آوازخوان باید هنگام آوازخواندن یک اتوبیوگرافی ِ اعتراضی، اندیشگی و درون گرا از خود ارائه دهد.درواقع آوازخوان با بیان موسیقی آوازی و در قالبی غیرمعمول، سطری از دفتر زندگی خود را به صورت یک تاریخچه ی شخصی رقم می زند که در آن حقایقی نهفته از پرده می افتد، چونان آرش کمانگیر که بطالت و عبث بودن محیط بی رحم خود را ثبت کرد. آوازخوان باید مخاطب خود را وادارد تا حکمت، تشخیص و جذابیت اجراهای او را تحسین کند. از این رو آنچه ارائه می شود نباید به سمت شعار هنری بگرود(منظورم وجود اندیشه ی خام و عریان در اثر است).
زمانی که آواز با شعر توام می شود، آوازخوان بخشی از زبان خود را از دست می دهد.
زیرا بخشی از آن زبان، زبان شاعر است (گرچه آواز بدون کلام نیز به عنوان یک فرم هنری وجود داشته است.
اما اکنون آن فرم برای آواز خوان به محتوا بدل شده است و باید از ایمن محتوای کنونی فرم جدیدی ساخته شود.) و این، به آن دلیل است که شعر کنشی گفتار دارد.
هربخش از شعر، پیش از این که بوسیله ی آوازخوان ارائه شود، ساختار و بیان خود را بر اساس هدف شاعر عرضه کرده است.
شاعر نیز واژگان خود را در شعر ناب و بی واسطه به کار برده است، در حالیکه آوازخوان برای اجرای موسیقی شعر را واسطه قرار می دهد.
در شعر تمامی گفتار از آن خود شاعر است، اما در آواز، آوازخوان نمایش دهنده ی این گفتار است. درواقع شعر بهانه و محملی است که فرم آواز بر روی آن شکل می گیرد و تبلور می یابد.
بیان شعر فارسی از سوی آوازخوان در مقابل استعاره و مجاز مرسل باید به شکلی باشد که تشبیه در مبالغه آمیزترین شکل به کار گرفته شود.
گفتاری که در آواز ایرانی میان ساز و آواز به وجود می آید، به دیالوگ نمی انجامد.در واقع بیان آواز آوازخوان پس از انتقال با ساز هم راه فرسایش می یابد و آن پژواک، دچار گونه ای عدم تجانس نمیشود حالتی به وجود نمی آید که چند انگاره با هم ترکیب شوند و از آمیختگی آن دو شالوده ای جدید رخ دهد.زیرا تشریح شخصیت فردی و توصیف محیط، احتیاج به توضیح های تازه دارد و آن رهانیدن موسیقی از عملکرد خود به خود تکنیک قراردادی در موسیقی ایران است.بنابراین ساز همراه، رویای یک تقلید واقع گرایانه را در کنار یک تکنیک کاملا تخیلی در سر می پروراند.
در آواز کلاسیک غربی معادله به صورت عکس عمل می کند.یعنی گفتگو میان آواز و ارکستر با یک مناسبت معناشناختی شکل می گیرد.درواقع میان آوازخوان و ارکستر رابطه ای بینامتنی عمل می کند.
شجریان بیشتر تحت تاثیر جریانهای فکری سالهای پنجاه ِ ایران شروع به فعالیت کرد.(منظور نوعی پوپولیزم سنت گرا است نه جهت گیری های اجتماعی) در آن زمان آثار وی به نوبه ی خود یکی از محرکترین ابزار نهضت مویقی ایران به شمار می آمد. این هنرمند زمانی که به بازار داد و ستد هنری پا گذاشت، جامعه آمادگی پذیرش او را داشت.
مجله بایا اردیبهشت ۱۳۷۸
۱ نظر