نوائی که تنهایی و دوری از همهِ فریب افزارهای حیات، یعنی خلوص و وارستگی رندِ عافیت سوز را هنرمندانه مجسّم می سازد و راز و نیازش را با عالم بالا در مراوده اش با ارکستر شاهدیم. گفتگویی پر رمز و راز و عجیب آرام و ملایم که نوعی عبادتِ خاموش بودائیان را در ذهن متصوّر می سازد. گفتگوی ویولون تنها با ارکستر مملوّ از حالاتی است که در شعر وصف می شوند.
در آغاز و پس از برقراری آرامشی نسبی در فضای متلاطم روح شاعر، ناگهان یادی زنده می شود که او را از جا می کند. فراز آمدن چنین حالی با تلفظِ خاصّ کلمهِ دیشب که برآمدن خاطره ای و برده شدن با آنرا مجسّم می سازد، بیان می شود. چنین نحوهِ بیان، در وهلهِ اوّل، مفهوم متداول کلمه را از میان برمی دارد و شنونده را متوجّه می سازد که منظور زمان خاصّی نیست که در مقابل پریشب یا امشب قرار می گیرد و این دقیقاً از دانایی خاصّ آهنگساز نسبتِ به حافظ حکایت می کند.
اصولاً زمان قابل شمارش که عرفا آنرا زمان فانی نامیده اند، در حافظ جایی ندارد، هرچه هست زمان باقی است. پس از این بیداری ناگهانی که با کلمهِ دیشب خروج از حالتِ خلسه و امکان سخن گفتن از آن را اعلام میدارد، سیل اشک جاری میگردد و خوانندهِ توانا با تکیه بر هجای “ل” به پشتوانگی ارکستری فخیم، چنان سیل اشک را تجسّم میبخشد که تأثیر آن به تمامی آهنگ تسرّی می یابد؛ همانگونه که در غزل نیز این نخستین مصرع، زمینه ای را توصیف می کند که همهِ حال و احوالاتِ دیگر بر بستر آن روی می دهند.
مصرع دوّم نیز در توصیف بیشتر این حال بنیادین است. از بیتِ دوّم تا پایان غزل، شور و حالی توصیف میگردد که تنها در پرتو لطفِ حقّ میسر است و از دردِ فراق بدور.
به این اعتبار، این غزل، سراپا وجد و شور و اشتیاق را بیان می کند و در واقع یکی از شادترین غزلیاتِ حافظ است، امّا شادی شیخی که خانقاه ندارد، نه شادی انسان مسکنت زدهِ امروز. بزعم دهخدا و بسیاری از عالمان علم لغت وقتی روی نگار بر اثر قربِ به حق، در نظر صوفی جلوه می نمود، از فرطِ شوق سیل اشک جاری می شد و به علامت شکر و سپاس، خرقه از تن بدر آورده و به شکرانه می سوزاندند؛ کما اینکه:
ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
خرقه از سر بدرآورد و به شکرانه بسوخت
اتفاقاً تأثیر آهنگ نیز با نوعی شادی بهجت افزا توأم است. شادی انسانی که از فرطِ وجد، از نو وجود یافته، از خوشحالی خرقه سوزانده و آنچنان غرق در جلوه های معشوق است که قالبِ خاکی بسویی افکنده و خود را بفراموشی سپرده و تنها «خطّ تو»، «ابروی یار» و «روی نگار» در نظرش جلوه می نماید. تأکید ارکستر و بویژه خواننده روی این سه واژه مطلبِ فوق را بوضوح به شنونده منتقل می سازد.
پس از دو بیتِ نخست ویولون راه خود را از ارکستر جدا می سازد و با پس زمینهِ ملایمی از ارکستر، فضایی خلق می کند که با رمز و راز شعر در می آمیزد و بر ایهام ابیات می افزاید. پس از تکرار مصرع دوّم از دوّمین بیت، ارکستر با ریتم تند، طلوع شادی را نوید می دهد و در پی آن شاعر جامی به یاد گوشهِ خموشی قدس محراب یا به یاد گوشهِ محرابِ ابروی یار میزند و با چشم و گوش از این بزم خداداد بهره می گیرد.
آنگاه ویولون مجدداً از ارکستر جدا و سرگشتگی سر سودایی عاشق را با همهِ سوز و گدازهایش به نمایش می گذارد. مشتاقی و پریشانی هر دو در این نغمه هویداست. در این دلدادگی است که جام جهان بین بکف، افکاری که در کلام نمی گنجند، از برکتِ پرتو حقّ و با طرّهِ یار به دام می افتند و شادمانی معنوی شاعر و صوتِ غزلش، ساقی را نیز به وجد و باده گرفتن می کشاند.
۱ نظر