آندراس شیف (Andras Schiff) در ۲۵ آوریل ۲۰۰۱ در هامبورگ آلمان یک رسیتال پیانو به اجرا گذاشت. این اجرا چنان طوفان اشتیاق و هواخواهی در حضار برانگیخت که سه بار تقاضای اجرای مجدد این کنسرت سخت و فوق العاده تکنیکی را کردند. شیف تعمداً مستمعین را با برنامه اش برانگیخته بود: هنر آهنگسازی باخ در میان کل کنسرت همانند یک «خط قرمز» جاری شده بود.
اصول آهنگسازی کلاسیک به وضوح شنیده می شد، نه تنها فقط از بتهوون و شومان، بلکه در کارهای مدرن یاناچک (Janácek) و بارتوک (کسانی که هر دو در اوایل قرن گذشته آهنگسازی می کردند) و شیف همان جسارت را برای دعوت کردن از مستمعین اش به تعمق و آموزش دادن داشت، حتی در پشت صحنه!
برای مثال، دعوای او بر سر پوچی مسئله “Karajan-tuning” که آن با یک جنگ جدید بر سر مسائل فرعی آخرین جشنواره سالزبرگ منتشر شد.
با دعوت او، اعضای ارکسترهای فیلارمونیک وین و برلین (که هر دو ارکستر در حداکثر درجه زیر و بمی اجرا می شوند، حتی بالاتر از A= 445 HZ)، همچنین خوانندگان اپرا و حتی رهبران ارکستر، در مورد پیشنهاد شیف، اینطور به نتیجه رسیدند که بر سر حداقل HZ440 توافق کنند. بالافاصله، هیلدرگارد برنز (Hildegard Behrens) با مطرح کردن علاقه خوانندگان نسبت به پیشنهاد شیف به بحث پرداخت.
یک روز بعد از کنسرت هامبورگ، اتران (Ortrun) و هارتموت کرمر (Hartmut Kramer) این فرصت را پیدا کردند که یک گفتگوی مفصل با شیف درباره نقطه نظراتش داشته باشند.
این مصاحبه در نشریه “Ibykus” در سال ۲۰۰۱ چاپ شد. زبان آلمانی این مصاحبه در نشریه فیدلیو (Fidelio) منتشر شد و توسط کلورت فرگوسن از آلمانی به انگلیسی ترجمه شد.
فیدلیو: دیروز بعد از ظهر ما بسیار تحت تاثیر کنسرت شما قرار گرفتیم و این می تواند نقطه شروع خوبی برای گفتگومان باشد. قبل از هر چیز، موضوعی که بسیار به بحث ما درباره موسیقی یوهان سباستین باخ مربوط است و ما متوجه آن شدیم این است که شما با یک قطعه از باخ شروع کردید: “کاپریس در مرگ برادر محبوبش” (Capriccio über die Abreise des geliebten Bruders) و آنگاه مدت زمانی را به یاناچک و بارتوک پرداختید و سپس به طرز جالبی نهایتاً دوباره مثل دوباره نوازی به باخ ختم شد! به طور طبیعی این سئوال پیش می آید: شما موسیقی باخ را در کجا قرار می دهید؟
آندراس شیف: البته چهارچوب باخ تصادفی نبود. من می خواستم آن را احاطه کنم. ارزش باخ؟ من نمی توانم آن را در قالب لغات جای دهم. موسیقی باخ برای من خیلی مهم است و این مهمترین چیز در زندگی من است!
کل ادبیات موسیقی دنباله روی باخ است، همه ی موسیقی مرا فریفته و جذب می کند و هر چیزی در موسیقی که من آن را گرامی می دارم از باخ است.
اگر یک آهنگساز هیچ ارتباطی با باخ نداشته باشد، آن واقعاً مرا علاقمند نمی کند. موسیقی باخ هنوز از دیدگاه جهانی یک موسیقی کامل و بدون نقص است. موسیقی باید روحی باشد، نه فیزیکی. این مرا خوشحال می کند و حس مرا تقویت می کند. اما مسئله خیلی فراتر از این است؛ این مضمون موسیقی باخ است که مرا می فریبد. ورای تمام اینها، صمیمیت، فروتنی باورنکردنی باخ.
در مورد باخ، ما تصویر نبوغی که مطمئناً موزار را با آن توصیف می کند نداریم. اما مردم باید در مورد نعمت بزرگی که باخ دارد مطمئن باشند و آن «یگانگی باخ» است. برای من، باخ یک مرد بسیار مذهبی است و اگر بخواهیم بهتر بگوییم: مردی که ساختن موسیقی را به عنوان یک مأموریت، یک وظیفه تلقی می کند. کیفیتی که ما در کار او به چشممان می آید واقعا مبهوت کننده است. او آثار هنری خود را روز به روز می نویسد و با این حال، آنها به نظر مشکل می آیند.
خیلی مختصر و ناقص بود حتی برای قسمت اولش
ترجمه ای ضعیف و بدون دقت.لطفا بیشتر وقت بذارید.