پیوند زدن مفهوم سرعت اجرا و منحصر به فرد بودن نغمهی اجرایی با مقام و کارکرد نغمهها در آن یکی دیگر از مختصات نظریهی وی است. او معتقد است مقامها هر چه که در محور اصلی بالاتر میروند سرعت اجرایشان بیشتر میشود (۱۳) (هر چه به نغمههای زیرتر در اجرای یک دستگاه نزدیک میشویم) (۱۴). همچنین از نظر لطفی هر نغمه از نظر نواک در ساختار دستگاه منحصر به فرد است (به عنوان مثال نمیتوان به ساختمان دستگاه وفادار ماند و یک درآمد را منطقهی زیرتری از اوج همان دستگاه اجرا کرد).
رابطهی شعر و زبان پارسی و مفهوم کلیدی دیگری تحت عنوان «موسیقی رسمی» که معادل موسیقایی «زبان رسمی» است؛ یکی دیگر از کلیدهای اندیشهی وی را تشکیل میدهد. او معتقد است که رابطهای میان لهجه در زبان و در موسیقی وجود دارد.
همین امر باعث میشودکه موسیقی دستگاهی در شیراز و اصفهان و حتا تهران (که او آنها را موسیقی ولایتی میخواند) از موسیقی رسمی جدا باشد؛ «[… ] اگر این اجرا را هنرمند گرامی جلیل شهناز مینواخت مسلما آن را با کیفیت و حالت طبیعی این گوشه اجرا میکرد، چرا که تار نوازان اصفهانی و شیرازی از نالههای و طولی که به وسیله خرک و کشش انگشت روی دسته ساز تولید میشود، استفاده میکنند و چون بومی آن دیار هستند این کار برایشان مطبوعتر و راحتتر میبود. در واقع کیفیت سازشان را به کیفیت تلفظ شعر بومی منطقه نزدیک میکنند.
هم زبان محاوره شیرازی کششهای متفاوت از زبان رسمی فارسی دارد و هم کششهای زبان اصفهانی» (۱۵) این بخش که تنها یک نظریه است جای بسط و گسترش و آزمایش بسیار دارد. اما او به سادگی آن را مطرح میکند و بدون ارائهی دلایل کافی آن را به بخشی مهم و کلیدی از نظریهی خود تبدیل کرده است. متاسفانه از قبیل کم دقتی و سهلانگاری در برخورد با قضایای علمی در نوشتههای او کم نیست (۱۶).
باید نقش تمرکزگرایی (سانترالیسم) اقتصادی و سیاسی را که در دورهی معاصر بسیاری از شئون زندگی در ایران را فراگرفت از نظر دور داشت. پدیدههای رسمی (برای مثال همان لهجه) چندان دیرینه نیستند.
با تمرکز دیوانسالاری و رسانههای جمعی در دست دولت پدیدهای مانند لهجهی رسمی قابل تصور میشود. با وجود رویکرد دوگانه به تمرکز گرایی در حوزهی لهجهها و گویش که پس از انقلاب رخ داد، موسیقی آرام آرام با از دست دادن گویشهای متعدد موسیقی دستگاهی تحت تاثیر وقایعی که در عمدهی آنها دولت نقش چندانی نداشت به سمت تمرکزگرایی رفت، اگر روزگاری صحبت کردن از یک خوانش رسمی موسیقی دستگاهی تنها نوعی آرزوی محال بود، اکنون از طریق ساختار آموزشی و نوعی نظام سلسله مراتبی که در آن نسبت میان ارزش هنرمندان از طریق نزدیکیشان با مرکز سیاسی اقتصادی تعیین میشود، و همچنین تاثیر همین ساختار بر جریان تولید-مصرف موسیقایی، موضوعیت یافته است.
درست مانند تلقی مدرسهای از لهجهها یک نسخهی «صحیح» ادای واژهها داریم و بقیه شکلهای تحریف شدهای از آن هستند و گاه تا آستانهی مورد تمسخر قرار گرفتن و حذف هم پیش میروند. وضعیتی مشابه این را میتوان در مورد موسیقی رسمی هم در نظر گرفت البته شاید به دلیل سرشت متفاوت موسیقی تمسخر و حذف آشکار میسر نباشد اما پذیرش چنین «رسمیتی» میتواند تلویحا به معنای پذیرش جایگاهی فروتر برای دیگر خوانشها (اجراها) باشد. به هر روی محمدرضا لطفی یک از کنشگرانی است که هم از طریق اجرا و هم از طریق نظریهپردازی به مستقر شدن این دیدگاه یاری رسانده است.
او و نسلی که او نمایندهی موسیقایی آن است، نسلی است که دغدغههای اجتماعی-سیاسیاش بیش از نگرانیهای علمی بود و شاید در تب و تاب آن سالها کمتر پروای لختی آسودن و اندیشیدن داشت. نسلی که با گسترهی وسیع (۱۷) کارهایی که انجام داد شناخته میشود. نسلی که اتوریتهی خودش را، حتا در وادی پژوهش موسیقایی از جایی دیگر میآورد. نسلی که کنش اجتماعی را با اهمیتتر از کار آکادمیک به مفهوم متعارفش میدانست. دور از ذهن نیست که در حضور چنین اتوریتهی شخصی امکان نقد و بازبینی نظریات و رهیافتها به آسانی فراهم نباشد و فرصت رشد اشتباهات دامنهدار و عمیق دستکم در ساحت دانش پیش بیاید. باری، با دور شدن از سالهایی که اشاره شد شاید اکنون زمان دوباره بازبینی کردن نتیجهی این کار گسترده فرا رسیده باشد.
پینوشت
۱۳- چند باب در شناخت ردیف موسیقی رسمی چهارمین کتاب سال شیدا ص ۳۷.
۱۴- این موضوع منحصر به آثار لطفی نیست. برای مثال کیانی هم در «ردیف هفت دستگاه موسیقی ایران» مدلی شبیه به همین را برای نقشدار کردن درجات مختلف از طریق پیوند زدن آنها با شدت (دینامیک) پیشنهاد میکند.
۱۵- بنیادهای نوازندگی تار در سومین کتاب سال شیدا صص ۲۲۶-۲۲۵.
۱۶- برای مثال در چند باب در شناخت ردیف موسیقی رسمی در چهارمین کتاب سال شیدا ص ۴۷ او نقل قولی را به عنوان گفتهی عبدالقادر مراغی از ص ۱۲۷ جامع الالحان میآورد که در اصل، نقل قول خود مراغی است از قطبالدین شیرازی و بر پایهی آن نتیجهگیریهایی میکند.
۱۷- وسعت کاری که این نسل انجام داده به خودی خود نکتهی مثبتی نیست و گاه نیز باعث کم عمق و سطحی شدن نتیجهی کار نظری آنها شده است.
۱ نظر