ابتدا قرار بود این نوشته یک گفتگوی مکتوب با «مهدی میرمحمدی» باشد و در ویژه نامه ی کنسرت سیمرغ به چاپ برسد. پس از آن که پرسش را فرستادند و من در قالب گفتگو پاسخ دادم بنا به صلاحدید همکاران، شکل نهایی یک یادداشت یافت. به دلیل مکتوب بودن مصاحبه و نیز انتشار نهایی آن به شکل یادداشتی از قلم من متن در گفتگوی هارمونیک به نام منتشر شده و نه چنان که رسم است، به نام گفتگو کننده.
در میان نظرات مختلف درباره موسیقی صرفا ایرانی میشنویم که موسیقی ایرانی بر پایه بداهه پردازی و ساز و آواز شکل گرفته است.اشاره میشود به سازگاری این موسیقی با جهان تغزل و امکانات کمترش برای روایت های دراماتیک. از سوی دیگر در تاریخ موسیقی ایران با هنرمندان و جریاناتی روبرو بودهایم که در پی تغییر شکل زیست این موسیقی بودهاند. حرکت به سوی ارکسترهای بزرگ یا روایتهای داستانی و دراماتیک و پرداختن به هنر متعهد. به نظر شما به عنوان یک محقق چقدر در موسیقی ایرانی فاصله گرفتن از عادتهای رفتاری و تغییر زیست ممکن است. این تغییر زیست آیا زیبایی شناسی این موسیقی را مخدوش خواهد کرد یا به جهانی تازه ختم خواهد شد.
صداقت کیش:
سوال شما خیلی کلی است و به نظر من برای پاسخ دادن به آن لازم است بعضی پیشفرضهایمان را دوباره بررسی کنیم.
به همین دلیل ترجیح میدهم به جای اینکه مستقیما به سراغ پاسخ این سوال شما بروم اول کمی پیشفرضهای سوالتان را زیر و رو کنم و سپس گذرا بعضی از مشکلات سر راه چنین کاری را بکاوم و آخرسر از این رهگذر شما و خوانندگانتان را به پاسخی برسانم. اولین پیشفرضی که در این پرسش وجود دارد این است که موسیقی ایرانی معاصر که در یکصد سال گذشته وجود داشته بیشتر بر تغزل متمرکز است.
من با این پیشفرض موافقم، دستکم نمونههای موجود اکثرا حاوی همراهی موسیقی دستگاهی با اشعار تغزلی است. این همراهی تا حدی است که نظریاتی شکلگیری نطفههای موسیقی دستگاهی را با اوجگیری شعر تغزلی فارسی در مکتب عراقی و شکلگیری فرمهای این موسیقی را با فرم غزل مرتبط میدانند. در حقیقت باید اعتراف کنیم که به غیر از پدیدهی تعزیه -که آن هم به شکل قاجاریش احتمالا تحت تاثیر اپرا قرار داشته-، کمتر تلاشی برای حضور موسیقی دستگاهی در یک زمینهی دراماتیک صورت گرفته است.
البته این به آن معنا نیست که در پهنهی فرهنگی ایران نمونههای موسیقایی که به همراهی داستانپردازی و گونههای نمایشی بپردازند وجود ندارد اما قدر مسلم این نمونهها کمتر مربوط به حوزهی موسیقی دستگاهی هستند؛ سنتهای موسیقی نواحی پر است از همین گونهها.
اما بحث ما دراینجا نمونههای از پیش موجود پراکنده در سنتهای اقوام نیست بلکه موسیقی ایرانی به معنای دستگاهی آن است. بگذارید ابتدا نگاهی سطحی بیندازیم به تعزیه به عنوان یکی از معدود نمونههای نمایشی مرتبط با موسیقی دستگاهی ما تا بعضی از دشواریهایی که در ابن راه وجود دارند مشخص شود. درست است که در تعزیه نوعی ملازمت بین نقشها و موسیقی اجرایی پدید آمده بود (نقشهای خاص گاهی در مایهی خاصی هم میخواندند) ولی تا آنجا که میدانیم خود موسیقی تفاوت بینادینی با نمونههای غیر نمایشی موجود نداشت.
نتیجه اینکه نوعی موسیقی با اهداف بیانی قرار گرفتن در کنار یک نمایش به وجود نمیآید، موسیقی به راه خود میرود و نمایش هم به راه خود. و از همهی اینها مهمتر اتفاقی در سطح زیباشناختی نمیافتد. درست به همین علت این گونه موسیقیها را اگر جدا از زمینهشان گوش بدهید و از چند نکته که ملزومات فنی کار هستند، مانند با صدای رسا خواندن و … صرفنظر کنید خواهید دید تفاوت آشکاری میان اجرای آن با دیگر موسیقیهای غیر نمایشی هم گونهیشان نیست.
۱ نظر