اکنون به نظر میرسد زمانی است که بیش از متر باید بر ریتم و مسائل آن متمرکز شویم؛ یعنی جملههایی حاوی کششها و معمولا بلندتر از یک واحد متریک. ریتم را درک دیرندها و الگوسازی دیرندی گرفتیم و گروهسازی را نیز عامل پیوند زنندهی آن با متر فرض کردیم. در همین تعریف نوعی اشارهی محو به پیشبینی کردن وجود دارد. به این مفهوم، درک ساختار یعنی تشکیل الگویی زمانی در ذهن که قابل بازشناسی (البته مرتبط با موسیقی قابل تکرار) نیز باشد.
این که چه الگوهایی در یک فرهنگ موسیقایی (یا حتا حوزهای عامتر از آن) قابل بازشناسیاند و چه الگوهایی نیستند راه به نوعی تعریف خوشساختی ریتمیک (Rhythmic Well-Formedness) میبرد که خارج از دایرهی بحث ما در این مقاله است. از طرفی بازشناسی میتواند تعمق بر حوزههایی چون خصلتهای تناوبی ریتم (Periodicity)، ساختمان تقارنی (Symmetric Structure) و باقاعدگی/بیقاعدگی (Regularity/Irregularity) ریتم و غافلگیرکنندگی را باعث شود که برخلاف خوشساختی برای منظور مقالهی حاضر اهمیت فراوانی نیز دارد.
با به کار گرفتن روش تِنی و پولانسکی (Tenny&Polansky) یا مدل تکامل یافتهتر کامبوروپولوس (Local Boundary Detection Model) که هر دو برپایهی نظریه گشتالت بنا شدهاند و به ترتیب با استفاده از قاعدههای دوگانهی «مجاورت» (Proximity) و «مشابهت» (Similarity) یا قاعدههای «دگرگونی هویت» (Identity Change Rule) و مجاورت، از عناصر منفرد صوتی تا ساختارهای بزرگتری مانند واژهی صوتی (Clang) یا جمله و… بررسی شده و همانطور که پیشبینی میشود، در این نوع تحلیل هم بداعتهای ریتمیک کار مشکاتیان کاملا روشن است؛ او با تغییر ناگهانی مشابهتها یا دگرگونی سریع هویت واژههایی را میسازد که به راحتی پیشبینی نمیشوند و از تن دادن به پیشخوانی شنونده سر باز میزنند. از سوی دیگر ساختار این واژهها و همنشینیشان به نوعی است که باعث از دست رفتن باقاعدگی نمیشود، دگرگونی هویت چنان سریع و بعید رخ نمیدهد که توان تشخیص الگوی تکرار شونده را از شنونده سلب کند.
خصلت تناوبی ریتم در موسیقی ایرانی بیشتر اوقات به شکل تکرار الگوی دیرندی یا تاکیدی خودنمایی میکند. این رفتار تناوبی در آثار مشکاتیان هم دیده میشود با این تفاوت که او همیشه آماده است، انتظار شنونده را برای چنین تکراری برآورده نکند. همین امر یکی از چیزهایی است که باعث میشود یکنواختی جملات وی کم شده و تا پایان قطعه حس ریتمیک مدام در تغییر باشد.
در شکل ۱۲ بخشهایی را میبینید که از لحاظ الگوی دیرندی با یکدیگر مرتبط بوده و خصلت تناوبی بروز میدهند (با حرف a مجزا شده) اما در ادامه درست همان جایی که حالا شنوندهی معتاد به تکرار، خیالاش راحت شده که جملات به همین شکل ادامه خواهند یافت، ناگهان الگوی دیرندی تغییر میکند (با حرف b مشخص شده)؛ ریتم نقشی متغیر در مقابل متر بازی میکند. رد چنین دگرگونیهایی را در ساختارهای بزرگتر فرمال قطعه نیز میشود پی گرفت.
الگوی تاکید متریک در این جا دیگر مد نظر ما نیست اما در این جملهی انتهایی از همین فراز بیداد (با حرف c در شکل ۱۲ مشخص شده) ترکیبی از تاکید قوی عرضی (نت فا که با فلش مشخص است) و جابهجایی دیرندی، باز به نوعی دیگر رفتار تناوبی ساده را به زیبایی مغشوش میکند. اگر به شکل ۱۳ توجه کنید به سادگی مشاهده میکنید که ادامهی معمولی چنین جملهای چه میتوانست باشد. تاکیدهای عارضی و ساختاری هم که تاکنون بحثی از آنها به میان نیاوردیم، در اینجا به فهرست نکاتی افزوده میشود که تناوب به مفهوم سادهاش را بر هم میزنند و موجب میشود، جملات ریتمیک هر چه بیشتر از تناوب اولیهی متریکشان فاصله گیرند.
۱ نظر