به بهانه کنسرت گروه موسیقی ژوله
۲۵ بهمن ماه گروه موسیقی ژوله به سرپرستی نیما گوران در تالار پژوهشکده فرهنگ و هنر به روی صحنه رفت. آثاری که در این کنسرت به اجرا رسید از ساخته های دو تن از آهنگسازان برجسته موسیقی کلاسیک ایرانی، زنده یاد فرامرز پایور و مهرداد دلنوازی بود.
انتخاب رپرتوار این کنسرت از ساخته های پایور و دلنوازی، بسیار حساب شده و منطقی می نمود چراکه مهرداد دلنوازی در دوره اول آهنگسازیش تحت تاثیر پایور بوده و این هماهنگی با آثار این هنرمند فقید، می تواند کنسرتی یکدست و منسجم را فراهم آورد.
مهرداد دلنوازی همچنین نوازنده تار ارکستر پایور بود و در آثار زیادی با این گروه همکاری کرده بود.
شاید هنوز مهمترین و مشهورترین اثری که از مهرداد دلنوازی به انتشار رسیده، آلبوم «سارنگ» باشد. اثری که شامل فرم های مختلفی از آهنگسازی او و همینطور بازسازی های خلاقانه او از آثار بزرگانی مانند، وزیری و صبا است.
تکنیک فوق العاده دلنوازی در نوازندگی تار و همچنین نگرش خاص او به مسئله ارکستر و ارکستراسیون سازهای ایرانی، «سارنگ» را به آلبوم بی نظیری تبدیل کرده که پس از گذشت سالها از انتشار، هنوز در زمره برترین آثار موسیقی کلاسیک ایران از نظر سازبندی، چندصدایی شناخته می شود.
گروه ژوله که تشکیل شده از نوازندگانی بسیار جوان بود، در روز بیست و پنجم بهمن قطعه «سارنگ» ساخته دلنوازی و «فانوس» ساخته پایور را به روی صحنه برد ولی نه با تنظیم و سازبندی اصلی؛ این گروه شامل سازهای سنتور، تار، بم تار، عود و کمانچه بود و قاعدتا «سارنگ» باید در نبود سازهایی مانند نی، تنبک به نوعی دیگر تنظیم می شد و «فانوس» برای دو سنتور، به کلی دگر گون میشد؛ حال به این موضوع می پردازیم که تنظیم و سازبندی جدید این آثار، تا چه حد با منطق این قطعه سازگاری داشت.
نخستین سئوالی که باید از تنظیم کننده این اثر پرسید این است که چرا باید اثری که در نهایت مهارت توسط استادان کاردان و کارشناسی مانند فرامرز پایور و مهرداد دلنوازی تنظیم شده است باید دوباره تنظیم شود؟ مگر تنظیم ایشان چه اشکالاتی داشته که اثری چنین قدرتمند و فنی دوباره تنظیم شود؟ آیا تنظیم مجدد این اثر به خاطر نبود نی و تنبک و رباب بوده؟
نوع تنظیم مجدد «سارنگ» به صورتی بود که نقش سازهای باس ارکستر یعنی عود و بم تار بیشتر از ورژنی بود که از دلنوازی شنیده ایم و این اتفاق باعث شده بود که قطعه فضایی بسیار خشن به خود بگیرد که البته در این خشونت دو عامل دیگر نیز نقش زیادی داشت، یکی آماتور بودن نوازندگان و عدم توانایی تولید سونوریته مناسب از ساز (که با توجه به نوجوان بودن همگی نوازندگان قابل چشم پوشی است) و دوم نوع انتخاب سیم و مضراب برای سازهای تار و بم تار.
در این کنسرت، «سارنگ» به صورت یکپارچه اجرا نشد و تقسیم به چند قسمت شده بود که در میان آنها هنرمندان جوان به تکنوازی می پرداختند، همه نوازندگان از جمله نوازنده بم تار به تکنوازی پرداختند. توانایی آنها در این سن بسیار چشمگیر بود، مخصوصا نوازنده تار که در همان لحظه می شد، آینده درخشان هنری وی را پیش بینی کرد.
قطعه دیگری که در این برنامه اجرا شد، «فانوس» ساخته فرامرز پایور و تنظیم شده برای دو سنتور بود که این قطعه هم برای این آنسامبل توسط نیما گوران تنظیم شده بود. تنظیم این قطعه کمی نسبت به «سارنگ» قابل قبول تر بود، ولی باز سئوال اینجا بود که چرا نیما گوران باید قطعاتی که با مهارت تمام تنظیم شده اند را دوباره تنظیم کند؟
نیما گوران هنرمند جوان و با اطلاعی است، او غیر از درک محضر فرامرز پایور و آموختن موسیقی ایرانی در حد عالی، در زمینه موسیقی کلاسیک و مباحث نظری این موسیقی اطلاعات بالایی دارد و جای تعجب است که در مورد موسیقی ایرانی اینقدر به اصالت (Originalité) قطعه بی توجهی می شود؟ (۱) آیا در موسیقی کلاسیک آقای گوران، کوارتت های شوستاگویچ یا بتهوون را برای یک تریو تنظیم می کنند، در حالی که هم هارمونی تغییر کرده باشد و هم نقش سازها تغییر کرده باشند!؟ چرا این بی توجهی و بی احترامی فقط مخصوص آثار موسیقی ماست؟
پی نوشت
۱- البته می دانیم که در معدود مواردی، در موسیقی کلاسیک هم قطعاتی دوباره تنظیم می شوند ولی خصوصیات این قطعات با قطعات و نوع تنظیم کنسرت فوق الذکر متفاوت است. در موسیقی کلاسیک تقریبا تمام قطعاتی که به انواع مختلف تنظیم می شوند، تنظیم کننده (یا به تعبیر صحیح تر آهنگسازی که بر اساس موسیقی قدیمی، اثری دیگر خلق می کند) این عمل را به قصد، نمایش یک قطعه تکنیکی برای سازی دیگر این عمل را انجام می دهد (مانند این نمونه) یا اینکه به کلی موسیقی تغییر می کند و اثری جدید خلق می شود؛ نیز در انگشت شمار مواردی هم موسیقی به خاطر اشکالاتی که در چند صدایی داشته، به شکل بهتری بازتولید می شود.
با درود به نویسنده محترم
بله ، کاملا با محتوای نوشتار شما موافقم . یادم می آید در همین سایت بود که در نظریکه در یکی از مقالات داده بودم ، همین مطلب را عرض کردم که به شخصه با تنظیم مجدد مخالفم !! مگر نیت تهیه یک اتود برای یک ساز و یا نمایش فنی و تکنیکال اجرای سولو یا … باشد . والا اصالت قطعه باید حفظ شود . هجمه ای از نظرات در آنجا من را احاطه کرد که ای آقا … شما نمیدانید آرانژمان مجدد چه سختیهایی دارد !! من چه گفتم و ایشان چه گفتند !
جمله ای از بتهوون که در نامه اش ذکر کرده را مینویسم
” باید به یکی از غیرطبیعی ترین تنظیمها یعنی انتقال آثار پیانویی برای سازهای زهی خاتمه داد . من قاطعانه میگویم که موزار و هایدن توانستند آثارشان را انتقال دهند . بدون آن که خواسته باشم خودم را همردیف آنها بدانم ، این کار را با یکی از سوناتهای پیانوی خودم کردم که نه تنها عبارتهای من حذف یا تغییر یافت ، بلکه تغییراتی هم باید در آنها داده می شد و کوهی از مشکلات وجود داشت که برای غلبه بر آنها باید استاد یا دارای همان استعداد و نوآوری باشد . این تنظیم را من انجام دادم اما فقط برای یک سونات برای کوارتت زهی و مطمئن هستم که کسی بعد ازمن به آسانی این کار را انجام نخواهد داد . ”
خوب قطعا در این دوره افرادی بالاتر از بتهوون هم داریم که خود را مشتاق برای آرانژمان آثار میدانند . و شاید معتقدند که صدادهی ، سازبندی پیشنهای ایشان بهتر است از آهنگساز اصلی اش . نفس این کار برای یک جستجوی کاوشگرانه بد نیست . اما به مرحله اجرا که بخواهد برسد به نظرم دخل و تصرف است چون هیچوقت اجازه ی این کار از صاحب اثر اخذ نشده است . چه خوب است که تنظیم کننده محترم ، خود اثری بنویسد و حالا ذوق و هنر تنظیمش را بر اثر خود جلوه کند تا مورد تشویق و احسنت قرار بگیرد . این راه بهتریست برای نشان دادن خلاقیت و احاطه بر فن آهنگسازی .
آقای ایمن منبع این نامه بتهون رو میدونید کدام کتابه؟