول به نظر برسد که این نمونه را دیگر قطعا میتوان از دایرهی اجرای مجدد خارج دانست اما چنین نیست.
فرض کنید «فورالیزه» بتهوون را نوازندهای اجرا میکند و بر حسب سلایق و تفسیرش شکل و شمایلی به آن میدهد که با تجربههای ما از این قطعه بسیار متفاوت باشد پرسش این است که آیا این یک اجرای مجدد است؟ میتوان به عنوان یک حدس منطقی در نظر گرفت که تا زمانی که عمل بازشناسی این نواختهی موسیقایی ما را به نام «فورالیزه» میرساند این هم یک اجرای مجدد باقی خواهد ماند ولو بسیار غیرامانتدارانه. درست در همین لحظه و وضعیتی مشابه است که متوجه میشویم تلقی ما از اجرای مجدد چقدر متفاوت است؛ با وجود این که عمل بازشناسی ما را هنوز به نام یک گوشه میرساند اما کاری که نوازنده-مصنف انجام داده خلق یا انشای موسیقایی محسوب میشود و نه اجرای مجدد.
اکنون میتوانیم ببینیم چه از سر گذراندهایم؛ اجرای دوبارهی قطعات ممکن است هر چه وفادارنهتر طلب شود اما تحت عنوان اجرای مجدد به معنای نوعی عمل تفسیری برای دادن مجال بروز خلاقیت به یک نوازنده به حساب نیاید. نوازندگان خلاق که میتوانند اجراهای مجدد تاثیرگذار برجای گذارند، خلاقیتشان در بعد دیگری رخ میدهد و کمتر به سراغ اجرای قطعات دیگر همتایانشان میروند.
آهنگساز-نوازنده بودن شرایطی پیش میآورد که نه تنها در آن یک قطعه متعلق به یک آهنگساز است بلکه شیوهی اجرایش هم ممکن است متعلق به او بماند. بدین ترتیب شیوهی اجرا هم به بخشی از بودن قطعه تبدیل میشود. این امر هم با اندازهی کارگان اجرایی پیوند دارد و هم با پیچیدگی قطعاتش و هم با نظام ارزشگذاریای که در آن مهارتهای مختلف یک نوازنده داوری میشود.
متن ردیف را اگر بی کم و کاست بنوازیم اجرای مجددی به حساب نمیآید و اگر با تفسیری متفاوت اجرا کنیم ممکن است خیلی زود به محدودهای که در بعضی دیدگاهها تحریف به حساب میآید وارد شویم. و از سویی اگر بر اساس ردیف دست به نواختن ساختارهایی بزنیم که هنوز قابل بازشناسی باشند دیگر در محدودهی بازآفرینی نیستیم و نسبت این عمل با تفسیر کم رنگ میشود.
کتاب هفتهی نگاه پنجشنبه
۱ نظر