مصاحبه ای با خانم دیلنا جنسون (Dylana Jenson) در ۱۶ فوریه ۲۰۱۰ ساعت ۴:۵۷ صبح. ویلنیست و استاد بزرگ ویلن، متولد ۱۴ مه ۱۹۶۱ در کالیفورنیا-آمریکا است. برای درک هنر خانم جنسون تنها به اثر جدید وی از کنسرتو ویلن شوستاگویچ گوش سپارید. این اثر مرا مجذوب خود نمود: قدرت، استعداد دیوانه کننده، غمی ژرف و شور… مرا به شنیدن آن وا داشت، مرا به گریستن سپرد.
دیلنا جنسون کودکی نابغه بود، نواختن ویلن را از دو سالگی آغاز کرد، در ۸ سالگی کنسرتهای سولو برگزار می نمود و در ۱۳ سالگی به همراه ارکسترهای مهم می نواخت، در ۱۷ سالگی در رقابت بین المللی چایکوفسکی در مسکو مدال نقره را از آن خود کرد.
وی در محضر استادانی چون: مانوئل کامپینسکی، ناثان میلشتاین و ژوزف گینگولد تحصیل کرده است. در ۲۰ سالگی به همراه ارکستر فیلادلفیا و ائوگن اورماندی (Eugene Ormandy) کنسرتو ویولون سیبلیوس را ضبط کرد که همواره جز محبوب ترین آثارش می باشد. در ۲۱ سالگی با دیوید لاکینگتون (David Lockington) رهبر ارکستر ازدواج کرد. رسیدن خبر ازدواج وی به کلکسیون دار ویلن: گوارنری(Guarnerius del Gesu) وی را برآن داشت تا ویلن را از خانم جنسون پس بگیرد!
غم از دست دادن آن ساز برای دیلنا او را در زوالی چندین ساله قرار داد تا آنکه سم زیگمونتویچ (Sam Zygmuntowicz) پس از کار سخت و بی وقفه ویلنی برایش ساخت که دیلنا احساس کرد بار دیگر صدای وجود خود را از درون آن ساز بر خواهد آورد. وی و همسرش برای نزدیک به سه دهه به همراه یکدیگر ضبط کردند که یکی از آنها شامل کنسرتو ویلن شوستاکویچ به همراه ارکستر سمفونیک لندن بود.
زمانی که تولید کننده، مایکل همپتون از وی سوال کرد: “دیلنا، چه چیزی را می خواهی ضبط کنی؟” دیلنا گفت: “من همیشه عاشق آثار شاستاکویچ بودم و دیوید فیدورویچ اویستراخ (David Fyodorovich Oistrakh) همواره عشق زندگی من در کودکی بود. در حقیقت زمانی که ۱۶ ساله بودم والدینم به من پیشنهاد دادند تا به مسکو بروم و از اویستراخ بیاموزم اما پیش از آنکه من بدانجا بروم، استاد از دنیا رفت، بسیار برایم ملال آور بود… والدینم کمونیست بودند و در حزب با یکدیگر آشنا شدند. مادرم عشق عظیمی به حل درگیریهای مردم روسیه داشت. بسیاری از مردم در آن زمان عقیده داشتند این می تواند راهی برای تغییر دنیا باشد و به هر حال ایده فوق العاده ای بود که بخشی از کودکی مرا در برداشت. می دانم که این قطعه اثری انقلابی است، از تاریخچه آن آگاهم، اما هدف من استفاده ابزاری از آن نبود، تنها رابطه ای حسی با آن دارم، اندوهی فراوان، صلح، ترس، درد، عشق، در این قطعه موج می زند و برای وجود این احساسات است که من خود را غرق آن کرده ام. نواختن آن بسیار از نظر روحی نوازنده را خسته خواهد کرد و اگر نوازنده آن حس درد و خستگی را نگیرد پس آن را درک نکرده است، نواختن آن تک تک سلول های شما را به کار می گیرد.”
چرا ضبط و اجرای دوباره ای از این اثر انجام نمی دهید؟
“من دیگر مسن شده ام و برنامه ریز و بودجه کافی برای تولید آن ندارم. تنها چیزی که در زندگی می خواهم نواختن و اجرا کردن است. من نمی خواهم آدم ناامیدی باشم اما امید گاهی خطرناک است، امید و آرزو برای داشتن چیزی که با واقعیت مغایرت دارد امری منفی و آسیب رسان است. من خوشحالم که این شانس را داشتم که یکبار این قطعه را اجرا کنم اما انتظار و امید آنکه یک بار دیگر چنین شانسی به دست آورم اختیاری غیرقابل اطمینان است.”
merci kheyli jaleb bod.
kash ke mishod shoma ham mesle majale haye khareji bakhshi dashtin ke miraftino ba mosighidan haye irani mosahebe mikardin AM ghble mosahebe elam mikardin harki har soali az on shakhs dare baraye shoma bezare va shoma ham behtarin soal haro entekhab mikardin va moghe mosahebe miporsidin……………….
سلام خسته نباشین..هارمونی تاک خیلی وقته که فقط مطلب در مورد ویلون میذاره سازهای دیگه بخصوص پیانو خیلی کم بهشون پرداخته میشه 🙂
salam fekr konam alan dige yek tarjomeye ali va bedone naghs anjam shode.beravo
مرسی برای مطلب جالبی که کار کردید. لطفا مرجع و نویسنده را هم نام ببرید.
salm mamnon az matalebe ghashanget
سلام
مرسی خوب بود . خواهشی که دارم اینه که همیشه در این زمینه فعال باشید و در شناساندن موسیقی و موسیقیدان ها و به خصوص ویولینیست های مشهور و آثارشون فعالیت کنید . من ۴ سال هست ویولن می زنم که تقریبا ۱ ماهی میشه درست تمرین می کنم .
ارادتمند
بهمن