لیلا رمضان، به عنوان هنرمندى که از یک سو ریشه در خاک زایاى این سرزمین دارد و از سوى دیگر در بالاترین سطح فضاى آکادمیک موسیقى معاصر جهان کار مى کند، راوى شایسته ى ادبیات پیانوى معاصر زادبومش است.
تا اینجای کار که به نوازنده و برگزارکنندگان این کنسرت مربوط می شد، همه چیز در سطح کیفی بالایی به انجام رسید. اما این برنامه نیز همچون کنسرت های دیگری که به اجرای موسیقی معاصر اختصاص می یابد به ایرادی اشاره داشت که متاسفانه چندان جدی گرفته نشده است: نه تنها مخاطب عام، که مخاطب خاص نیز با موسیقی معاصر ارتباط پویایی پیدا نمی کند. بافت مخاطبان این کنسرت، همچنان که توقع می رفت، موزیسین ها و مخاطبان جدی موسیقی بودند، اما بخش اعظم همین گروه برگزیده نیز از درک آنچه می شنیدند ناکام بودند.
در کشور ما فاصله ی بزرگی در آشنایی با سیر تحول تاریخ موسیقی از اواخر دوره رمانتیک تا دوران معاصر پدید آمده است. شکافی آنقدر بزرگ که باعث شده موسیقی ۴۰۰ سال پیش اروپا به گوشمان خودی تر و ملموس تر از موسیقی هماکنون میهنمان بنماید.
روزی هنرمند و هنرشناس ارجمند، آیدین آغداشلو در پاسخ به دانشجویی که از غیرقابل درک بودن هنر مدرن گلایه می کرد گفت: “برخورد یکباره با هنر مدرن مثل دیدن پنج دقیقه ی آخر فیلمی است که بقیه اش را ندیده باشی …”
ارتباط برقرار کردن، و نه الزاما دوست داشتن یا اشتغال داشتن به موسیقی مدرن و معاصر نیازمند درکی عمیق از سیر تحول تاریخ موسیقی است. درکی که تازه شرط لازم است، اما کافی نیست. چرا که به عنوان مثال، شناخت موسیقی امپرسیونیستی بدون شناخت نقاشی امپرسیونیستی میسّر نیست: حذف خطوط محیطی و درهم دویدن رنگ ها در نقاشی امپرسیونیست ها، هارمونی سیّال موسیقی این مکتب را نیز توجیه می کند. خود نقاشی امپرسیونیستی هم بدون در نظر گرفتن تأثیر پیشرفت های علمی و هنر عکاسی بر نقاشان این دوره موجّه جلوه نمی کند.
از سوی دیگر شناخت اندی وارهول و دیگر نقاشان مکتب پاپ آرت، بدون شناخت دیدگاه های هنری و فلسفی جان کیجِ موسیقیدان مقدّر نیست، و به همین ترتیب، دیدگاه های جان کیج را نیز بدون آگاهی از تأثیرات ذن-بودیسم بر او نمی توان دریافت.
در هنر معاصر، اندیشه و دیگر هنرها و علوم، پیوندی ناگسستنی یافته اند. پیوندی که آن را به هزارتویی ره-
نایافتنی مبدّل کرده است. از این رو مخاطب هنر معاصر باید آگاه تر و فرهیخته تر از اسلاف خود باشد؛ مسلّح به چشمانی تیزبین، حسگرهایی حساس و رویی گشاده، برای پذیرش، و نه الزاما دوست داشتن ایده هایی که با متر و معیارهای او همخوانی ندارد.
مجریان موسیقی و هنر معاصر نیز باید با درک این در-هم-تنیدگی و چند ساحتی بودن آن، به تبیین و تفسیر آن بپردازند؛ تشریح ارتباط های ضمنی هر اثر با دیگر ساحت های تنیده با آن، بر تنها اجرای آن اثر، هرچند با کیفیت بالا، ارجحیت دارد.
موسیقی و در مقیاسی کلان تر، هنر معاصر، نیازی عاجل به فرهنگ سازی دارد.
این چه ارتباطی با اجرای خانم لایلا رمضان دارد ؟ایشان رپرتوارشان مشخص است .دستاورد ۱۰۰ سال پیانو نوازی در این کشور.شما انتظار داشتید ایشان چه قطعاتی را مینواختند؟؟این که مردم حاضر در آن سالن آنهم در شیراز نمیتوانستند با این نوع موسیقی های معاصر ارتباط برقرار کنند دلیلش نبود مبنای مشخص در آفرینش آهنگسازان ما در این ۱۰۰ سال بوده که چنین احساسی به شما دست داده..و این چیزیست که ما شاهد آن هستیم.هر وقت هم چیزی نو مطرح شده همه موزیسینها خودشان خودشان را یکی یکی به صلابه کشیده اند.تا امروز من آهنگسازان ایران را به ۴ دسته تقسیم کرده ام که بنظر من هیچکدامشان موفق نبودند.خانم رمضان با آشنا کردن حضار با مبناهای آفرینشی که هر یک از این موسیقیدانان آهنگساز برای پیانو ارائه داده اند کار بسیار بالا و سختی را انجام دادند که در خور کمی تامل و تفکر است.با اینکه افرادی مثل من را در ای رسیتالها هرگز دعوت نکردند ولی من کار ایشان را میشناسم و اجرای بسیار عالی از این پیانیست فقط در اینجا مهم است .آیدین آغداشلو چنین گفت؛Y؛ چنان تعبیر کرد و Z نیز موسیقی را اینجور توصیف میکند و نهایتا نقاشی چه ربطی به موسیقی دارد؟؟؟الان؟؟ جایش در این کامنت نیست.برای این مقصود به اداره موسیقی بروید و آنجا فرهنگسازی بکنید.