گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

حمید متبسم: با لشکر کشی مخالفم


پورقناد: در میان صحبتها گفتید در ارکستر مضراب از همراهی سه تار و تار و بم تار استفاده شده که این ترکیب به دلیل داشتن واخوانها در
سه تار کمی عجیب به نظر میرسد؛ در این مورد خاص و موارد کلی، نگاه شما در آهنگسازی در موسیقی ایرانی و استدلال شما برای ترکیب سازهای یک ارکستر به چه صورت است؟

من کاملا مخالف بی دلیل بزرگ کردن یک ارکستر با پیش فرض اینکه حجم ارکستر بیشتر شود، هستم؛ چراکه حجم ارکستر با اضافه کردن تعداد ساز ایجاد نمی شود و ما نمی توانیم با آوردن نامحدود از یک نوع ساز حجم ارکستر را بزرگتر کنیم.

اگر مثلا من در ارکستر پردیس از همنوازی دسته سه تارها و دسته تارها استفاده کردم به این دلیل بود که خواستم طعم ساز “چگور” را ایجاد کنم و این صدا ایجاد شد. پس استفاده من از سه تار به دلیل حجیم کردن ارکستر از نظر کمی نبوده.

مثلا یادم هست در قدیم برای اینکه یک خط موسیقی پرحجم دیده شود، یک خط ساز را دو دفعه در استودیو می نواختند که من کاملا با آن مخالفم؛ چراکه دفعه دوم ممکن است کار تمیز ارائه نشود و در کار خلل ایجاد شود. بنابراین، تعداد سازها در یک ارکستر باید منطق داشته باشد. الان هم نمی دانم در گروه های تکصدایی چه منطقی حاکم است که مثلا از یک ساز ۵ نوازنده در گروه است!

برای من تک تک سازها در یک ارکستر باید منطق داشته باشد و کلا با لشکر کشی مخالفم؛ چراکه از ارزش کار کم می کند و در کارهای من فرقی نمی کند دو نوازی باشد، تریو، کوارتت یا کوئینتت و یا ارکستر بزرگی مانند سیمرغ، تمام سازها باید منطق داشته باشد حتی بعضی مواقع برای اینکه یک صدا با یک فرکانس خاص را می خواهم، مجبور شده ام که دو ساز را با هم ترکیب کنند تا به آن صدای دلخواه که در ذهنم است برسم.

پورقناد: شخصا اعتقاد دارم اگر پنج قله را برای کارهایی که شما در آن حضور محوری داشتید را بخواهم یاد کنم، همه این پنج اثر نام شما را به عنوان آهنگساز دارند؛ با توجه به اینکه بعضی از نوازنده های گروه دستان اقدام به ارائه یک آلبوم کرده اند، می خواستم ببینم تفاوت یک نوازنده خوب و یک آهنگساز چیست و اینکه آیا کسی که خوب نوازندگی می کند، بالقوه می تواند آهنگساز خوبی هم باشد؟

قائدتا من نمی توانم به محدوده هنری افراد وارد شوم و به کسی بگویم که چرا آهنگسازی می کنید؟! چرا که فعالیت هر هنرمندی به خودش مربوط است ولی اصولا به طور کلی هر نوازنده ای خوبی نمی تواند آهنگسازی کند. اصلا این گونه نیست که هر کسی که ساز خوب می زند بالطبع می تواند آهنگساز خوبی هم باشد؛ چراکه ذات آهنگسازی در ابتدا باید در ذات فرد باشد و با مدرسه رفتن و دانشگاه رفتنم و آموزش دادن هم به تنهایی به دست نمی آید.

همچنین تفکر آهنگسازی از دانش آهنگسازی می آید که در راستای آن، کسی که ذات آهنگسازی دارد باید علم آن را نیز یاد بگیرد. مثلا یک نوازنده سه تار اگر ساز شناسی بلد نباشد و خطی را برای ساز سنتور بنویسید ممکن است یک خط کاملا بی تکنیک یا بی نمک باشد؛ چرا که وسعت این سازها و صدا دهی آنها و… را نمی داند.

در حال حاضر شاهدیم که خیلی از گروه ها اصلا به اکتاو ها توجه نمی کنند و برایشان دو اکتاو بالا یا پایین فرقی ندارد! اما برای من نت دو زیر خط حامل با نت دو بالای خط حامل از نظر فرکانس کاملا با یکدیگر فرق دارد و تمام آثاری که می نویسم مشخص می کنم که این محدوده و این فرکانس صدا را می خواهم.

گفتگوی هارمونیک

گفتگوی هارمونیک

مجله آنلاین «گفتگوی هارمونیک» در سال ۱۳۸۲، به عنوان اولین وبلاگ تخصصی و مستقل موسیقی آغاز به کار کرد. وب سایت «گفتگوی هارمونیک»، امروز قدیمی ترین مجله آنلاین موسیقی فارسی محسوب می شود که به صورت روزانه به روزرسانی می شود.

دیدگاه ها ۲۳

  • در حال حاضر شاهدیم که خیلی از گروه ها اصلا به اکتاو ها توجه نمی کنند و برایشان دو اکتاو بالا یا پایین فرقی ندارد! اما برای من نت دو زیر خط حامل با نت دو بالای خط حامل از نظر فرکانس کاملا با یکدیگر فرق دارد !!!!!!!!!!!!
    آقای پور قناد
    آیاواقعا فضای سایت ( تا این روزها هنوز جدی ) گفتگوی هارمونیک باید برای کشف و آموزش چنین رازهای پیچیده ای در موسیقی اختصاص یابد ؟
    آیا نخوانده منتشر می کنید؟
    آیا جمله بالا را حتی مصاحبه کننده و سردبیر یک روزنامه دیواری دبیرستانی هم شایسته انتشار می دانست؟
    کاش کمی کارهای گذشته خود و همکارانتان را بخاطر بیاورید
    دریغ است اگر شان قلم خودواعتبار سایتی را که به خون دل و پشتکار بی مزد و منت ، به چنگ آورده اید اینگونه فدای انتشار ساده گوئیها و حرفهای کم مایه افراد کنید
    حرف بیهوده کم ارزش و یا بی ارزش به ضرب و زور نامها دارای ارزش و معنا نمی شود
    مگذارید گفته های متناقض سست و غالبا فاقد حد اقلی از انسجام فکری و نظری که دیر یا زود خود گوینده را در صف بسیارگویان کم دان خواهند نشانید ، شما را همراه با گوینده ضعبده بازش دچاز تنزل مرتبه فکری ، علمی و مطبوعاتی کند
    کجاست آن چور قناد شجاع و اهل چون و چرا تنا از حضرت متبسم بپرسد
    کدام کوارتت و کدام کوینتت ساخت خودتان را را می فرمائید؟
    یا ذات آهنگسازی که در ذات فرد باید باشد !! چگونه چیزی ست ؟
    ………………

    آقای پور قناد حداقل توقع از یک مصاحبه گر ورزیده چون شما آنست که تا پاسخ خود نگیرد آرام ننشیند و از حداقل اطلاعات در مورد پرسش خود برخوردار باشد
    وقتی بدرستی می پرسید که شما در کدام دوره هنرستان ملی تحصیل می کردید باید یک دوره مشخص با ( سالهای مشخص ) بشنوید

    پورقناد: شما کدام دوره از هنرستان مشغول تحصیل بودید؟
    در دوره ما آقای رهبری و دکتر فرشاد ریاست هنرستان ملی را به عهده داشتند.!!!!!!
    وقتی شما سال دقیق اخذ دیپلم را نمی پرسید ( دیپلمی که بشدت در وجود آن تردید وجود دارد !! دیگر نباید گله کرد که در این مملکت کردان و کردانیسم به عارضه ای اجتماعی تبدیل شود
    آقای پور قناد عزیز ، شما مسئولید !!

    و گیرم مصاحبه شونده شما با این احساس مسئولیت بیگانه باشد و مطلبی جعلی را به شما تحویل دهد…!!، این شمائید که باید بدانید که دانشسرای هنر چیزی بود معادل دبیرستان !! و اساسا مدرک فوق دیپلمی وجود نداشت که به کسی بدهد !!!!!!!!
    مگر آنکه فقط در دوره ی جناب متبسم این فوق دیپلم را به ایشان داده باشند !! که در آنصورت بنده عذرخواهی به ایشان بدهکار خواهم بود
    و در خاتمه ایکاش شما همتی می کردید و یک بار برای همیشه این ( ماجرای عضویت آقای متبسمدر کانون چاووش ) را پیگیری و روشن می کردید
    از ایشان می پرسیدید

    کی ؟ و با کدام استاد ؟ و ظرف چه مدتی ایشان ردیف را در کانون چاووش آموخته اند؟
    آنهم کانون چاووشی که تمامی دوران تشکیل شدن و فعالیتش بزحمت به دو سه سال می رسد؟
    یادتان نرود
    سوآل این است : کی ؟ و از کدام استاد و مثلا چه دستگاههایی ؟ را ظرف چه مدت آموخته اند ایشان !!
    و یادتان و یلدمان باشد چنین کارها کار شما و امثال شماست ( که متاسفانه تعدتدتان زیاد هم نیست
    بر عهده شماست که جسارت و آزادگی لازم را دارید و تنها به حقیقت است که سرسپرده اید
    شما که می دانم اهل ریا نیستید و میدانم همچون برخی همکارنتان بزدل نیستید
    آنچنانکه بجای پاسخ دادن صورت مساله را پاک کنید …یعنی این یادداشت را اساسا منتشر نکنید!!
    ………….
    می توان با موج رفت و ننگ رفیق بازی و قلم بمزدی را خرید و مخاطب از دست داد
    و می توان به شرافت قلم وفادار ماند و جسور بود و تحسین و همراهی و باور مخاطب را تا ابد با خود همراه کرد
    ببینیم کدام را انتخاب می کنید
    و ببینیم چه می کنید؟

    برایتان پایمردی و پایبندی آرزو می کنم

    موفق باشید

  • و اگر خود حضرت متبسم که اینروزها سخت سرگرم سیمرغ پرانی هستند از پاسخ این سوآلها تن زدند و وقت نداشتند و پاسخ به این پرسش ها را دون شان آهنگسازانه خود بشمار آوردند
    کاری ندارد
    چاره در آن است که هم در آن دانشسرا و هم در آن دوره ی مورد ادعای آقای متبسم از همدوره ای های ایشان و همکلاسی های ایشان بپرسید

    لابد باید دستکم چند نفری هنوز از بچه های هنرستان و دانشسرا و چاووش هنوز زنده باشند که به آلزایمر مصلحتی دچار نضده باشند
    و مثلا حضور آقای متبسم در کلاسهای هارمونی و کنترپوآن و ارکستراسیون و ساز دوم و… هنرستان ملی شبانه و یا امتحان فوق دیپلم دانشسرای هنر !!!! و یا تدریس !!!!!!! در کانون چاووش را بیاد داشته باشند
    صمیمانه آرزو می کنم که اینگونه باشد و خدای ناکرده زبانم لال ، یک نفر دیگر ( و این بار از میان هنرمندان اهل موسیقی )بفکر سوء استفاه از بیماری مزمن فقدان حافظه تاریخی هموطنان نیفتاده باشد
    بلبشوی فرهنگی در کنار انقطاع تاریخی
    میدان فرخی برای هویت سازیهای موهوم و جعل شناسنامه هنری فراهم می آورد
    در این میان
    اگر کسی یا کسانی باید و موظف باشند که حواسشان باشد
    شما هستید
    شماها هستید
    که باید از فریب دادن یک نسل و یک ملت جلو گیری کنید
    اینها را بگذارید به حساب شرط بلاغ!!
    انتخاب پند و ملالش دیگر با خودتان !!

  • در پاسخ آقای محمد
    ۱- این مشکلی که آقای متبسم در مورد آن گفته اند نه تنها کلیشه ای نیست، گفتن آن هم ضروری است، چراکه امروز بیشتر گروه ها به این مسئله هنوز دقت لازم را نمیکنند. حال میتوانید شما این اشکال ابتدایی را به حساب گروه ها بگذارید یا نه مختارید ولی به هیچ وجه نمیتوان گوینده آن را متهم کرد!
    ۲- از اینکه به بنده این القاب ستایش آمیز را دادید ممنونم ولی توجه داشته باشید منظور ایشان از کوارتت و کوئینتت همان ترکیب گروه های خودشان بوده است نه به فرض کوارتت زهی یا کوئینتت بادی … اشاره ایشان هم به استعداد ذاتی مطلبی است که بیشتر آهنگسازان به آن اعتقاد دارند، این همان بخش از هنر است که با علم موسیقی که می آموزیم متفاوت است و یونیک و شخصی است.
    ۳- در مورد تاریخ ورود به هنرستان که فرمودید باید عرض کنم در خیلی از موارد ممکن است که گفته ای از مصاحبه شونده نقل شود ولی در متن تایپ شده برای خلاصه نویسی قسمتی حذف شود، مثلا در نوشته ای که میخوانید که برای روزنامه آرمان تهیه شده بود، مدت زیادی زمان مصاحبه طول کشید و ما قسمتهایی را حذف کردیم، شاید آقای متبسم به تاریخ دقیق تحصیل در هنرستان هم اشاره کرده باشند… باید باز فایل صوتی را شنید… ولی همان نام آقای رهبری و مرحوم فرشاد نشان میدهد که ما در مورد چه سالهایی صحبت میکنیم. ضمنا ما در این مصاحبه با خالق بوی نوروز و بامداد در حال مصاحبه هستیم، آیا گمان میکنید ایشان اینقدر به یک مدرک دیپلم (که امروز ارزش سوم ابتدایی را هم ندارد!) وابسته هستند که لازم باشد اطلاعات کذبی بدهند؟!
    لازم به یادآوریست که این نقل قولهای آقای متبسم در حال انتشار در یک روزنامه است و این یک گفتگوی خصوصی نیست که کسی بخواهد با یک دیپلم و فوق دیپلم اعتباری (!) برای خود دست و پا کند!
    راستی از آقای ظریف چندین بار آقای متبسم را در شمار شاگردان دوره هنرستان خود نام برده اند.
    تحصیل ساز هم در کانون چاووش هم اینچنین است، این ادعای امروز ایشان نیست، سالهاست در این مورد صحبت کرده اند و بیوگرافی نوشته اند و کسی هم اعتراضی نداشته است. مدت یادگیری هم به تنهایی ملاک نیست، بیشتر کیفیت اهمیت دارد، هرچند خودم هم کسی که ۴ یا ۵ جلسه پیش استادی کار کرده را شاگرد او نمیدانم ولی بعضی از اساتید مثل ارشد طهماسبی واقعا دوره بسیار کوتاهی را با استادانش، ظریف، علیزاده و لطفی کار کرده است ولی دوره پر کیفیتی بوده است.
    البته نه من گفته کسی را رد میکنم نه تایید، تا اینکه شخصا به مدارکی دست پیدا کنم که به این اطمینان برسم، شاید دیده باشید در مطلبی هم که در مورد حافظ ناظری نوشتم، اشاره کردم که هیچ سندی مبنی بر رهبری ایشان در کنسرتی در دسترس نیست، ولی باز احتمال را کاملا هم رد نکردم.
    در این موارد اگر کسی اطمینان دارد میتواند با نام واقعی خود این مسئله را پیگیری کند تا اگر عکس آن ثابت شد حداقل امکان عذر خواهی فراهم باشد.

  • هرچند در تاریخ موسیقی نوازندگان آهنگساز و آهنگسازان نوازنده به چشم میخورد و هر دوی اینان در حرفه موسیقی مشغولند، اما مقایسه این دو اشتباه است؛ هر چند مشخص است که به طور کلی هر نوازنده ای خوبی نمی تواند آهنگسازی کند. اصلا این گونه نیست که هر کسی که ساز خوب می زند بالطبع می تواند آهنگساز خوبی هم باشد، اما از طرف دیگر هر آهنگساز خوبی هم نمیتواند نوازنده چیره دستی باشد و به همین دلیل هست که بسیاری از آهنگسازان آثار خود را به نوازندگان قابل هدیه داده اند. این قیاس مع الفارغ و بی ارتباط است و هر حرفه ای متخصصین حرفه ای خود را دارد.

  • آقای سجاد

    خمیازه تان مبارک

    می بینم که آماده می شوید برای خواب…!

    آرزوی خواب خوش و عمیقی برایتان می کنم!

    و نام شما را هم در انتهی لیست از دست رفته های موسیقی نویسی و موسیقی نویس های از دست رفته اضافه می کنم
    ………
    خوب می دانید چه می گویم و امید وارم روزی که دیگر کسی نام شما و دیگر چاکر نویسان را حتی بیاد هم نیاورد امروز و این یادداشت و این اتمام حجت را بخاطر بیاورید!
    شخصا همان دریغ برایم میماند و حسرت اینکه
    حیف از شما بود…که در کار و بار قلمزنی در باب موسیقی ، به این سرعت و ارزانی عشق و جسارت و جوانی را یکجا از دست بدهید
    مرا با شما دیگر حرفی نیست…
    بروید و تا خوابتان آشفته نشود، صدای شعور و آگاهیتان را خفه کنید
    زمانه شما و امثال شما را و دیگر خود بخواب زده گان را در خواب جا خواهد گذاشت و خواهد گذشت

  • http://iranpanel.net/%D8%A8%DB%8C%D9%88%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%81%DB%8C-24/%D8%A8%DB%8C%D9%88%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%81%DB%8C-%D9%81%D8%A7%D8%B7%D9%85%D9%87-%D9%85%D8%B9%D8%AA%D9%85%D8%AF%D8%A2%D8%B1%DB%8C%D8%A7-29865/
    ………………..

    http://www.aftabirani.blogfa.com/post-161.aspx

    آقای دبیر جشنواره وبلاگ نویسان !
    میدانم در میان سخنرانی و غرق شدن در افتخاراتی نظیر نائل شدن به مقام فوق ، دیگر وقتی برایتان نمی ماند که به درستی و یا نادرستی مطالبی که در جهت لابی کردن و خدمت کردن به رهبران ارکستری که اول رهبری می کنند و تازه بعد یادشان میاید که باید رهبری را می آموختند و بعد از اجرا به کلاس رهبری بروند…..
    برسید….
    تنبلی و بیخیالی و آسانگیری اولین پله های مهم شدن و معروف شدن است که شما تازه دارید پا بر روی آنها می گذارید
    و برای آخرین بار بجای شمای تنبل که مطلب را منتشر می کنید و از مواهبش هم برخوردار می شوید ولی وظیفه تحقیق در مورد بررسی دروغهای مصاحبه شونده تان را با بی اخلاقی و جسارت تمام به مخاطبین تان محول می کنید….
    کمک می کنم
    آن لینک ها مربوط به بیوگرافی خانم معتمد آریاست که خود فارغ التحصیل دانشسرای هنر است
    با درجه دیپلم
    متوجه اید آقای مدیر جشنواره ؟!
    با درجه دیپلم !!
    و نه فوق دیپلم ! که لابد اگر وجود داشت خانم معتمد آریا می گرفت

    حالا
    منتظرم که رسما از من که اسم واقعی ام همین محمد است عذرخواهی کنید

    هم شما و هم کسی که دروغ می گوید و هم کسی که دروغ را منتشر می کند
    …………
    هرچند تلاش کرده اید کودکانه و خامدستانه خاک به چشم مخاطب بپاشید و ماجرا را ماستمالی کنید…اما ظاهرا شما هم مثل آقای کلینتون و مرحوم کردان و عضو مستعفی کابینه آلمان فراموش کرده اید که
    موضوع اینجا دیگر موسیقی نیست آقا
    موضوع دروغ است و دروغگوئی
    موضوع اضافه یا کم کردن یک مدرک کاغذپاره به شان یک انشاءالله آهنگساز نیست

    موضوع دروغ گوئی ست

    یک آهنگساز دروغگو فرقی با یک پزشک دروغگو ، یک سیاستمدار دروغگو ، یک کشیش دروغگو و یک وبلاگ نویس دروغگو ندارد آقا !!
    …………….
    که اگر چنین بود لابد آن پادشاه هخامنشی در کتیبه اش ( که نسل شما آنقدر به آن بدرستی می بالد و مفتخر است ) باید اینگونه می نوشت
    خداوند مارا از شر خشکسالی دروغ حفظ فرماید ، البته تارزن و آهنگساز و هنرمند دروغگو اشکالی ندارد!!

    امیدوارم این یادداشت آن ته مانده غرور قلمزنی شما را به جنبش درآورد و دنبال سابقه دیپلم آقای متبسم ازهنرستان شبانه
    بگردید

    ………..

    برای اینکه جهت عذر خواهی از من بزحمت نیفتید ….من همین دور و بر هستم و میمانم
    تا ببینم که ، چه بر سر شما می آید؟
    ……..
    و اما دو نکته

    یکم اینکه

    متاسفم که طعم خوش دبیری جشنواره احتمالا با این یادداشت برایتان کمی ناگوار می شود…ولی یاد خواهید گرفت که اینجور شیرینی ها درست مثل قتد مراسم عزا داری چند ثانیه بعد به ترشی تبدیل میشود

    و دوم اینکه

    آن چند کلمه ای را که ، ستایش انگاشته اید و در واقع توصیف شما ، تا قبل از این ماجراها بود……

    یکسره پس می گیرم

    حقیقت را با کسی خویشاوندی نیست

    نام نیک و مرتبه شرافت فرهنگی ، به محض کژ نهادن قدم و ناراستی در کردار،در چشم بهمزدنی زائل میشود

    درست مثل حیثیت وآبروی آدمیزاد که ذره ذره و در طی سالیان به چنگ می آید در لحظه ای به یکباره فرو می ریزد
    ………..
    خوابهای خوب ببینید آقا

  • کیوان ساکت متولد ۱۳۴۰ در خانواده ای فرهنگی در شهرستان مشهد از همان کودکی با تشویق مادر و پدر خویش به موسیقی و نقاشی پرداخت و در نقاشی شاگردی اساتیدی همچون استاد صادق لپد در طراحی – استاد پیراسته در رنگ و روغن و استر دوّ لّو در آبرنگ را پذیرفت و اولین درسهای موسیقی را از دائی خویش منوچهر زمانیان در کار گاه موسیقی کودکان و نوجوانان که در آن زمان از سوی صداو سیمای وقت به مدیریت مرتضی دشب در مشهد تاسیس شده بود، فرا گرفت. پس از مدت کوتاهی معلم وی منوچهریان به دلیل ادامه تحصیل از مشهد رفت و مدتی کلاس بدون معلم بود تا اینکه همشهری و دوست دائی وی آقای حمید متبسم که در آن زمان در دانشسرای هنر تهران موسیقی تحصیل می کرد در یک تابستان برای بازدید خانواده به مشهد آمد و همزمان در کارگاه موسیقی به تدریس مشغول شد و حدود ۲ تابستان پیاپی تا پیش از انقلاب معلم آنجا بود. با پیروزی انقلاب متبسم به مشهد نقل مکان کرد و دوستی وی با ساکت عمیق و صمیمی شد ولی پس از چند مدت وی دوباره به تهران و سپس به خارج از کشور مهاجرت کرد و…..

    ……………

    همانطر که در روایت آقای ساکت می خوانیم…دوست هنرمند و رهبر و آهنگساز شهیر شما، آقای متبسم از همان اوان جوانی برای انجام دادن هرکاری نیازی به آموزش و یادگیری در آن زمینه را نمی دیده است
    همانطور که ایشان اول رهبری می کنند و سپس به کلاس رهبری می روند تا رهبری یک گروه ایرانی تار سنتور را از یک استاد هلندی بیاموزند !!!
    در همان جوانی هم همزمان و قتی در دانشسرای هنر هنوز سرگرم نواختن و یاد گیری دستور مقدماتی تار و سه تار ( جلد یک و دو ) بوده اند….
    در مشهد مشغول تدریش شده اند !!!

    چنانکه می بینید این نخوانده ملا بودن خاص دوران پس از انقلاب و دوران اخیر نیست

    کافیست ، کاری را بشود بر اساس خوشباوری شاگردان و خلایق بیخبر از همه جا و احیانا همدستی برخی از گنده کنندگان بی اطلاع تر و یا خدای نکرده مغرض لابی باز ، انجام داد
    ……..خب انجامش می دهیم

    اینجا ایران است و بوقت حسابرسی در مورد ادعای کذب و دروغگوئی و حقه بازی……

    یقه پرسشگر را می گیرند که چرا ؟ و به چه جراتی اصلا می پرسی؟!

    و این کار را همانها می کنند که در ظاهر دلشان خون است از اینکه افرادی در حال حاضر با ۲ سال آموختن ساز …تدریس می کنند
    ………….
    جناب دبیر
    این را هم تلنگری تلقی کنید برای پراندن چرت احساس تعهد و احترام به واقعیت و راستی و درستی خودتان

    پ ن : برای صحت ماجرای کتاب تار اول و دوم به استاد ظریف و همدوره ای ها حضرت استاد متبسم مراجعه کنید…

    استاد ظریف آموزگار آقای متبسم در دانشسرای هنر و چند ماهی هم در کلاسهای شبانه هنرستان بوده اند
    و لابد یادشان باید باشد که در آن سالها به شاگرد خود و مدرس همزمان تار در هنرستانهای مشهد چه چیزی را می آموخته اند
    ……………..

    وقتی این کارها را از شما و شماها می بینم بیشتر باور می کنم که هر کسی در شرایطی زندگی می کند که خود را شایسته و هماهنگ با آن شرایط ساخته و می سازد
    شب شما بخیر

  • زنهارو یادآوری
    ……..
    دو یادداشت آخری خود را ، ذیل مطلب نمی بینم !!
    امیدوارم با عدم انتشار این سلسله یادداشت ها آن اشتباه قرون وسطائی را مرتکب نشوید و دچار این توهم نشوید که با گرفتن در گوشهایتان و خود را به کری زدن صدائی خاموش خواهد شد
    پیش از آنکه خود را،در کنار همکاران ارشادی و ممیزی کارتان بنشانید و کار ایشان را تکرار کنید
    لحظه ای به این حقیقت بیندیشید که روزگار اینتر نت است و با دست جلوی رودخانه را نمی توان گرفت
    در اینصورت من حق انتشار تمامی این یادداشت ها را برای خودم در هرجایی
    و بخصوص ،درسایت های معتبر!! موسیقی محفوظ میشناسم

  • آقای محمد عزیز!
    لطفا دعوا های شخصیتان را با آقای متبسم به اینجا نکشید
    اگر دوست دارید با آقای متبسم یا هر دیپلم، فوق دیپلم، لیسانس یا فوق لیسانسی یا دکتری بجنگید، مانند بنده جسارت داشته باشید و با نام واقعی خود (نه نامی که در خانه صدایتان میکنند! نام کامل که نشاندهنده مشخصات شما باشد؛ گمان میکنم متوجه منظورم شدید!) در هرکجا که دوست دارید، نظر خود را مطرح کنید و با دلایلی که خودتان میدانید به رد یابی واقعیت بپردازید.
    البته فکر میکنم از همانجا که جستجو کردید و نام خانم معتمدآریای دیپلمه را پیدا کردید به این دو هنرپیشه فوق دیپلم هم رسیدید که متاسفانه از همان سازمان کذایی مدرک دریافت کردند خانم پوراندخت مهیمن
    http://vista.ir/article/58949/%D9%BE%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%AE%D8%AA-%D9%85%D9%87%DB%8C%D9%85%D9%86
    و فرحناز منافی ظاهر
    http://www.irancinema.ir/farsi/biography/?ac=to&co=1524&se=
    که البته بنده مدارک این دوستان را هم تایید یا تکذیب نمیکنم فقط منظورم ارجاعات شماست برای پیدا کردن سند.
    کاش از مولایتان در مورد داوری بیطرفانه کمی می آموختید! (مولایتان را هم از همان روش شما جستجویتان در مورد خودم پیدا کردم!)
    در مورد عذر خواهی هم باید عرض کنم، بنده اگر در مورد حافظ ناظری تردید در مورد مدرک را مطرح کردم، فقط به صورت حرکتی پژوهشی در مورد یک ادعا بود و هیچوقت ادعا نکردم که قطعا ایشان مدرک دارند یا ندارند ولی شما اینکار را کرده اید و قانون میتواند در مورد ادعایتان اظهار نظر کند، شما میتوایند از ایشان شکایت کنید یا ایشان از شما، البته اگر لطف کنید (یا جرات) که نام و اطلاعات واقعی خود را اعلام کنید.
    یک مورد دیگر را هم برای شما که دوست دارید کسی از شما عذر خواهی کند یادآوری میکنم؛ اگر در یک مصاحبه ادعایی از طرف مصاحبه شونده مطرح شود که صحت نداشته باشد، او باید خبر را اصلاح و یا از کسی عذر خواهی کند نه مصاحبه کننده!
    و در آخر…
    کاش روزنامه جای بیشتری میداد تا متن کامل مصاحبه آقای متبسم چاپ شود، ایشان به طور دقیق توضیح داده بود که چه مدت پیش چه استادی چه قطعاتی زده و جای برای این اتهامات گذاشته نمیشد، هرچند اعتقاد دارم شما اینقدر به کوبیدن ایشان علاقه دارید که احتمالا به ویزای آلمان ایشان گیر میدادید… مگر میشود شما ندانید اولا رهبری ارکستر برای سازهای ایرانی و غیر ایرانی تفاوتی ندارد (اصولا رشته ای به نام رهبری ساز ایرانی وجود ندارد و دلیلی هم ندارد وجود داشته باشد؛ در ارکستر ایرانی سازشناسی است که تغییر میکند نه اصول رهبری، پس یک رهبر غربی هم در صورت دانستن سازشناسی ایرانی میتواند ارکستر ایرانی را رهبری کند) مگر میشود شما ندانید که اول این ارکستر را آقای درویشی رهبری میکرد و بعد از کنار کشیدن آقای درویشی بعد از مدتی فراگیری کار کردن با یک ارکستر کوچک، آقای متبسم رهبری آن را به دست گرفتند (هنوز موفق نشده ام رهبری ایشان را ببینم، امیدوارم شما دیده باشید و با علم به رهبری ارکستر گفته باشید که رهبریشان بد بوده)
    مگر میشود ندانید، کسی که ساز زده و مدتی موسیقی کار کرده نمی آید از کسی که کتاب اول و دوم هنرستان را دارد میزند ساز یادبگیرد؟!
    اگر قرار بود من رفیق باز باشم، اول هوای دوستانی مانند آقای حمیدرضا نوربخش را داشتم که هفته ای چند بار ایشان را میبینم و در موارد مختلف با هم صحبت میکنم و نقدی در مورد ایشان نمی نوشتم، نه آقای متبسم عزیز که پیش از این گفتگو بیشتر از ۲ دقیقه با ایشان صحبت نکرده بودم و اصولا به غیر از سه یا چهار کار از ایشان، از مخالفان بسیاری از آثار گروهشان بوده ام و این را هم قبلا نوشته ام.
    راستی اینقدر که شما از دبیری بنده (که بارها به آن اشاره کردید) ناراحت شدید بنده ذوق زده نشدم که دست و پایم را گم کنم! ببخشید! کل مطالبی که برای ما فرستاده بودند حدود ۶۰ عدد بود که تقریبا هر دو مطلب از یکنفر بود! هرچند دبیری همین جشنواره هم با این اشکل کوچک و با این هیات داوران که همه از پیشکسوتان بنده بودند، برای من مایه مباهات است ولی اگر اولا آسمان من اینقدر کوتاه نیست که با این پست چند روزه خودم را گم کنم و ثانیا تا وقتی افرادی بی وجدان، ناجوانمردانه با مخفی کردن نام خود سعی در تخریب اهالی هنر دارند، ما هنوز در اول راه هستیم و کیک و شیرینی خوردن باید بماند برای روزی که کینه های بچگانه از فضای موسیقی ما محو شود.
    نکته آخر برای شما و دیگر کسانی که با این روش سعی در به نمایش گذاشتن روحیات خود دارند: نوشته هایی که با نامهای غیر واقعی یا غیر دقیق، در زیر مقالات نوشته میشوند و به مسائل حقوقی میپردازند از سایت حذف خواهند شد، چراکه اتهامی مانند دزدی یا جعل مدرک مسئله ای نیست که بتوان از این طریق پیگیری کرد و سایت منتشر کننده این اتهام مورد بازخواست قضایی قرار خواهد گرفت.

  • جناب آقای محمد اینقدر برای زیر سؤال بردن شخصیتی شناخته شده همچون آقای متبسم تلاش نفرمایید. کارنامه هنری ایشان به اندازه ای که باید، بر مخاطبین هنر روشن است. پس هر چه اسرار برای خدشه وارد کردن به هنرِ چنین افرادی بفرمایید جز اصرار بر کوته فکر بودن خودتان (و داشتن کمبود های هنری)، قدمی برای اعتلای هنر برنداشته اید.
    افرادی که در عوض حمایت، به تخریب چهره های معاصر هنر ایرانی اصرار می ورزند، غافلند که در باتلاقی مرگبار دست و پا می زنند.

  • بسیار عالی. کاش در مورد انگیزه تغییر تفکر سازبندی گروه از شاهکارهایی چون “بامداد” و “بوی نوروز” تا کارهای جدید که سازهای کوبه ای نقش اساسی را در صدادهی دارند هم می پرسیدید

  • با سپاس از مطلب خوبتان.

    جناب محمد داشتن یک مدرک صرفا باعث بالا رفتن یا پایین آمدن شان هنری یک شخص نمی شود.
    تمامی بزرگان هنر در طول تاریخ به این نکته اذعان داشته اند که هنر اصلا اکتسابی نیست و کاملا ذاتیست.اصلا مگر می شود به زور مکتب خانه یا دادن دیپلم کسی را هنرمند کرد؟!
    بله.کسب تجربه از اساتید قدیمی تر و شرکت در کلاس های درس ایشان در تمام طول تاریخ مرسوم بوده اما این استعداد باید ذاتی باشد و شرکت در فلان کلاس و گرفتن فلان مدرک تنها در حد یک هل به جلو عمل خواهد کرد.
    بدرود.

  • آقای امیر

    ممنون از اشاره تان ، گمانم مطلبی که تذکر داده اید را ، دستکم یک ده هزار باری اینجا و آنجا خوانده ام
    گزاره درستی که این اواخر در دوره معاصر ؛ تبدیل به ایزاری برای بی ارزش دانستن مدرک آکادمیک شده است و از مهران مدیری تا موسیقی نویسان ، دارند از آنور بام مبی افتند و از آن نتیجه می گیرند که چون : داشتن یک مدرک صرفا باعث……
    پس یعنی
    اصلا خود مدرک چیز بی ارزش بیمعنی و بیهوده ای است
    این (استفاه ابزاری) از این مقوله، از ۵۷ تا همین امروز ،
    بنا بر نوع استفاده و نیت و هدف استفاده کننده،
    دچار تغییرات و شدت و ضعف هائی شده ،
    اما همیشه وجود داشته است
    اما……………
    اما ،
    اگر متن را دوباره و دقیق بخوانید ، درخواهید یافت که
    بحث مطلقا و مطلقا مربوط به نقش مدرک در اعتبار هنری موسقیدانان و یا عموما هنرمندان نیست
    بلکه بحث بر سر دو چیز و یا دقیقتر بگویم
    بر سر دو مشکل اساسی عرصه حوزه فرهنگی ماست
    یکی اینکه ، موسیقی نویسان ( حتی در مواردی
    ؛ دبیران وبلاگنویسانشان) بهنگام مصاحبه چنان مجذوب و مرعوب مصاحبه شوندگان میشوند که دیگر به آنچه می شنوند و ثبت و منتشر می کنند توجهی ندارند و در مواردی چون ازقبل در مورد هنرمند مورد مصاحبه و بیوگرافی و آثارش مطالعه و تحقیق کافی نکرده اند ، هر چه که طرفشان ادعا می کند و بسته به انصاف و جسارتش بخوردشان می دهد را بی هیچ کنترل و باز بینی می پذیرند و یا جرات و یا توانادی و شهامت چون و چرا ندارند
    و نکته دوم
    و اصل ماجرا
    دروغگوئی سا آقا
    دروغگوئی
    اگرچه هنوز تا کنون کسی بیاد ندارد که یک مدرک دکترای ادبیات از آدمیزادی شاعری فحل و خوشذوق ساخته باشد
    برعکس
    یک یا چند دروغ براحتی از هرکسی
    از هرکسی
    یک انسان غیر قابل اتکا و اعتماد و
    دروغگو می سازد
    اشاره من در یادداشت بالا در مورد کلیتنون و وزیر دفاع سابق آلمان و وزیر کشور اسبق ایران را
    دوباره بخوانید
    یک وزیر یا پزشک یا سیاستمدار دروغگو مطلقا فرقی با یک هنرمند یا موزیسین دروغگو ندارد
    همه شان فریبکاری می کنند و بر ساده لوحی راوی و خوشباوری و اعتماد مردم بنای اعتبار کاذب خود را می سازند و در کار مردمان شعبده می کنند و در نهایت بریش خلق الله می خندند
    بحث بر سر جلو گرفتن از رواج دروغگوئی ست و رایج کردن سکه ی از مرزش و مد افتاده ی راستی و درستی ست
    همان خصلتهایی که در روزگاران دور
    مردم این سرزمین به آنها شهره بودند و در چشم جهالنیان ارزش اعتباری داشتند
    بحث اینها بود
    ولی افسوس
    همچنان و هنوز و حتی
    اهل فرهنگ و قلم نیز بر طبل مصلحت می کوبند و سنگ را بسته اند و سگ را گشوده اند و خود و دیگری را پالنگش و باربر ریاکاران و دروغگویان می کنند
    همین و تنها ، یک درخواست
    لطفا حس آدمی را دیگر بدرد میارید
    با تئوریزه کردن این نکته که ( دروغ کوچکی از سوی هنرمندان اشکالی ندارد و تا اصلا چه ارتباطی دارد؟ و دروغگوئی را چه دخلی به آهنگ سازی )
    و بگذارید ماجرا در همینجا تمام شود
    می ترسم که مبادا کسی با این کاجرای عادت به تفریح های گهگاهی دروغگوئی که آقای متبسم دارند
    خدای ناکرده بدنبال کشف این ظریفه برود ا که
    دلیل اینکه مثلا بوی نوروز در مجموعه کارهای آقای متبسم بکلی از جنس و سنخ دیگریست و اینقدر به کارهای استاد مسلم تصنیف سازی معاصر پرویز مشکاتیان شبیه است !!
    چیست ؟
    …………
    سگ دراند و پنبه دوز ، در پالن چیست
    و
    مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز
    و
    دیگر
    خاموشی

  • آقای پور قناد و مسئولین هارمونی تاک! فکر می کردم خیلی باهوش تر از آن باشید که خام این انسان حقه باز و موزی که با نام محمد نظر می گذارد بشوید…. اول آمد و آقای پور قناد را تحریک کرد که با آقای متبسم در بیوفتد بعد دید نمی تواند دعوای خود را از طریق ایشان پیگیری کند دومین کاری که کرد حمله به خود آقای متبسم و پور قناد بود! حالا کل سوژه ای که این انسان بی وجدان در دست دارد چیست؟! شنیده که فلان مرکز دیپلم می داده نه فوق دیپلم! که بعد معلوم می شود که آن را هم به کاهدان زده باز به روی خودش نمی آورد و یک صفحه بر مبنای همان فرض باطل مزخرفات بار این و آن و آقای متبسم می کند
    سوم می بیند که هنوز عقده هایش سر آقای پور قناد و آقای متبسم خالی نشده و با گوشه و کنایه سعی می کند آنها را خراب کند مخصوصا اتهام سرقت هنری هم به آقای متبسم می زند و با بی شرافتی تمام می گوید بوی نوروز ساخته متبسم نیست و ساخته مشکاتیان است!!
    حالا شما نوشته چنین انسان مریض احوالی را منتشر می کنید از ترس اینکه بگوید هارمونی تاک ترسید نوشته من را پابلیش کند! شما با انتشار اتهام به آقای متبسم خیال خودتان را از مزخرف گویی این فرد بیمار راحت کردید!! با خود فکر کنید با چه قیمت؟!
    مسئولیت این اتهام به آقای متبسم با شماست نه این فرد موزی که معلوم نیست کیست و کجاست!

  • خب مبارک است خوش آمدید…
    زودتر از اینها منتظر نزول اجلال نوچه های چماق کش و قداره بند عرصه موسیقی معاصر ایرانی بودم !!

    چاقو کشهای فرهنگی که درست به همان شیوه همکاران دیگرشان در عرصه های دیگر ، بد دهن و هرزه گوی و بیسوادند
    و برای ایجاد و حفظ سکوت گورستانی در عرصه هنر و فرهنگ ، زحمت شنیدن و دقت و احیانا پاسخگوئی را بخود نمی دهند
    و یکسره می روند سراغ راه حل میدانی آن :
    یعنی اهانت به پرسشگر
    و تلاش در بی اعتبار و مغرض جلوه دادن چون و چرا کننده…

    همین موجودات هستند که در شکل عینی و عملی ، گه و گاه ،در جامعه دیده می شوند،
    که چنان با چوب بر سر و مغز معترضین می کوبند که اگر مغزی برایشان بماند ،
    به او فرمان خواهد داد که دیگر تا ابد خاموش بشود و سکوت پیشه کند!
    تردیدی ندارم که
    این دهان به دشنام گشوده ی خون به چشم و کف بر دهان آورده ی هرزه درای،
    جائی با محمد که من باشم روبرو بشود ،
    لحظه ای تردید در درگیری فیزیکی نخواهد کرد و اگر شده چفیه خود را در دهان نویسنده این یادداشت فرو کند ، راه نفس کشیدن را خواهد بست و صدای مرا خفه خواهد کرد

    وای به وقتی که نفرت و نادانی ، این دو شریک و انباز قدیمی دست در دست یکدیگر از یکدیگر و تغذیه شوند و نیرو از غیرت پیروی و تعصب نوچه گی بگیرند….
    آنوقت است که نقش فک بالا و پائین گرگ هار زور را ایفا خواهند کرد
    دیگر هر چون و چرائی به مثابه توطئه و فتنه انگیزی و هر دعوتی برای جستن و یافتن حقیقت ، به منزله تلاش برای برهمزدن نظم سربازخانه ای فرهنهگی تلقی خواهد شد

    پیاده نظام قدرت ( به مفهوم فوکوئی آن) نیز، مسلح به چماق تکفیر و قمه توهین ،آماده است تا
    مفهوم “ببین که می گوید” را ، بر جایگاه “ببین چه می گوید” بنشاند
    و فضا را چنان غبار آلود کند که دیگر چشم مخاطب هیچ چیزی را نبیند
    اینگونه است که : کسی که تنها به مصاحبه کننده ای تذکر ساده ای می دهد که :

    آقاجان برو و ببین آنچه که کسانی ، سالهاست که بدروغ تحویل یک نسل داده اند واقعیت دارد یا نه ؟
    آنهم با این نیت که عزیز جان
    مبادا شما هم نظیز باقی مصاحبه کنندگان بی اطلاع و تنبل ۲۰ سال گذشته ، دلال مظلمه بشوی
    و باد به بادبان کشتی پر مسافر دروغگویان فرهنگی هنری بیندازی
    و در اغفال یک نسل شرکت نادانسته کرده باشی…

    این گونه از سوی ایشان و از سوی لات های بیسواد و موذی !!! و نه موزی…. فرهنگی پاسخ می گیرد !!
    باز هم می گویم و به دلیل کند ذهنی و یا مغرض بودن همین آقای عصبانی تکرار می کنم
    بحث بر سر هیچ آدم خاصی نبود
    بحث بر سر دروغگوئی بود
    و این طوفان در فنجان چای هم ، حاصل پاسخ توام با تفرعن و بی اعتنائی مصاحبه گر محترم بود وهست
    این قلم ، وقتی با پاسخ غیر حرفه ای و نادرست آقای پور قناد روبرو شد
    برای آنکه کار ایشان را راحت کند آدرس دانشسرای هنر را داد
    ولی متاسفانه بازهم آقای سجاد با یک سرچ نیم ثانیه ای گوگل کار را خاتمه یافته تلقی کرد
    چه میشود کرد چندی ست که جهان با نسلی روبروست برده و بندی ویکی پدیا و گوگل !!

    باری
    من باز هم تکرار می کنم
    و به قای پور قناد توصیه می کنم تکانی بخورد

    گمان نمی کنم زمان چندانی برای یافتن یکی دو تن از همدوره ای های آقای متبسم در دانشسرای هنر لازم باشد
    بسیاری از ایشان هنوز هستند و زنده و خوشبختانه حافظه شان از دستبرد آلزایمر مصون مانده
    خرج اش ، یک سوآل است و بس
    می شود پرسید که آیا کسی از همدوره ای های ایشان که در آن سالها ، از دانشسرای هنر فارغ التحصیل شده است
    مدرک فوق دیپلم دریافت کرده یا نه ؟

    همانطور که میشود از اعضاء کانون چاووش نظیر استاد لطفی یا آقای علیزاده و یا آقای درخشانی پرسید که آیا اساسا آقای متبسم هرگز و هیچگاه عضو کانون چاووش بوده است ؟
    آیا ایشان کلاسی در آن موسسه داشته است؟
    آیا هرگز در حتی یک جلسه شورای هماهنگی و مدیریت کانون حضور داشته است ؟
    برای سر درآوردن از میزان مشارکت واقعی !! ایشان در تولیدات آن سالها البته، کار کمی آسانتر است
    چرا که نام ایشان حتی در بروشور و یا کارت یک نوار چاووش نیامده !!
    به یک دلیل ساده
    و آن اینکه ایشان در هیچکدام از آن آثار نوازندگی نکرده است !!!!!!!!!!
    در مورد شرکت در کنسرت های آن سالها که قبل و همزمان با برپائی کانون چاووش غالبا با شحضور هردو گروه عارف و شیدا برگزار شده است نیز
    خوشبختانه بسیاری از نوازندگان و هنرمندان آن هردو گروه زنده سالم هستند و خداوند انشاءالله همه شان را برای نسل ما حفظ کند!
    خب ؟!
    آقای پور قناد !
    نویسنده و پژوهشگر با انصاف موسیقی !
    حالا این پرسیدن و پاسخ دادن به آدم بیمار بی وجدان مغرض عقده ای همچون صاحب این قلم راحت تر می بود یا این قشقرق و الم شنگه ای که بر پا شده است ؟!
    بالاخره،
    مگر نه اینکه دست آخر ، این خود افراد و آحاد یک مملکت هستند که باید راستگوئی و درستکاری را به یکدیگر بیاموزند…
    مگر دیگران در فرهنگهای دیگر چگونه رسم ریاکارانه ی برساختن اعتبار کاذب از طریق دروغ را بر انداخته اند ؟!
    …………….
    در مورد آقای طازمی محترم
    من ملاحظه شان و شئونات ایشان را می کنم و بدلیل اینکه مبادا احترام ایشان در اثر همکلامی با اشخاص بیمار و مزخرف گوی و بیشرافت، خدای ناکرده آسیب ببیند ،
    حضرت ایشان را از همکلام شدن با خودم معاف می کنم
    و از حضورشان بخاطر بیسوادی ، بی ادبی ، مزخرفگوئی بی وجدانی ، مریضی احوال ،حقه بازی و بخصوص موزی !! بودن خود ،
    تمام قد ئ با تمام وجود عذرخواهی می کنم و به ایشان خاضعانه و بسیار پشیمانانه و صد البته از روی طبیعت خود ، بسیار موزیانه !! عرض می کنم
    که حیف از وجود نازنین ایشان است که وقت و گرانبها و شدت ذوق و حدت هوش و سلاست نثر و بلاغت کلام و فصاحت گفتار و…. خود را
    صرف سروکله زدن و به راه راست هدایت کردن موجود بیچاره ای چون من وامثال من نموده و نیروی یگانه و نبوغ ذاتی و موفقیت های آتی خویشتن خویش را ،
    در راه بازگرداندن گمراهان از دست رفته ای نظیر این بنده به راه راست کنند
    بگذارند تا من امثال من به ترکستان معنا برسیم و ببینیم سزای خویش
    ………..
    در پایان از حضورشان استدعا می نمایم که بجای آن بروند و در همان کلاسهای بسیار فشرده
    رهبری هلند ثبت نام کنند
    مبادا که ایشان هم آماج این اتهام دروغ بشوند که در این مملکت گل و بلبل میشود اول بر صحنه یکی از معتبرترین سالنهای کنسرت روی سکوی رهبری رفت و چوبی را که روزی بدست حنانه ها و مشایخی ها و علی رهبری ها دهلوی ها بوده بدست گرفت و رهبری کرد وتازه پس از اتمام سه شب کنسرت
    به صرافت افتاد که ای بابا رهبری کردن نیاز به دوره و کلاس و اینها هم دارد
    البته
    شکر خدا موسیقی نویسانی در این ملک هستند که وقتی پای مدرک جعلی به میان می آید ،
    کلا شان معنای مدرک را اصولا در جهان هنر و موسیقی زیر سوآل ببرند
    و وقتی حرف رهبری کردن ارکستر توسط کسی به میان می آید که( به گواهی فیلمی که در یو تیوب هنوز موجود است ) در نخستین دقایق اجرایش
    در جاهائی ، قطعه تا یکی دو درجه مترونوم کند میشود و در جاهائی از زیتم می افتد !!!!
    از بیخ و بنیان ، منکر ضرورت وجود مهارت و آموزش در امر رهبری ارکستر می شوند
    کلام آخر اینکه
    امثال ما در این عرصه فرهنگی هرگز به جائی نخواهیم رسید و خوشبختانه شرمان دیر یا زود از سر این موسیقی و فدائیان این موسیقی کم خواهد شد
    خداوند شما و امثال شما را از این ملت و این موسیقی نگیرد
    که با وجود شما و دوستانتان ، به کوری چشم امثال ما ،تا دنیا دنیاست همین است که هست و سیمرغهامان را همین اساتید می پرانند و بوی نوروزمان هم ، هرسال غلیظ تر و تند تر در خواهد آمد

  • در پاسخ آقای طارمی!
    مثل اینکه حکایت ما شده مثل همان پیرمردی که با فرزند خود رفته بود خرش را بفروشد! یکی میگوید شما فریب خورده و از همراهان جریان انحرافی هستید! آنطرف میگوید همکار دروغ گویان و جیره خور و … هستید!
    آقای محمد
    برای آخرین بار عرض میکنم به جای انشاء نویسی پای مقالات بنده و عنوان اتهام و این و آن روی شماره مواردی که با آن مشکل دارید را بفرمایید تا جواب را روی شماره بگیرید. تا جایی که بنده از لا به لای صحبتهای شما فهمیدم
    ۱- عنوان کردید دانشسرا فوق دیپلم نمیداده و دیپلم میداده و برای سند هم از گوگل استفاده کردید و بیوگرافی خانم معتمد آریا را فرستادید که بنده هم “با همان روش” بیوگرافی دو تن دیگر از هنرمندان را فرستادم (ضمنا اینکه من از دانشگاه یا هر مرکز دیگری لیسانس داشته باشم دلیل نمی شود که آن مرکز فوق لیسانس به کسی نمی دهد، راستی یکی از بستگان ما هم که مدیر مدرسه ای است از دانشسرا فوق دیپلم گرفته که تمام ریز نمرات و مراحل تحصیل او هم دم دستم هست اگر خواستید از آن پرده سیاه به در آیید می توانم آن را در اختیارتان بگذارم)
    ۲- فرمودید ایشان در کدام کار چاووش تار زده و اصلا در چاووش ها حضور نداشته یادم آمد که در چاووش چهار که بعدا با نام لاله بهار منتشر شد در کنار آقای طهماسبی، شکارچی و مرحوم فرهنگفر و دیگران ساز زده اند… البته شاید نمونه های دیگری هم وجود دارد که بنده به خاطرم نمی آید.
    ۳- در مورد رهبری کردن ایشان بنده نه تاییدی کردم نه رد چون اصولا رهبری ایشان را ندیده ام! جالب است شما هم رهبری آقای مشایخی را مثال زدید! نمی دانم بالاخره به استانداردهای رهبری اعتقاد دارید یا نه! اگر نه پس اگر کسی امروز دستش را مثل ونگلر یا قدیمی ترها تکان بدهد با او مشکلی ندارید یا اصولا استیلش به هیچ رهبری در کره خاکی نخورد! در این صورت شما نباید با رهبری چند جلسه ای آقای متبسم هم مشکل داشته باشید چون هرچه باشد اقلا در جلسه اول استیل دست چپ و راست را کسی به ایشان گفته است ولی در رهبری آقای مشایخی همین یک نکته هم دیده نشد… یک مورد هم مثل اینکه نادیده گرفته شده از طرف شما، آقای متبسم روزهای اول اجرای این برنامه فقط سه تار نوازی کردند و رهبری با آقای درویشی بود.
    ۴- درباره بوی نوروز هم که فرمودید کار آقای مشکاتیان هست به چندین دلیل میتوانم بگویم غیر از اینکه اشتباه میکنید، چنین ادعایی از طرف شما قدرت آنالیز موسیقی شما را زیر سئوال میبرد! شما چه اثری از آقای مشکاتیان شنیدید که حتی تنظیمش به بوی نوروز نزدیک باشد؟

    یکبار دیگر از شما خواهش میکنم که روز شماره پاسخ دهید اگر واقعا به بحث منطقی اعتقاد دارید اگر هم ندارید ما را به خیر و شما را به سلامت

  • متاسفانه با ادامه یافتن درگیری لفظی میان آقا یا خانم طارمی و آقای محمد و البته در آنسوی ماجرا بنده! راهی ندیدم جز حذف کامل نظر آقای یا خانم طارمی و با توجه به ادامه همان رویه قبلی در نوشته آقای محمد، اینجا به صورت خلاصه نظرات ایشان را با حذف توهین ها و تحقیر ها از روی شماره بازنویسی میکنم بلکه ایشان این رویه را ترک کرده و مثل دیگر دوستان بدور از تحقیر و توهین نظرات و انتقاداتشان را مطرح کنند.
    نظرات آقای محمد
    ۱- درباره مدرک فوق دیپلم قانع نشدند و باز پیشنهاد دادند تا از همدوره ای های ایشان سئوال شود. چشم در صورت ارتباط با این دوستان نتیجه را اعلام خواهم کرد در همین جا
    ۲- درباره نوازندگی در چاووش ها نوشتند : “من هرگز نفرمودم ایشان در کدامیک از چاووشها تار زده ؟
    من فرمودم که ایشان هرگز عضو رسمی چاووش نبوده است و فرمودم که بروید از آدمها بپرسید” و نوازندگی ایشان را در چاووش چهار رد کردند. نسخه ای که من از چاووش چهار دارم متاسفانه خالی از نام نوازندگان است با یک جلد سیاه و سفید و زیراکسی، اطلاعات من از نوازندگان این اثر از جلد کاست لاله بهار است که قسمتی مشترک با چاووش چهار دارد، “مرا عاشق چنان باید…” گمان نمیکنم این دو اجرا متفاوت باشند و در واقع قسمتی از لاله بهار قبلا منتشر شده بوده بعد از چند سال کامل منتشر شده، این تصور من بوده تا کنون اگر اشتباه است بفرمایید.
    ۳- در مورد استیل رهبری هم بدون عنوان دلیل خاصی استدلال بنده را مغلوط دانسته و خواستار دیدن فیلم رهبری آقای متبسم توسط بنده شدند. ایشان عنوان کردند در همان فیلم هم اشکال نگه داشتن ریتم در دست رهبر مشخص است. البته باید باز اشاره کنم که هیچگاه تا کنون رهبری ایشان را رد یا تایید نکرده ام.
    ۴- درباره بوی نوروز نوشتند: “در مورد داستان بوی نوروز من هرگز چیزی جز به کنایه ، آنهم در مورد شباهت جمله بندیهای این کار با آثار مشکاتیان نگفتم گواهی قدرت آنالیز موسیقائی بنده که توسط شما باطل شد و به زباله دانی دفتر مبارکتان افتاد
    اما گویا انها که چیزی از موسیقی می فهمند سالهاست که از تفاوت غریب این کار با باقی آثار و به اصطلاخ تنظیم های آقای متبسم در عجب اند وبعضی تاثیر دوره بسیار بسیار کوتاه رابطه ایشان با مشکاتیان و تنها همنوازی ایشان با گروه عارف را که بنا بر روایت خود آقای متبسم حاصل تصمیم لحظه ای مرحوم مشکاتیان بوده است را در این تفاوت و شباهت ، دخیل می دانند ”
    هرچند دراین باره جای بحثی نمیماند چون دیگر از اتهامی که فرض کرده بودم خبری نیست ولی در مورد تنظیم های آقای متبسم گمان میکنم در مواردی که ایشان وقت کافی روی کار گذاشته اند کار خوب در آمده نمونه آن تنظیم های بامداد، بوی نوروز و سیمرغ است. در ضمن همکاری های ایشان با زنده یاد مشکاتیان به گواهی جلد نوارهای موجود در سه اثر بامداد، لاله بهار و مژده بهار بوده است.

  • ببخشید از اینکه نامربوط وارد بحث شما شده ام ,از انجا که ماجرایی را دیده و شاهد بودم فکر کردم که شاید بدرد بحث شما بخورد.کاری که بعدا به نام چاووش چهار پخش شد, کنسرتی بود که در پائیز ۵۸ در امفی تاتر دانشگاه تهران( دانشکده ادبیات) اجرا شد که کار گروه عارف بود. یک قسمت دستگاه شور با اواز ناظری و تصنیف مرا عاشق بود که عینا در کاست میشنویم و پارت دوم “موسیقی خلق لر” اقای شکارچی بود . در این اجرا اقایان علیزاده, شکارچی ,ارژنگ کامکار, فیروزی, عندلیبی و مشکاتیان نوازندگان بودند. اما اقای متبسم در سال ۵۹ برای اولین بار به محل ساختمان چاووش امده بود که بصورت اتفاقی در انجا با یکی از دوستان من مواجه شده بود و تعریف کرده بود که از مشهد امده و تقریبا ادعای نوازنده بودن,در سطح دیگر نوازندگان چاووش را کرده بود, که برای سن ۲۲ سالگی ایشان قدری عجیب می نمود و همین باعث بیاد ماندن این گفتگو در ذهن دوست من بوده . از همان موقع ایشان در اموزشگاه چنگ تدریس میکرد و در عین حال به چاووش رفت و امد داشت و در کلاس ردیف اقای لطفی که در منزل برای معلمان چاووش داشتند نیز استفاده می کرد. ولی بعد از تیر ماه ۶۲ که چاووش برای ماه رمضان تعطیل بود و ماه مرداد نیز تق و لق بود(چون اقای علیزاده بصورت ناگهانی در تیر ماه به المان رفتند و چون مجوز اموزشگاه به نام ایشان بود یک ماهی زمان برد تا مجوز به اسم اقای افشارنیا صادر شود)از شهریور برای ایشان و اقای طهماسبی کلاس تار برقرار شد. اما همکاری و نوازندگی اقای متبسم در زمان اجرای کنسرتی چاووش ۱۰ (سه گاه با اواز تعریف )در تابستان ۶۳ اتفاق افتاد. چون اجرای کنسرت موسیقی رسمی عملا تعطیل شده بود, در اتاق بزرگ کلاس چاووش( جایی که الان در طبقه فوقانی اش کلاس استاد لطفی برگزار میشود) هر هفته پنج شنبه صبح ها یک نفر از معلمان چاووش برای اینکه بتوانند به مهارت تکنوازی برسند, ساز میزدند. پس از ضبط کار برای اینکه کار اجرای کنسرتی نیز داشته باشد و از طرفی جا کوچک بود , گروه به دو قسمت تقسیم شد و هفته اول تکنوازی تار بعهده استاد لطفی بود و هفته دوم را به اقای متبسم سپردند. اینکار باعث دلخوری شدید اقای طلوعی که همسن,همکار , همشهری و رفیق قدیمی استاد لطفی بود شد , اما استاد گفت طلوعی کار و تمرین نمی کند و متبسم جوان است و با این مسئولیت بسیار رشد می کند. ( این کار استاد نشان از صداقت و ارجح بودن موسیقی بر همه چیز برای او بود). و تا زمان رفتن استاد لطفی در اسفند ۶۳ و بسته شدن چاووش در بهمن ۶۴ اقای متبسم در انجا کلاس داشتند. این بود شمه ای از تاریخچه همکاری اقای متبسم و چاووش. البته بعد ها که هر کدام از اقایان مشکاتیان و علیزاده مدعی نام گروه عارف شدند ماجرا ادامه یافت , اما کار گروه عارف به عنوان زیر گروه چاووش در زمان بسته شدن چاووش عملا پایان یافت.

  • بسیارممنون از آقای رهرو و اطلاعات بسیار دقیق ایشان.
    هرچند که یادداشت و یادآوری روشن برای بازسازی حافظه ی بعضی از دوستان و بویژه آقای متبسم فوق العاده مفید و بلکه ضروری می تواند باشد ،
    اما ، کاربرد و تاثیر آن مضاعف می شد اگر ذیل آخرین یادداشت من می آمد
    منظورم همان یادداشتی ست که آقای سجاد به پیروی از همفکران و همباورهایشان در ارشاد جماعت ، بنا به میل و سلیقه و صلاحدید خود حذف !!!!!!! فرموده اند
    اگر این اظهار نظر روشن را به حساب تحقیر و توهین نگذارند و حذف اش نکنند، باید اذعان کنم که :ایشان اخیرا استعداد شگرفی از خود برای تبدیل شدن به ممیز و بازبین نشان می دهند!
    …………..
    آقای سجاد
    این یادداشت و همینطور قبلی را منتشر کنید
    به دو دلیل
    نخست اینکه ، همانطور که حضور و اطلاع رسانی توسط مخاطب آگاه هردو ما آقای رهرو نشان داد ،
    دستکاری در تاریخ و حذف و اضافه های معطوف به باز آفرینی گذشته ، بنا به منافع اکنون
    نه ممکن است و نه مفید
    نگاهی به چند کار میلان کوندرا و امثال او بیندازید تا فردای این اعمال خود را بشکلی عینی بخوانید و بدانید
    آدرس دقیق متن و کتاب رانمیدهم ، تا مگر خلاف شیوه مصاحبه کردنتان که تازه بعد از ۴ هفته دنبال صحت و سقم مدعیات مصاحبه شونده تان می روید و آنهم بزور !!
    این بار کمی زحمت بکشید و خودتان ماجرا را پی بگیرید و …
    و یادتان بماند و به مصاحبه شونده ارجمندتان یاد آوری بفرمائید که ، حتی دست بردن در عکسها نیز ، برای تغییر و باز آفرینی و اختراع تاریخ،
    نه برای حذف و نه برای الصاق کردن کسی یا موضوعی !! به گذشته
    جواب نمی دهد !!
    چه رسد به شناسنامه هائی که کسی( لابد به انگیزه ای ) برای خود جعل می کند و دیگری که شما باشید منتشر می کند ا
    این دومی که از بنیاد فقط و غفط در جوامعی نظیر ایران ، با آن ضعف مزمن حافظه تاریخی ، شاید برای دوره ای کوتاه چند نفری را بفریبد و اعتباری موقتی را تحفه بیاورد و صدری بنشاند و قدری ، غنیمت آرد
    یاد آوری آقای رهرو باید به شما و دوستانتان بیاموزد که
    گذشته بویژه گذشته فرهنگی ، آنقدرها که شما گمان کرده اید و بعضی از دوستانتان آرزوی آن را دارند…منفعل و مظلوم و بی یاور نیست !!
    و دوم اینکه :
    از همین ماجرا عبرت بگیرید
    همه آنچه بین این قلم و شما گذشته و شما برخی از آنها را به شیوه مالوف وطنی حذف و سانسور فرموده اید در سینه رایانه من و شما و آرشیو هارمونی تاک و سرور مربوطه تا دنیا دنیاست محفوظ و موجود است
    و باش تا
    چو فردا بر آید بلند آفتاب… در کنار زیراندازهای نمدار پنهانشده در پستوهای برخی دیگر ،
    زآن شما نیز بر آفتاب بیفتد
    همینجا با شما پیمان می بندم که چنین خواهد شد
    و با وامی از شاعر :
    من و بسیاری دیگر آن روز را انتظار می کشیم….
    حتی اگر نباشیم
    ……………….
    یکبار دیگر چنانکه در یادداشتی که به تیر غیب سانسور شما که (( فعلا )) اختیار انتشار دارید ، دچارشد
    همینجا ، یکبار دیگر حاصل و نتیجه کارهای امثال شما را در تکرار و انتشار دروغ ، نشانتان می دهم
    تا ببینید این سهل انگاری و همدستی شماها چه به روز فرهنگ این مملکت آورده و می آورد
    با تاکید این نکته که مساله من ( همچون بسیاری از موارد)) نه شخص خاص ، بلکه نقد و توجه دادن به متد و شیوه ای ست که مرسوم کرده اند و شما ادامه می دهید
    این قسمتس از شرح حال آقای متبسم است در ویکی پدیا
    یعنی ، درست یا غلط ، یکی از پر مراجعه ترین مراجع فارسی زبانان
    از ایرانی و افغانی و تاجیک و اویغور…
    ببینید که اگر تکرار و انتشار دروغ دست اندر کاران مطبوعات را نیز بفریبد ، چه بسر متون مرجع ما خواهد آمد…خودتان بخوانید و همدستی ، هرچند کوچک خود را بیاد بیاورید
    ………….
    حمید متبسم زاده ۲۴ مرداد سال ۱۳۳۷ شمسی، ۱۵ آگوست ۱۹۵۸ میلادی در شهر مشهد می‌باشد. وی در اوان کودکی آموزش تار را نزد پدرش علی متبسم آغاز کرد و سپس از اساتید بزرگ زمان خویش نظیر حبیب‌الله صالحی، زیدالله طلوعی، هوشنگ ظریف، محمدرضا لطفی و حسین علیزاده بهره جست. وی به طور مداوم با کانون چاووش و گروه عارف همکاری داشت و پس از مهاجرت به آلمان گروه موسیقی دستان و چکاوک را ….
    ………….

    لابد به شیوه وطنی می پرسید خب مگه چه اشکالی داره؟
    چه فرقی بین همکاری مداوم با کانون چاوش و گروه عارف و آنچه که آقای رهرو ( یعنی داشتن چند ماهی کلاس تدریس تار در چاووش بدون لطفی و علیزاده و مشکاتیان و شرکت در اجرای زنده نیمی از گروه شیدا (‌آنهم برای تشویق شدن ) نوشته اند
    با آن عبارت همکاری مداوم …..
    وجود دارد؟
    بشما می گویم
    اگر آدمی دورتر از نوک بینی و مرزهای امروز را ببیند
    آنوقت ذهن اش میرود به آنجاها که اگر فردا و فرداهائی ، علاقمندی ، دانشجوئی و یا محققی ، در پی جمع آوری و دسته بندی مولفه های موسیقائی چاوش برآمد….
    با توجه به شرح حال و بیوگرافی مجعول آن آقا لابد ، پاساژهای بی انتها و صدا دهندگی گروه ۳ نفره دستان را هم جزو این مولفه ها دسته بندی خواهد کرد و………
    میدانم…
    میدانم…
    این مقولات و این قبیل مسائل ، برای گروهی از وبلاگنویسان و (در مورد) موسیقی نویسان نه جدی اند و نه موضوعیت دارند
    اما خوشبختانه ندیدن ابعاد واقعی جریانات و توجه نکردن به مکانیسم های پیچیده فرهنگی ، عمومیت ندارد !
    و از آن مهمتر لابد اهل فرهنگهای دیگر و مثلا اهل فرنگ ، درست مثل آن پادشاه هخامنشی ، به یک دلیلی دروغ را مخل امور و مانع پیشرفت و دشمن آزادگی و شرف آدمی بشمار می آورده اند؟
    …………….

    یکبار دیگر ،
    تا جای گله گزاری شخصی شما را ببندم ، از شما می خواهم
    لطفا یادداشت های مرا بی کم و کاست و ممیزی و سانسور منشر کنید…
    اینجا اگر سایت شخصی شما بود ، می شد پذیرفت که شما انتشار برخی نظرات را به صلاح خود ندانید و چون ملک شخصی خودتان می بود ،شما اجازه می داشتید ، آدم ناراحت و دگر اندیش را در آن را ندهید و در گوشهایتان را هم بگیرید مبادا آن صدای پرسشگر آسایش شما را در خانه تان سلب کند
    اما…
    اما…
    اینجا ملک شخصی شما نیست !
    شما اینجا صاحبخانه نیستید
    اینجا یک سایت عمومی ست ( لا اقل تا امروز و اکنون که بوده و هست !
    و شما نیز نظیر همکاران و هم شیوه های محترم رسمی تان در بعضی ادارات ، اجازه ندارید در گوش دیگران را بگیرید
    اجازه ندارید در نقش قیم فکری مخاطبان بجای آنها فکر کنید و اینجا اداره منکرات فرهنگی راه بیندازید
    آدمها بویژه در عرصه فرهنگ ، آقا بالا سر لازم ندارند…
    و اگر شما را نظر بر این است که شما باید درست و غلط را تشخیص بدهید و دست بکار شویدتا امکان شنیدن عقاید مسموم و ایده های مخرب را ازبین ببرید،
    چون گمان می کنم زورتان نمی رسد و جواز و صلاحیت جمع آوری دیش و ماهواره ندارید ! پیشنهاد می کنم بروید و کار را یکسره کنید و اشتراکات اینتر نت خلق الله را مستقیما بجای سرور اصلی ، به رایانه خودتان وصل کنید
    اینجوری دیگر همه ، خواه یا نا خواه ، فقط آن چیز هائی را می بینند و مب خوانند که شما صلاح بدانید
    …………
    اما قبل از آن اگر هنوز سر سوزنی از وجدان ژورنالیشتی و وفا درای به ارزشهائی که یک قلمزن جدی را از یک انکار کننده اشتباهتش تا ابد
    جدا می کند در شما هست
    خودتان یاد داشتی بنویسید و نکات خلافی که، مصاحبه شونده تان به شما و مخاطبان تحویل داده است را ذکر کنید
    در این میان لطفا آن عذر بدتر از گناه نواری که بروشور فتوکپی دارد را فراموش کنید
    همچنانکه ما هم فراموش می کنیم که به اعتبار همین کاغذ مخدوش ، چه اشتلم ها اینجا کردید و چه ادله اثبات دعوای محکمی از آستین در آوردید
    پذیرفتن اشتباه و یا اعتراف به کشانده شدن نا دانسته به اشتباه ، می تواند آغازی باشد بر دوباره بدست آوردن اعتبار و درکنارش گواهی بر مستعد پیشرفت بودن آدمها
    و اگر می خواهید ببینید پافشاری بر اشتباه چه بر سر آدمها می آورد ،
    به درور و بر خود نگاهی بیندازید
    …..
    منتظر متن دقیق شما در باره حاصل این گفتگوی قلمی هستم
    و
    واگر شما نکنید
    من
    همه را منتشر می کنم
    البته کامل و بدون سانسور
    ………….

    رهگذر موسیقی ما ، پر “رهرو” باد

  • نقل از رهرو : اما همکاری و نوازندگی اقای متبسم در زمان اجرای کنسرتی !!!!!!! چاووش ۱۰ (سه گاه با اواز تعریف )در تابستان ۶۳ اتفاق افتاد. چون اجرای کنسرت موسیقی رسمی عملا تعطیل شده بود, در اتاق بزرگ کلاس چاووش…….
    و توضیح آقای سجاد که ما را بکلی نادان و حواس پرت فرض کرده اند :
    آقا یا خانم رهرو تشکر از اطلاعات شما و اینکه یادآوری فرمودید که آقای متبسم در اثر !!!!!!!به یاد طاهرزاده هم نواخته اند.
    آقای پور قناد …!
    ما مخاطبان را چه جور ساده لوحی فرض کرده اید ؟
    برای رندانه و القاء شبهه ضعیف مرقوم فرموده اید
    و برای ساده لوحی بی دقتی خودتان شاهکاریست این یک جمله شما !!
    دست و پا بزنید…دست و پا بزنید !!
    شاید در نرمالوده ی ولرم خود ساخته اتان فرو نروید
    البته بعید می دانم !!
    …………..
    همچنانکه گفتم
    بزودی متن کامل و بدون ممیزی تمامی این دیالوگ کتبی را در وبلگ مستقلی منتشر خواهد شد
    انتشار شکل کامل آن در این سایت که ضاهرا شما صاحب اختیار تام و ارباب آن هستید دیگر یک انتخاب ضخصی از جانب شماست و بس !

  • آقای محمد عزیز
    با اینکه قبلا گفته بودم دیگر نوشته هایی با این ادبیات را منتشر نخواهم کرد (منظور از ادبیات، نوع برخورد شما با مخاطب است نه نوع نوشتار شما که به عقیده بنده گاهی به قدری شیوا و جذاب است که منتشر نشدن آن برایم سخت است) این نوشته شما را هم به امید اینکه دیگر از این روش استفاده نکنید، منتشر میکنم.
    ما بارها و بارها در قسمت نظرات سایت در مورد سوء استفاده از این بخش توسط مخاطبین سایت تذکر داده ایم و شاید لازم باشد در قسمتی از سایت شرایط انتشار نظرات را ثبت کنیم تا نیازی به یادآوری و دوباره گویی نباشد.
    نباید این بخش از سایت محلی شود برای متلک انداختن به افراد مختلف با استفاده از نام مستعار و یا عنوان کردن مباحثی که میتواند پیگرد قانونی برای سایت داشته باشد. همینطور از موضع بالا صحبت کردن و تحقیر طرف مقابل بسیار زشت و دور از اخلاق است.
    دوست گرامی شما بارها و بارها بنده و دیگر افراد را با عنوان های تحقیر آمیز خطاب قرار دادید و حتی از تمسخر نام آنها هم نگذشته اید… اصولا دیالوگی با این روش نمیتواند برقرار شود. اگر شما سئوالی را مطرح میکنید و به طرف مقابلتان اعتماد ندارید و اصولا طرف مقابلتان را باندباز و رند و … میدانید، چه دلیلی دارد که در اینجا برایش چیزی بنویسید؟! شما میتوانید همانطور که خودتان گفتید از یک وبلاگ مستقل یا حتی روزنامه و کتاب و چندین وسیله دیگر برای انتشار نظراتتان و رو کردن دست عوامل باند پلیدی که تا دیروز قلم به دست شجاع و امروز قلم به مزد و جیره خور و … است، بهره ببرید. در نوشته هایی که زیر این مطلب ثبت کردید بیشتر شما با خودتان دارید صحبت میکنید تا با شخص دیگری؛ در واقع یک خطابه از موضع بالا است که مناسب برقراری یک دیالوگ دوستانه در جهت کشف واقعیت نیست.

    اما اگر دوست دارید، حقیقتی را مشخص کنیم، با احترام و اعتماد متقابل میتوانیم بوسیله همین امکاناتی که در سایت وجود دارد، از شنیدن نظرات دیگران و همینطور نقد شدن نظراتمان بهره بگیریم.
    اینجا ملک شخصی من نیست ولی تنها بنده هستم که میتوانم با جلوگیری از انتشار نوشته هایی اینچنینی، از تبدیل شدن این نوع ادبیات به یک نرم در سایت جلوگیری کنم، حتی یکبار هم نوشته شما را به شکلی که بارها گوشزد کرده بودم تغییر دادم و سئوالات و شبهه ها را با شماره به صورت واضح و روشن بیان کردم.

    برمیگیردیم سر مطالبی که فرمودید:
    ۱- نوشته دوست عزیز “رهرو” که مثل اینکه مطابق با نظر شما بود به عقیده بنده تضادی با گفته های آقای متبسم نداشت ولی شما نوشتید: “هرچند که یادداشت و یادآوری روشن برای بازسازی حافظه ی بعضی از دوستان و بویژه آقای متبسم فوق العاده مفید و بلکه ضروری می تواند باشد” نمیدانم مشکل کجاست، لطفا راهنمایی بفرمایید.
    ۲- نوشته های شما در سایت حفظ شده و میشود به دو دلیل که یکی شخصی است و دیگری غیر شخصی، اولی به خاطر قلم خاص شماست که پیشتر در موردش نوشتم و دیگری به همان دلیلی که شما گفتید یعنی پاسداری از حقایقی که ممکن است روزی برای افرادی شبهه برانگیز باشد. بنده هیچوقت نخواستم و احتمالا نخواهم خواست، حق کسی را پایمال کنم، تمام سعی من هم در این است که فضای گفتگو را محترانه و سالم سازم. نوشته های شما محفوظ است و برای قضاوت آیندگان هم محفوظ میماند.
    ۳- اگر پس از دو هفته یا حتی بیشتر دنبال صحت و سقم مطلبی میگردم به این خاطر است که به نظرم گفته های آقای متبسم به نظرم دور از واقعیت نیامد که لازم باید در مورد آن تحقیق کنم، تنها با خواندن نظرتان شما بود که شک کردم.
    ساز زدن در گروه چاووش یا گرفتن فوق دیپلم از دانشسرا به نظرم موضوعاتی نیست که کسی در سطح حمید متبسم بخواهد در مورد آن چیزی خلاف واقع بگوید، البته منظور من بی اعتبار بودن این جایگاه ها نیست بلکه سطح نوازندگی و دانش موسیقایی حمید متبسم بالاتر از این سطوح است.
    آقای متبسم اینقدر اعتبار داشته که هنرمند بزرگی مثل پرویز مشکاتیان در اثر او نوازندگی کند (اشاره به بامداد) حتی اگر فرض کنیم این همکاری به دلیل تشویق ایشان بوده قطعا جایگاه ایشان از هنرمندانی مثل آقای صدقی آسا و طلوعی کمتر نیست که بخواهد بی دلیل خود را عضو آن گروه بداند.
    ۴- در میان صحبتهایتان اشاره ای کردید به جعل عکس توسط آقای متبسم، آیا این را به عنوان مثال گفتید یا ادعا میکنید اینکار توسط ایشان انجام شده؟
    ۵- در ادامه باز نوشتید که “شناسنامه هائی که کسی( لابد به انگیزه ای ) برای خود جعل می کند و دیگری که شما باشید منتشر می کند” باز تکرار میکنم اولا شما باید این موارد را شفاف و روشن بیان و با سندی که مورد نظرتان است همراه کنید، دوما نظراتی که از طرف کسی نقل میشود مسئولیتش با اوست نه شخص نویسنده، الان اگر مشخص شود مثلا آقای لطفی در ارکستر آقای دهلوی ساز نزده، کسی دنبال محاکمه طراح سایت ایشان نمیگردد که این گفته آقای لطفی را در سایتشان چاپ کرده بلکه خود آقای لطفی مورد بازخواست قرار میگیرد.
    ۶- در مورد قمستی که نوشته بودید:”چه فرقی بین همکاری مداوم با کانون چاوش و گروه عارف و آنچه که آقای رهرو (یعنی داشتن چند ماهی کلاس تدریس تار در چاووش بدون لطفی و علیزاده و مشکاتیان و شرکت در اجرای زنده نیمی از گروه شیدا (‌آنهم برای تشویق شدن ) نوشته اند” گمان میکنم نوشته دوست عزیزمان حداقل برای بنده جایگاه آقای متبسم را بالاتر برد از حدی که تصور میکردم، من گمان میکردم ایشان یکی از چندین نوازنده ضعیف، متوسط، خوب و عالی ای بودند که در چاووش کار میکردند (وقتی جلد آلبوم به یاد طاهرزاده را دیدم و محتویات آن را شنیدم، به عینه لشگرکشی بی معنی در موسیقی ایرانی را درک کردم!) ولی فهمیدم سابقه تدریس هم داشته اند در جایی که استادانش درس میدادند، جایگاه ایشان برایم تغییر کرد (حتما انتظار ندارید که وقتی نوازندگانی مثل علیزاده و لطفی که آن زمان قطعا از نظر تکنیکی و محتوایی مقام استادی ایشان را داشتند کناری بنشینند و شاگردشان درس بدهد.) برای حمید متبسم جوان در آن زمان این اعتباری قابل توجه است.
    ۷- در مورد عذر بدتر از گناه داشتن جلد چاووش ها به صورت فتوکپی که نوشته بودید باید بگویم، اصل جلد را پیدا کردم ولی محتوا همان بود، چیزی بیشتر نداشت.
    ۸- تشکر من از دوست عزیزمان مشکلی داشت؟

    و در آخر خواهش میکنم
    و باز خواهش میکنم اگر برای طرف مقابلتان احترامی قائل نیستید منتظر ایجاد فضا برای حمله به او نباشید. از لحن و نوشتار شما احساس میکنم سنی بالاتر از من را دارید و امیدوارم بتوانید با کوچکتر از خودتان هم محترمانه صحبت کنید، بنده نمیخواهم حق کسی را پایمال کنم، من هم اگر شما دنبال حقیقت هستید همپای شما تا آخر می آیم.

بیشتر بحث شده است