اما از نظر ظاهری حالت تقاطع سه زه ها در گوشه ها و حتی حالت و فرم خود گوشه ها نیز با یکدیگر متفاوت است. درخشندگی و حالت تازگی در رنگ وجلا و همچنین عدم وجود پتینه، قابلیت بصری ساز را افزایش داده است تا حدی که ریزترین جزئیات و ویژگیهای ساز بارز و آشکار است.
حالت و فرم قوسها که نمونه ای آشکار از اثر مربوط به این دوره از هنر استرادیواری می باشد، کوتاه و کم ارتفاع هستند اما امتداد آرکها تا محدوده لبه صفحه ادامه یافته است.
این نکته یکی از مهم ترین تفاوتهای بارز این ویولن با ویولن مسیح می باشد که قوس جلویی آن مشخصا دارای ارتفاع کمتری می باشد.
بررسی علمی این وضعیت، در همراهی با آن اصول و قواعد عینی که استراد در زمان خود تجربه نموده است، چگونگی انتخاب چنین ترکیبی را در ساختار قوسها ایجاب می نماید، در این باره می توان به توالی منحی های کاربردی استراد در سازهایش اشاره نمود و همچنین در توازی با آن تقسیم بندی ضخامتها در تمامی گستره صفحات زیر و رو و ترکیب بندی آن در انتخاب دو نمونه اصلی برای یک ساز به عنوان مهم ترین بخش ساختمان ویولون.
مهندسی صفحات در آن دوره میان اغلب سازندگان خبره رواج داشته است و این تاثیری بود از آن رو که هنر معماری، نقاشی، مجسمه سازی و سایر رشته های هنری دیگر، در آن زمان سیستم فرهنگی جامعه را تحت تاثیر خود جهت دهی و هدایت می نمود. هر چند که در میان گروه های دیگر که از این جریان به نوعی دورتر قرار می گرفتند، این نیز شاید جلوه ایی تجربی تر را نمود می ساخته است.
مقدار تغییر و تنوع در عرض ها، ناحیه پائین ساز، عرض میانی، عرض بالایی و همچنین راستای طولی صفحه، ارتفاع کلافها در پیرامون محیط صفحات با توجه به کیفیت چوب استفاده شده در این قسمتها، بیانگر ساختار حجمی در ساز است که سازنده ساز را در چهار چوب تعیین شده ای برای چگونگی نحوه اجرای قوسها قرار می دهد.
تفاوت دیگری که قابل توجه است وضعیت دریچه های F می باشد که در ویلن مسیح (messiah) به سمت گوشه های پائینی ساز دوران داشته اند، در صورتی که ویلن لیدی بلانت (Lady Blunt) به طور مشخص دارای دریچه های f با جهت دوران به سمت خط مرکزی ساز می باشد و نسبت به ویلن مسیح از حالت عمودی تری بر خوردار است.
بنا به تعریف دیگری می توان اینگونه تشریح نمود که مشخصا درجه چرخش دریچه های F در جهت ایجاد فاصله بیشتربین حفره های پائین و نزدیکتر شدن حفره های بالایی دریچه ها اعمال شده است.
این تغییرات در ویولون مسیح استراد به خوبی بارز و آشکار است، حال آنکه در لیدی بلانت (Lady Blunt) روشی متفاوت به کاررفته است، نسبتی که حفره های دایره ای شکل پائین دریچه ها به یکدیگر نزدیک شده و بالعکس، حفره های بالایی از یکدیگر دورتر.
چگونه می توان این دو ساز ارزشمند را با چنین تفاوتی آشکار در یکی از اساسی ترین قسمتهای هنر ساخت ویلن، تشریح و توصیف نمود؟ فاصله میان سال ۱۷۱۶ میلادی تا ۱۷۲۱ در محدوده کدامین تغییرات بنیادین هنر استرادیواری است؟
برای پاسخ به انبوهی از سوالات که در این زمینه وجود دارد، یکی از روشها بررسی دقیق تر، الگوهای خطوط محیطی هر دو ساز است که البته استناد الگو ها خود امری بسیار حائز اهمیت می باشد.
حال وقتی دو نمونه را به دقت در سیستم محاسبات هندسی پردازش می کنیم، تفاوتهای جالبی در آنها نمود پیدا میکند، باید توجه داشته باشیم که هم اکنون در ابتدای بررسی علت ها هستیم و در حال حاضر در وضعیت مطالعه هندسه سطح دوبعدی این دو ویولن نکات مربوطه مطرح می گردد.
۱ نظر